مناظره عاشقانه گفتم ............. گفت.........

*marzie*

عضو

گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن!

گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم.. بشنو و باور مکن!

#سجاد_سامانی
 

*marzie*

عضو
وقتى تو را از من جدا ميكرد ، تقديرم...
گفتم كه بعد از رفتنِ تو ، زود ميميرم

گفتم : نرو ، دنيا پس از تو شكلِ "تنهاييست"
گفتى كه "تنهايىِ ما" تن پوشِ زيباييست...

گفتم كمى با دوستانت باش ، شب برگرد
گفتى رفيقى نيست در همراهىِ اين درد

گفتم نميفهمم چرا اينگونه اى با من
گفتى : نمى دانم تو نشنيدى مرا ، يا من ...

گفتم برو تا بغض را در سينه نشكستم
گفتى كه با يادِ تو شبها ، بى گمان مستم

گفتم : نگو "مستى ست تنها راه درمانم"
گفتى : گمان كردى كه اينها را نميدانم ؟

گفتم تو تنها نيستى وقتى خدا با ماست
گفتى : خدا غمگين ترين تصويرِ يك "تنهاست"

گفتم كه بعد از رفتنت ، "اندوه" ميخوانم
معناى شعر "ساربان" را خوب ميدانم

گفتى ولى من در غيابت شعر ميگويم
لبخند ، را در "خاطراتِ با تو" ميجويم

گفتم پس از تو تا سحر ، صد بار بيدارم
گفتى تو "بيخوابى" ولى من بى تو "بيمارم"...

گفتم كه تنها ميشوم بعد از تو بيش از حد
گفتى : عزيزم اين زمين گرد است ، ميچرخد

گفتم خداحافظ ، ولى يادِ تو چون "داغيست"...!!
گفتى خداحافظ ، پس از من هم جهان باقيست...

#كارن_مقدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن!

گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم.. بشنو و باور مکن!

#سجاد_سام

گفتم غمی دارم فزون از دیدن روی شما
گفتا ببر غم را ز دل تا تو شوی شاد و رها
گفتم تویی در ذهن من اما کنون تو نیستی
گفتا اگر باشم بدان تنها کنم بر تو جفا
گفتم چرا گویی جفا باشی برایم مرهمی
گفتا نه مرهم می شوم نه بهر تو باشم دوا
گفتم چه میگویی نگو من عاشق روی توام
گفتا برو از پیش من قبل از رسیدن بر فنا
گفتم ترنم را ببین تنها تو را خواهد همین
گفتا نمی خواهم تو را دیگر نشو تو غرق ما
گفتم که غرقم کرده ای دیگر نگو از رفتنت
گفتا ولی من می روم این بودنم بوده خطا
 

*marzie*

عضو
گفتم غمی دارم فزون از دیدن روی شما
گفتا ببر غم را ز دل تا تو شوی شاد و رها
گفتم تویی در ذهن من اما کنون تو نیستی
گفتا اگر باشم بدان تنها کنم بر تو جفا
گفتم چرا گویی جفا باشی برایم مرهمی
گفتا نه مرهم می شوم نه بهر تو باشم دوا
گفتم چه میگویی نگو من عاشق روی توام
گفتا برو از پیش من قبل از رسیدن بر فنا
گفتم ترنم را ببین تنها تو را خواهد همین
گفتا نمی خواهم تو را دیگر نشو تو غرق ما
گفتم که غرقم کرده ای دیگر نگو از رفتنت
گفتا ولی من می روم این بودنم بوده خطا
.
گفتی برو! گفتم که میمانم
نگفتم؟...

گفتی چرا؟ گفتم نمیدانم
نگفتم؟...

گفتی خرابم میشوی
گفتی ،نگفتی؟...

گفتم چه میدانی
که ویرانم نگفتم؟..

#مجتبی_سپید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
.
گفتی برو! گفتم که میمانم
نگفتم؟...

گفتی چرا؟ گفتم نمیدانم
نگفتم؟...

گفتی خرابم میشوی
گفتی ،نگفتی؟...

گفتم چه میدانی
که ویرانم نگفتم؟..

#مجتبی_سپید
به من او گفت فردا می رود اینجا نمی ماند

و پرسیدم دلم او گفت نه تنها نمی ماند

به او گفتم که چشمان تو جادو کرده این دل را

و گفت این چشمها تا ابد زیبا نمی ماند

به او گفتم دل دریایی ام قربانی چشمت

ولی او گفت که این دل دائما دریا نمی ماند

به او گفتم که هر شب بی نگاه تو شب یلداست
 

*marzie*

عضو
به من او گفت فردا می رود اینجا نمی ماند

و پرسیدم دلم او گفت نه تنها نمی ماند

به او گفتم که چشمان تو جادو کرده این دل را

و گفت این چشمها تا ابد زیبا نمی ماند

به او گفتم دل دریایی ام قربانی چشمت

ولی او گفت که این دل دائما دریا نمی ماند

به او گفتم که هر شب بی نگاه تو شب یلداست
پرسید که:
چونی ز غم و درد جدایی؟!

گفتم
نه چنانم، که توان گفت که چونم...

#سعدی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتم که برویت چه کنم، گفت نظر
گفتم که بکویت چه کنم، گفت گذر

گفتم که غمت چند خورم، گفت مخور
گفتم چه بود چاره من، گفت سفر


#کمال_خجندی 🦋
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
گفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکن

گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید
گفت از من بشنو گوش به اغیار مکن

گفتم از درد دل خویش به جانم ، چه کنم
گفت تا جان شودت درد دل ، اظهار مکن

گفتم اقرار به عشق تو نمی کردم کاش
گفت اقرار چو کردی دگر انکار مکن

گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم
از میان ، تیغ بر آورد که زنهار مکن

گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار
گفت خود را ز پی عزت او خوار مکن

متشم کاشانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتمش از دیدن رویت دلم وا میشود
گفت در هر کس چنین احوال پیدا میشود

گفتمش از سنگ هجرت کاسه صبرم شکست
گفت با چسبِ وفا این کاسه سالم میشود

گفتمش گاهی چرا از دیده پنهان میشوی
گفت ماه گاهی نهان ، گاهی هویدا میشود

گفتمش رسوای خلقی گشته ام از عشق تو
گفت آری هر که عاشق گشت رسوا میشود

اکبر جمشیدی/
 

Similar threads

بالا