ملکه کریستینا 1933/ سینما کلاسیک

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ملکه کریستینا Queen Christina
فیلم خاطره انگیز ملکه کریستینا به عنوان یکی از بهترین آثار روبن مامولیان، حاصل تنها همکاری مشترک او با گرتا گاربو است. دیگر بازیگران این فیلم عبارتند از جان گیلبرت، ایان کیت، آبری اسمیت، لویس استون، البزابت یانگ و رجینالد اون.
***​
در سال 1632، زمانی که سوئد درگیر جنگ سی ساله با اسپانیا است، گوستاو دوم پادشاه سوئد در میدان نبرد کشته شده و دختر 6 ساله اش کریستینا به سلطنت می رسد... پس از گذشت سالها، سوئد همچنان درگیر جنگ است و بیشتر وقت ملکه کریستینای 28 ساله به رسیدگی به امور جنگ می گذرد. ملکه جوان از دو جهت تحت فشار قرار دارد؛ بزرگان کشور و سپاه از او پیروزی در جنگ را می خواهند و از سوی دیگر دربار سوئد که می خواهد کریستینا وارثی برای آینده تاج و تخت پادشاهی به سوئد تحویل دهد، او را بر خلاف میلش برای ازدواج با پسرعمه اش شاهزاده کارل که قهرمان میدان جنگ نیز هست، تحت فشار می گذارد...
کریستینا خسته از این فشارها تصمیم می گیرد چند روزی برای استراحت به طبیعت پناه ببرد ولی ملاقات غیرمنتظره با دن آنتونیو سفیر جذاب اسپانیا در یک مهمانخانه بین راهی، همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد...
***​
در تاریخ از کریستینا ملکه جوان سوئد به عنوان شخصیتی باهوش و هنردوست یاد شده است. کریستینا که از محضر فیلسوفانی چون دکارت بهره برد و دوست داشت استکهلم را به آتن شمال تبدیل کند، به انواع هنرها از جمله تئاتر، موسیقی، نقاشی و مجسمه سازی علاقه مند بود. در مورد او گفته شده است که بیشتر وقتش را به مطالعه می گذراند و به سرگرمی ها و تفریحات مردانه علاقه داشت، برای راحتی بیشتر خود لباس مردانه می پوشید و بارها نفرت خود را نسبت به اخلاق و عادت های زنانه ابراز کرد. تمایلی به ازدواج نداشت و برای اینکه بزرگان کشور او را برای ازدواج و به دنیا آوردن پادشاه آینده تحت فشار نگذارند، پسر عمه اش کارل را به عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد. فیلمنامه ملکه کریستینا از نظر تاریخی متفاوت از زندگی واقعی ملکه کریستینا می باشد، به ویژه از نظر علت کناره گیری. علت اصلی کناره گیری کریستینا از قدرت گرویدن او به مذهب کاتولیک بود و نه یک ماجرای عشقی. او مدت ها کشیش های اسپانیایی و پرتغالی را به صورت مخفیانه برای آموزش اصول عقاید و فلسفه مذهب کاتولیک به سوئد دعوت می کرد و از آنجا که به عنوان حاکم کشوری پروتستان با کاتولیک شدن عملا به مذهب دشمن درمی آمد و این رسوایی بزرگی برای سوئد محسوب می شد، بهترین چاره را در این دید که خود پیشاپیش از قدرت کناره گیری کند. البته واضح است که بر خلاف آنچه در فیلم می بینیم، ملکه یکباره کناره گیری خود از سلطنت را اعلام نکرد بلکه از مدت ها قبل برای آن زمینه سازی کرده بود. زمانی که کریستینا وارد واتیکان شد، پاپ شخصا به استقبالش آمد. او تا آخر عمر در رم زندگی کرد و همچنان به حمایت از هنرمندان ادامه داد.
ملکه کریستینا (1689- 1626)
و اما در این فیلم روبن مامولیان بازی خوبی از گرتا گاربو می گیرد. خیلی ها (از جمله خودم) ملکه کریستینا را بهترین نقش گرتا گاربو می دانند. گاربو که دوربین بیش از همه به او توجه دارد، پس از یک سال و نیم غیبت از پرده سینما و اقامت در میهنش سوئد -که البته منجر به مطرح شدن شایعه خداحافظی اش از سینما شده بود- با این فیلم دوباره به دنیای سینما برگشت که البته آنقدرها هم با استقبال گرم بیننده آمریکایی مواجه نشد. گاربو در این زمان دوره اوج درآمد زایی خود برای ام جی ام را تقریبا پشت سر گذاشته بود و در حالی که فیلم ملکه کریستینا در اروپا فروش خوبی داشت، فروش نه چندان خوب آن در آمریکا تا حدی از کاهش اقبال بیننده آمریکایی نسبت به او حکایت داشت.
در ابتدا قرار بود لارنس اولیویه نقش دن آنتونیو را بازی کند، ولی از آنجا که گرتا گاربو به خاطر روحیه درون گرا و خلوت گزین خود با هر بازیگری راحت نبود و قراردادهایش به او اجازه دخالت در انتخاب بازیگر مرد نقش مقابلش را می داد، بعد از یک جلسه تمرین با لارنس اولیویه به این نتیجه رسید که نمی تواند او را تحمل کند. از این رو با اصرار خود ام جی ام را وادار کرد که از یار دیرینش جان گیلبرت که قبلا با او در چندین فیلم صامت همبازی شده بود، برای بازیگر مرد نقش مقابلش استفاده کند. جان گیلبرت از ستاره های دوران صامت بود که در مرحله گذار از صامت به ناطق توفیق چندانی کسب نکرده بود و رسیدن این نقش به او باز هم چندان نتوانست روند رو به افولش را بهبود بخشد. چون بعد از این فیلم، گیلبرت تنها در یک فیلم دیگر بازی کرد و در سال 1936 (یعنی سه سال بعد از ملکه کریستینا) در سن 38 سالگی در اثر حمله قلبی ناشی از مصرف زیاد الکل درگذشت. با تماشای بازی او در اینفیلمحداقل این نکته روشن می شود که عدم توفیق بعضی از بازیگران در فیلم های ناطق لزوما ناشی از صدای نامناسب یا تسلط نداشتن آنها به زبان انگلیسی نبوده، چون گیلبرت در هیچ یک از این دو مورد مشکلی ندارد و احتمالا علت عدم موفقیت او را باید در کاهش محبوبیت و خسته شدن تماشاگران از او یا وجود برخی مشکلات در زندگی خصوصی اش (مثلا مصرف الکل) جستجو کرد.
نقش ملکه کریستینا از جهاتی با زندگی و روحیات خود گرتا گاربو بی ارتباط نیست. علاوه بر اینکه هر دو سوئدی هستند و گاربو هنگام بازی در این فیلم دقیقا همسن کاراکتر ملکه کریستینا یعنی 28 ساله بود، شاید مهمترین شباهت، وجود روحیات مردانه در هر دوست. بر خلاف چهره سینمایی گرتا گاربو، بسیاری از کسانی که او را از نزدیک دیدار کردند، ظاهر و حرکات او را مردانه توصیف کرده اند. معروف است که گاربو در زندگی شخصی اش کفش و لباس مردانه را ترجیح می داد و حتی مسائلی در مورد تمایلات هم..جنس گرایانه او مطرح شده است. روحیه و طرز زندگی مردانه ملکه کریستینا به شکل های گوناگون در طول فیلم نمود پیدا می کند. از همان اولین صحنه بزرگسالی اش که او سوار بر اسب از راه می رسد و بعد به چابکی از پله ها بالا می رود (هنوز چهره اش نمایش داده نشده است) شاید بعضی بینندگان او را با یک پسر اشتباه بگیرند. او لباس های مردانه به تن می کند و در طرز حرف زدنش قاطعیتی مردانه به چشم می خورد. البته شیوه راه رفتن گرتا گاربو هم که معمولا خالی از ناز و عشوه است، در اینجا موثر واقع می شود. علاوه بر این، خدمتکار شخصی کریستینا یک مرد مسن به نام اوگو است و نه یک زن. در یکی از صحنه های فیلم، در حالی که کریستینا صبحانه می خورد و نمایشنامه ای از مولیر را مطالعه می کند، اوگو موهای او را شانه می زند، درست همان گونه که در صورت مرد بودن کریستینا برایش انجام می داد. وقتی هم کریستینا از فشار اطرافیانش خسته می شود تصمیم می گیرد چند روزی با اوگو به شکار برود. (بعدا در قسمتی از فیلم که کریستینا (بعد از دیدن آنتونیو) بالاخره لباس زنانه می پوشد و خدمتکاران زن دورش را گرفته اند، اوگو را در گوشه ای ایستاده و دمغ و ناراضی می بینیم).
همچنین کریستینا می تواند رابطه های زیادی داشته باشد (باز هم با نوعی بی قیدی خاص یک مرد). زمانی که در مهمانخانه، دو مرد مست که با هم شرط بندی کرده اند نظر او را در مورد اینکه ملکه در سال گذشته چند عاشق داشته است، می پرسند او پاسخ می دهد دوازده تا! (آنچه در اوایل فیلم بین او و مگنوس مسئول خزانه داری اش می گذرد، احتمالا ته مانده ای از یکی از همین رابطه هاست).
گرایش های هم..جنس..خواهانه ملکه کریستینا به شکل غیر مستقیم و در لفافه مورد اشاره قرار می گیرد. در این خصوص مهمترین نشانه، رابطه او با ندیمه اش (با بازی الیزابت یانگ که بعدا همسر جوزف ال منکیه ویتس شد) می باشد که بیشتر شبیه به رابطه یک مرد با معشوقه اش هست. مخصوصا وقتی کریستینا متوجه می شود که ندیمه با وجود اظهار دوستی از سلطه او بیزار است و قصد ازدواج دارد، عصبانی شده و به شدت حسادت می کند. ولی از اینها گذشته، مهمترین مسئله در مورد ملکه کریستینا تنش های درونی اوست که فیلم با رگه های فمینیستی نگاهی نزدیک به آن می اندازد. کریستینا زنی است با شخصیتی قوی که در عین حال آسیب پذیر نیز هست. او با یک تناقض بزرگ روبروست؛ برای اینکه در یک محیط مردانه موفق باشد و بین مردها به اصطلاح دوام بیاورد باید مثل آنها لباس بپوشد و فکر کند. از سوی دیگر، همین مردان از او انتظار دارند یک ملکه سنگین و رنگین و سنتی باشد، به یک ازدواج سیاسی تن بدهد، شاه آینده را به دنیا بیاورد و احتمالا پس از مدتی در سایه همسرش قرار بگیرد و به حاشیه رانده شود. در فیلم می بینیم که مردهای اطراف کریستینا که بزرگان کشورند همگی از او پیروزی سوئد در جنگ را می خواهند و عقیده دارند اکنون که سوئد پس از سالها جنگ در موضع برتر نسبت به دشمن قرار گرفته، باید موقعیت را غنیمت شمرد و برای شکست کامل دشمن، ضربه آخر را با قدرت وارد کرد. البته از جنبه سیاسی و نظامی احتمالا نظر آنها درست تر است. ولی تمایل کریستینا به صلح به دلیل ناواردی او به این مسائل یا از روی ترس نیست. او می خواهد زندگی کند و همین زندگی را برای مردمش هم می خواهد. فضای سرد و خشک قدرت و تاجی که از کودکی بر سرش گذاشته اند، او را تا حد زیادی محدود کرده است. او دوست دارد جهان را از نزدیک ببیند و لذت های آن را کشف کند نه اینکه در قصر بنشیند و توصیف آنها را بشنود. او می خواهد یک انسان باشد نه یک نماد و این همان چیزی است که در زندگی اش غایب است و در رابطه اش با آنتونیو به آن دست پیدا می کند.
البته آنتونیو، کریستینا را به تدریج کشف می کند. او در ابتدا کریستینا را با پسری از طبقه رعیت اشتباه می گیرد و جالب اینجاست که در ازای کمک کریستینا، سکه ای به او می دهد که بر آن نقش خود کریستینا (به عنوان ملکه سوئد) حک شده است. بعد در مهمانخانه، او را یک نجیب زاده اصیل می پندارد و نه یک فرد عامی و از او عذرخواهی می کند. بار دیگر، در حین گفتگو با کریستینا و دیدن اطلاعات او در مورد اسپانیا پی به فرهنگ دوستی او می برد. (اینکه چطور آنتونیو کریستینا را پسر فرض می کند، احتمالا عجیب ترین نکته فیلم است، چون محال به نظر می رسد کسی در زن بودن گرتا گاربویی که حتی در همان صحنه ها هم مژه مصنوعی و رژ لبش کاملا مشخص است، تردید کند!) آنتونیو حتی قبل از اینکه بداند کریستینا زن است به او جذب می شود و خودش هم تا حدی گیج و متحیر از این موضوع به نظر می رسد. در نهایت، در اتاق مهمانخانه است که آنتونیو متوجه می شود هم اتاقی اش زن است. البته قرار نیست قضیه به همین جا ختم شود، چون دن آنتونیو بعدا با ورود به قصر ملکه در کمال ناباوری کشف می کند که ملکه سوئد همان معشوق مهمانخانه است و اینجاست که عصبانی می شود زیرا حامل پیامی ویژه از سوی پادشاه اسپانیاست و ماموریت دارد ملکه سوئد را برای شاه کشورش خواستگاری کند! قیافه جان گیلبرت در هنگام هر کشف جدید دیدنی است مخصوصا در صحنه ای که پی به زن بودن کریستینا می برد و چشمانش با حالتی بامزه که بیشتر یادآور فیلم های صامت اوست، از تعجب گرد می شود.
واقعا گرتا گاربو شباهتی به یک پسر دارد؟!
در شب زیبایی که برف همه جا را سپیدپوش کرده است، کریستینا در اتاق ساده مهمانخانه که در تقابل با فضای پر از تشریفات و کسل کننده قصر قرار دارد، عشق را می یابد. پس از شبی که با آنتونیو در آن اتاق می گذراند، کریستینا را می بینیم که لبریز از شادی است، آنقدر شاد که می داند برایش زیاد است. او برخاسته و به دور اتاق می گردد، تک تک اشیاء را لمس کرده و آنها را به خاطر می سپارد تا بلکه بتواند این اتاق و خاطره آن را در ذهنش جاودانه کند. این حس شادی بوی اندوه می دهد چون لحظه های خوشی به سرعت از چنگش خواهند گریخت و کریستینا با این کار خود نشان می دهد که به خوبی به این حقیقت واقف است و از همین حالا این لحظه ها را تمام شده فرض می کند. کریستینا در این حال به تصویر آنتونیو در آینه (که او هم به کریستینا نگاه می کند) می نگرد گویی از همان لحظه آنتونیو تبدیل به خاطره ای شده و آنچه کریستینا در قاب آینه می بیند خاطره و تصویری رویایی از آنتونیو است مربوط به گذشته های دور.
دیگر قسمت معروف و به یاد ماندنی فیلم، کلوزآپ پایانی است. در این صحنه که با مدیوم شات آغاز می شود، گاربو را ایستاده روی عرشه کشتی و در حالی می بینیم که باد موهایش را پریشان می کند. این ملکه بی کشور با آن نگاه خاص گاربویی به نقطه نامعلومی خیره شده، گویی به آینده نگاه می کند و هیچ نمی بیند. دوربین به نرمی به صورتش نزدیک می شود، زوم می کند و برای مدتی که به نظر طولانی می آید روی چهره گاربو باقی می ماند. البته پس از پایان آن، بیننده آرزو می کند کاش این مکث طولانی تر می بود...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naight برای ملکه مهربان سینمای ایران سینما 1

Similar threads

بالا