"Pejman"
دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
سیاست غذای ارزان:حقیقت دارد یا خالی از محتواست؟
مقدمه
آمریکایی ها در سال 2002 بیش از ده درصد درآمد قابل تصرفشان را برای غذا خرج کردند.این مقدار برابراست با پایین ترین سطح ثبت شده از سال 1929, وخیلی کوچکتر ازحداکثر سطح2/25درصدی آزموده شده در سال 1933.درصد درآمد قابل تصرفی که آمریکایی ها برای خرید غذا می پردازند,از سال 1947پیوسته افت کرده است,و از سال 1999 حول و حوش ده درصد می پلکد.شیوه ی پایین آمدن آن در طول زمان,در شکل 1 قابل مشاهده است.این مقاله روی منبعی تمرکز می کند که مدعی است درصد درآمد قابل تصرفی که مصرف کننده برای غذا در ایالات متحده اختصاص داده, نسبتاً پایین است,سیاست کالای کشاورزی. برای چندین دهه سیاست مزرعه ایالات متحده به عنوان سیاست"غذای ارزان"توصیف شده---درمعنای کلی نتیجه ی فعالیت های اخذ شده توسط دولت فدرال شامل پایین تر آمدن قیمت غذای خرده فروشی برای مصرف کنندگان میشود.ناتسون, پن, وفیلینچباف(1998) در کتاب درسی شان,سیاست کشاورزی و غذا بیان کردند,"یک سیاست غذای ارزان ,این را در بر می گیرد که دولت به طور آشکارا درحال دنبال کردن سیاست هایی است که قیمت غذا را پایین نگه دارد,پایین تر از قیمت تعادلی قابل رقابت."سیاست غذای ارزان در محیط(اجتماعی و فرهنگی)مناظره ی پیرامون پرداخت های برنامه ی مزرعه ی فدرال باقی است.برای مثال نماینده ایالات متحده,در نشست مربوط به سران حزب سویا لوبیا ,اخیراً درسرمقاله نشریه مزرعه نوشت,"اگر ما می توانستیم15میلیارد دلار بپردازیم و ارزانترین انرژ ی را درجهان داشته باشیم,ما آن را دریک چشم بهم زدن انجام میدادیم.امّا به طور شگفت آور,مخالفان برنامه ی مزرعه به نوعی معتقدند که غذای ارزان و فراوان سیاست عمومی بدی است"(بری(2005.
سیاست غدای ارزان همچنین راهی را داخل مناظره اخیر حول و حوش مسئله ی چاقی ناشی شده ی ملت ها ساخته است.بر طبق مرکز بین المللی آمار سلامتی(2004),نسبت افراد بالغ چاق درایالات متحده از 6/14 درصد در سال 1971به1/31درصد درسال 2002 افزایش یافته است.بسیاری از مقالات در انتشار عمومی در طی 24-18ماه گذشته,آن دسته ازسیاست های کشاورزی ایالات متحده را که نویسنده هایشان مدعی هستند تاثیرات زیان آور آن مربوط به چاقی است ,بسیار بحرانی دانستند.پلان درسال 2003 اظهار کرد,"بطورمحال,زمانی که یکی از دست های دولت در حال مبارزه با چاقی همه گیر است,دست دیگر آنرا تشویق میکند,بوسیله ی نوشتن یک چک برای مزرعه داران بابت هر پیمانه ی 36 لیتری غلّه که آنها میتوانند تولید کنند."جیمز تیلوتسن(2003),پروفسور سیاست غذا و تجارت بین الملل در دانشگاه تافتس ,شاید بهترین چکیده های بحث را برای سیاست توام با چاقی کالادارد:
بله, حمایت عمومی خیلی فعال به شدت از لحاظ سیاسی آن دسته از سیاست های کشاورزی که یک نقش اساسی را درترکیب عرضه ی کالاهای کم هزینه ی ما بازی میکند راپشتیبانی میکند.با صنعت تبدیلات غذایی بسیارکارآمدمان ترکیب شده,این کمک میکند تا هزینه های غذای مصرف کننده ی ما پایین تر بیایید. این اوضاع به طور ناخواسته و غیر مترقبه یک سری شرایط محیطی را ایجاد میکند که اجازه میدهد بسیاری از ما به واسطه ی غذای ارزان چاق شویم.
ایده ی یک چنین رابطه ای قابل پذیرش است وبه طوری که دانشجویان پزشکی 4 سال اول اخیراً در دیلی استنفورد(2004)خاتمه دادند که,"به خصوص ایالات متحده باید حمایت کنند تا به تدریج وجود کمک مالی دولت به مزرعه کنار گذاشته بشود و به یک بازار آزاد انتقال پیدا کند...به عنوان یک راه حل بالقوه برای افزایش چاقی همه گیر."
مرور نوشته ها
اصطلاح"سیاست غذای ارزان "در طی سالها توسط اعضای فرهنگستان,سیاستمداران,ویک اجتماع وکلا به کار گرفته میشود.مفهوم عمومی ازمعانی متعددی در طول زمان گرفته شده ,اگرچه نتیجه ی غذای کم قیمت برای مصرف کنندگان یک ملّت ذاتاً همان معنی را به یاد می آورد. درکتاب بعد ازجنگ مزرعه دار و بقیه ی ما , برای مثال,ورود محصولات غذایی کم قیمت از آمریکای جنوبی که توسعه صنعتی را در ایالات متحده حمایت میکند به عنوان شکلی از سیاست غذای ارزان توصیف شده است(مور(,1945.یک مثال دیگر, پیترسون(1979)بحث میکند در مورداستفاده از مالیات صادرات ,بیش ازاندازه بها دادن به پول, وکنتر ل های دولتی توسط دولت های کشورهای کم توسعه یافته تر قیمت واقعی غذا را برای جمعیت بومی شان به عنوان سیاست غذای ارزان کساد میکند.هنوزهردوی این تواصیف به نسبت زیادی از تحلیل های ما در مورد تاثیر برنامه های کالا روی قابلیت تهیه ی غذا برای مصرف کنندگان متفاوت است.علی رغم این اختلاف درنوشته ها شماری از مراجع میتوانند پیدا شود جایی که سیاست غذای ارزان با تعریف کتاب درسی ناتسون , پن , وفیلینچباف سازگار است.
در یک مرجع نسبتاً قدیمی,اجرت(1947)ذکر کرد که چگونه مزرعه داران ممکن است با دریافت پرداخت های مستقیم در جایگاه حمایت های قیمتی مقابله کنند زیرا آنان توانستندآنها را به عنوان یک سیاست غذای ارزان ببینند؛در موقع دریافت چنین پرداخت هایی شکلی از آسودگی دیده میشد.
پارلبرگ(1982),آنچه را که او"سندروم کمیابی"نامیده را توصیف می کند که خارج از حوادث اواسط 1970 رخ داده است,سه شکل از فعالیت های دولت که قیمت غذا را پایین نگه میدارد را نقد میکند : بازداشت تجارت,کنترل های قیمتی مستقیم,و مدیریت سهام. بازداشت اعتبار ملتها را کم میکند,نتیجه ی کنترل های قیمتی در قیمت مشخص شده برداشت هایشان(تغییر مکان) را افزایش می دهد, وتصفیه ی ذخیره های غذایی به منظورکاهش قیمت میتواند منجر به کمبود های غیر عمدی شود. پارلبرگ چندین نتیجه ی این سیاست غذای ارزان را در زمینه ی سندروم کمیابی فهرست میکند:1)قیمت ها و درآمدهای پایین برای مزرعه داران به دلیل عدم تحرک برای تولید,2)کاهش دست آوردهای صادرات,3)فقدان بازارهای صادراتی,و4)خسارت به اعتبار ایلات متحده به عنوان یک تاجر جهانی.
مور(1987) در بحث توجیهی اش و نقص سیاست های مزرعه,بیان میکند که کمک های مالی دولت به عنوان راهی برای پایین تر آوردن قیمت غذا برای مصرف کنندگان به خاطر افزایش در تولید ذکر شده است.به هر حال, او اظهار کرد که"مصرف کنندگان بهای تولید افزوده یا ذخایر غذایی را به دلیل مالیات بیشتر میپردازند."بعلاوه,اوصریحاً بیان کرد برنامه ها,قیمت غذا را برای مصرف کنندگان کاهش نمیدهد.
TWEETEn (1995) در نقدش از معمولترین توجیهات برای برنامه های کالا,کمک هایشان به بهبود کارایی اقتصادی را مجزا کرد.او ادعا میکند دلایل کاهش نسبت درآمد مصرف کننده که برای غذا هزینه میشود طی شش دهه گذشته شامل افزایش در درآمد واقعی مصرف کننده و بهبود در بهره وری کشاورزی میشود---و به طور ابتدایی توسط "سرمایه گذاری های عمومی و خصوصی در تحقیقات,تحصیلات,گسترش, و زیربنا" تحت تاثیر قرار می گیرد.
بیچ,بوید,و یوری(1997),درارزیانی شان ازارزش زمین در غیاب پرداخت های مستقیم, یک الگوی تعادل کلی حسابگر گسترش میدهند که تولید کل که 18/0درصد سالیانه کاهش مییابد را پیدا می کند.تولید محصولات برنامه 14درصد کاهش خواهد می یافت, و روی هم رفته تولید 39/4درصد افت خواهد می کرد.کاهش در تولید کل,کاهشی در تولید بخش غذا و تنباکو به میزان 55/0 درصد منعکس میکند زیرا قیمتهای بالاتر با حذف پرداخت های مستقیم وابسته اند.
ناتسون, پن, و فیلینچباف(1998)موردی را برای یک سیاست غذای ارزان اظهار کردند که میتوانست در تمام مدت دوره ی USDA هدفش را برنامه ی پرداخت قیمت کمبود نگه دارد زیرا برنامه تولید را تحریک میکند,هدایت در جهت افزایش عرضه که باعث میشود قیمت کالا پایین تر بیاید به هر حال, USDA همچنین کنترل های تولید را برای بسیاری ازیک چنین دوره هایی بنا نهاد, به طور میانگین, اینها سعی میکنند تقریباً 20درصد از زمینهای قابل کشت ایالات متحده را در پنج دهه ی بعد از جنگ جهانی دوم بدون تولید نگه دارند(اردن,پالبرگ, و رو,1999).ناتسون, پن, و فیلینچباف همچنین بیان کردند هر رابطه ی بین برنامه های مزرعه و قیمت های غذا که درسال 1996 توسط یک لایحه ی مزرعه که پرداختهای ناکارآمد را حذف کرد و آنها را با یک سیستم پرداخت های مجزا جایگزین کرد به طور ضروری شکسته شد. هنوز نه لایحه ی مزرعه 1996 و نه لایحه ی مزرعه 2002 سیستم پرداختهای نا کارآمد وام USDA و سود های وام بازاریابی خاتمه نداده که ضرورتاً تولید کننده ها را با یک مینیمم قیمتی برای همه ی تولیدات محصولات برنامه شان ضمانت میکند.
جدیداً موریسون پال و مکدونالد (2003)دریافتند در طی دوره ای که آنها امتحان کردند, 1992-1972,کالاهای کشاورزی به عنوان بخشی از ارزش های تکمیل کننده کاهش یافتند به دلیل حساسیت قیمت غذا به قیمت مزرعه. بعلاوه آنها دریافتند یک افزایش کل در تبدیلات غذایی 17/4 درصد از 1992-1982به طور ذاتی و نه به کمک کالاهای کشاورزی ارزش پیدا کرد.این اتفاق در نتیجه ی کاهش هزینه ی کالاهای کشاورزی به عنوان بخشی از هزینه های کل و یک افزایش قابل انتقال در تورم به وقوع افتاده است.علاوه بر این,باب کوک تحلیل های منتشر نشده اش را بیان کرد که اثبات میکند قیمت غلّه و سویا لوبیا بدون کمکهای مالی دولت افزایش یافته است ولی نه بیشتر از 5 تا 7 درصد(فیلد ز2004).بعلاوه ,باب کوک بیان کرد , "5 تا 7 درصد افزایش در قیمت غلّه اغلب منجر میشد به افزایش یک درصدی در قیمت گوشت."
چارچوب ذهنی
وجود سیاست غذای ارزان بارها و به طور پیوسته توسط طرفداران برنامه های کالا به عنوان یک سود عمده و در نتیجه یک توجیه ترویج یافته است. برنامه های کالا منابع تولید در کشاورزی را حفظ میکند , در نتیجه تولید مازاد و بی نتیجه بودن (شومیکر, آندرسون, و روبوکاک,1990). به علاوه,این منابع نه تنها مانع از تحرک به بخش های دیگر اقتصاد میشوند , بلکه آنها به تولید محصولات تحت پوشش برنامه های کالا متعهد می مانند.به منظور روشن شدن بازار تولید مازاد, قیمت های تعادلی برای این کالا ها باید افت کند. یک سیاست غذای ارزان موثر معنی میدهد پایین تر آوردن سطح قیمت در مزرعه برای این کالا های خام, در نتیجه غذای گران در سطح خرده فروشی برای فروش به مصرف کنندگان کمتر تولید میشود.
به هرحال سیاست غذای ارزان مبارزه طلبی در سطح مزرعه را در بلند مدّت ارائه میکند.شومیکر, آندرسون , روبوکاک(1990) بیان کردند که سود رساندن به مزرعه داران در کوتاه مدت پرداختها را متعادل میکند زیرا بخش های کشاورزی توسط جمع آوری سرمایه, سودهای برنامه های مورد انتظارنهفته درارزش زمین رامتعادل میکنند.آنها ذکر کردند دلیل ارزش زمین برا ی اکثر بخش ها, روی درآمدی که آن میتواند تولید کند,افزایش پرداخت های دولت که درآمد ارزش زمین را افزایش میدهد و ثروت صاحب ملک بنا شده است. مور(1987) همچنین بیان کرد آنهایی که واقعاً در طولانی مدّت سود میکنند کسانی هستند که قبل از تصویب یک برنامه ی مزرعه یا افزایش یک برنامه ی موجود صاحب زمین مزرعه اند. (شومیکر, آندرسون, و روبوکاک,1990)ارزش زمین را 15 تا 20 درصد پایینتر تخمین میزنند بدون برنامه های دولت .الگوی cge توسط بیچ,بوید,و یوری(1997)برای سال 1988 دریافتند بدون پرداخت های مستقیم, قیمت زمین حدود 14 درصد افت خواهد کرد .طی لایحه ی مزرعه ی 1996,قیمت زمین تورم یافته تخمین زده شده بود به بزرگی 20 درصد (بارنارد,2001).بنابراین در بلند مدت همچنان که قیمت زمین بالا میرود ارزش کل تولید افزایش می یابد.داوطلبان جدید با قیمت های بالاتری برای زمین روبرو شدند,وجود مستاجرها منجر به اجاره های بیشتر شده است,و متصدیان مالک با فرصت های ارزشمند بیشتری برای زمین هایشان روبرو شده اند .
اطلاعات و روشها
ما محک میزنیم که آیا پرداخت های مستقیم به طور معنی دار به نسبت درآمد قابل تصرفی که برای هزینه های غذا اختصاص می یابد کمک میکند.دلیل درصد درآمد قابل تصرفی که برای غذا پرداخته میشود به طور ابتدایی در مطالعه ی ما متغیر سود است به واسطه ی رجحان آن به عنوان معیار ارزش غذا,همچنان که در جهان صنعتی, ایالات متحده اغلب ذکر شده که پایین ترین سطح را دارد (تیلوتسن,2003). متغیر به عنوان نسبت دلار هزینه های غذا به درآمد قابل تصرف ساخته شده است,بنابراین متغیر وابسته تابعی ازعرضه و تقاضا است برای غذا و درآمد قابل تصرف .اطلاعات مربوط به نسبت درآمد قابل تصرف پرداخت شده برای غذا, از سرویس تحقیقاتی اقتصادی usdaبدست آمده است.چهل و دو مشاهده در مجموعه اطلاعات از سال 1961 تا 2002 بکار گرفته شده است.این اطلاعات شامل خرید غذا از مغازه های خواروبار و بازارهای خرده فروشی است , به خوبی غذای تولید شده و مصرف شده روی مزرعه, زیرا این ارزش در درآمد شخصی منعکس میشود. غذاها و خوراک های مختصر که بیرون از خانه خریداری می شوند را نیز شامل میشود. تعریف usdaاز درآمد شخصی قابل تصرف,شامل ارزش غذای تولید شده و مصرف شده روی مزرعه است به طوری که ذکر شد,به خوبی پرداخت های انتقالی دولت همچون نشان ها و مکمل های غذا به دستمزدها و حقوق ها شامل سهام کارفرما به تامین اجتماعی و درمان.
ما عامل کلی بهره وری را در کشاورزی در ا لگو به عنوان معیار تغییرات تکنولوژی به کار می گیریم ,متغیر مهم دیگه که انتظار میرود روی قابلیت تهیه ی غذا تاثیربگذارد زیرا آن هزینه های تولید و قیمت تعادلی را پایین تر می آورد.به همین صورت ما انتظار داریم پیشرفت در تکنولوژی,فشار منفی روی درصد درآمد قابل تصرفی که برای غذا پرداخته میشود داشته باشد, این اصلاحات باید بیشتر غذا را قابل تهیه کند به وسیله ی انتقال منحنی عرضه به سمت راست. اطلاعات در مورد این معیار بهره وری کشاورزی ازERSنیز بدست آمده است.شاخص نماینده ی عامل کلی بهره وری از سال 1948 بیشتر از دو ونیم بار افزایش یافته است.
سطح کل درآمد مصرف کننده درالگو شامل میشود زیرا ما انتظار داریم آن,روی نسبت درآمدی که برای غذا پرداخته میشود تاثیر بگذارد.متغیر بدست آمده است همانند متغیر درآمد قابل تصرف سرانه, و به طوری که درآمد در طول زمان بالا میرود,نسبت هزینه ی غذا بایدتحت شرایط ثابت پایین بیاید. بنابراین این متغیر فرض میشود که منفی باشد.اطلاعات مربوط به درآمد قابل تصرف بدست آمده ازUSDA,در اطلاعات جمعیتی دفتر آمار ایالات متحده تقسیم شده تا متغیر ایجاد کنند.این اطلاعات تورم را به 2000 دلار تعدیل کرده برای استفاده ی شاخص قیمت مصرف کننده برای تمام بخش ها,که دوره ی پایه ی84-1982 استفاده می شود.
الگو, محاسبه ی سالیانه وسعت خرده فروشی در سطح مزرعه ازUSDA را شامل میشود زیراکالاهای کشاورزی را که توسط مصرف کننده گان در سطح خرده فروشی خریداری میشود,ارزش افزوده ی کالاهای خام را منعکس می کند.انتظار میرود که وسعت خرده فروشی در سطح مزرعه مثبت باشد زیرا افزایش تبدیلات غذایی,نسبت درآمد قابل تصرفی که برای غذا خرج میشود را افزایش میدهد(گاردنر,1975).اطلاعات وسعت خرده فروشی در سطح مزرعه که از ERSبدست آمده است,روی محاسبه ی USDAاز سبد غذای بازارش که در مزرعه تولید شده,بنا شده است,که برطبق مقدار خریداری شده توسط مصرف کننده گان در طول دوره ی پایه ی84-1982 وزن شده است.ERS این پراکندگی را به یک شاخص تبدیل کرده است زیرا اطلاعات قیمت رایج توسط مقادیر دوره ی پایه فزاینده شده اند درعوض مقادیر رایج. بنابراین با درآمد قابل تصرف سرانه,این اطلاعات توسط شاخص قیمت مصرف کننده 2000 به عنوان سال پایه تعدیل شده اند.
مقدمه
آمریکایی ها در سال 2002 بیش از ده درصد درآمد قابل تصرفشان را برای غذا خرج کردند.این مقدار برابراست با پایین ترین سطح ثبت شده از سال 1929, وخیلی کوچکتر ازحداکثر سطح2/25درصدی آزموده شده در سال 1933.درصد درآمد قابل تصرفی که آمریکایی ها برای خرید غذا می پردازند,از سال 1947پیوسته افت کرده است,و از سال 1999 حول و حوش ده درصد می پلکد.شیوه ی پایین آمدن آن در طول زمان,در شکل 1 قابل مشاهده است.این مقاله روی منبعی تمرکز می کند که مدعی است درصد درآمد قابل تصرفی که مصرف کننده برای غذا در ایالات متحده اختصاص داده, نسبتاً پایین است,سیاست کالای کشاورزی. برای چندین دهه سیاست مزرعه ایالات متحده به عنوان سیاست"غذای ارزان"توصیف شده---درمعنای کلی نتیجه ی فعالیت های اخذ شده توسط دولت فدرال شامل پایین تر آمدن قیمت غذای خرده فروشی برای مصرف کنندگان میشود.ناتسون, پن, وفیلینچباف(1998) در کتاب درسی شان,سیاست کشاورزی و غذا بیان کردند,"یک سیاست غذای ارزان ,این را در بر می گیرد که دولت به طور آشکارا درحال دنبال کردن سیاست هایی است که قیمت غذا را پایین نگه دارد,پایین تر از قیمت تعادلی قابل رقابت."سیاست غذای ارزان در محیط(اجتماعی و فرهنگی)مناظره ی پیرامون پرداخت های برنامه ی مزرعه ی فدرال باقی است.برای مثال نماینده ایالات متحده,در نشست مربوط به سران حزب سویا لوبیا ,اخیراً درسرمقاله نشریه مزرعه نوشت,"اگر ما می توانستیم15میلیارد دلار بپردازیم و ارزانترین انرژ ی را درجهان داشته باشیم,ما آن را دریک چشم بهم زدن انجام میدادیم.امّا به طور شگفت آور,مخالفان برنامه ی مزرعه به نوعی معتقدند که غذای ارزان و فراوان سیاست عمومی بدی است"(بری(2005.
سیاست غدای ارزان همچنین راهی را داخل مناظره اخیر حول و حوش مسئله ی چاقی ناشی شده ی ملت ها ساخته است.بر طبق مرکز بین المللی آمار سلامتی(2004),نسبت افراد بالغ چاق درایالات متحده از 6/14 درصد در سال 1971به1/31درصد درسال 2002 افزایش یافته است.بسیاری از مقالات در انتشار عمومی در طی 24-18ماه گذشته,آن دسته ازسیاست های کشاورزی ایالات متحده را که نویسنده هایشان مدعی هستند تاثیرات زیان آور آن مربوط به چاقی است ,بسیار بحرانی دانستند.پلان درسال 2003 اظهار کرد,"بطورمحال,زمانی که یکی از دست های دولت در حال مبارزه با چاقی همه گیر است,دست دیگر آنرا تشویق میکند,بوسیله ی نوشتن یک چک برای مزرعه داران بابت هر پیمانه ی 36 لیتری غلّه که آنها میتوانند تولید کنند."جیمز تیلوتسن(2003),پروفسور سیاست غذا و تجارت بین الملل در دانشگاه تافتس ,شاید بهترین چکیده های بحث را برای سیاست توام با چاقی کالادارد:
بله, حمایت عمومی خیلی فعال به شدت از لحاظ سیاسی آن دسته از سیاست های کشاورزی که یک نقش اساسی را درترکیب عرضه ی کالاهای کم هزینه ی ما بازی میکند راپشتیبانی میکند.با صنعت تبدیلات غذایی بسیارکارآمدمان ترکیب شده,این کمک میکند تا هزینه های غذای مصرف کننده ی ما پایین تر بیایید. این اوضاع به طور ناخواسته و غیر مترقبه یک سری شرایط محیطی را ایجاد میکند که اجازه میدهد بسیاری از ما به واسطه ی غذای ارزان چاق شویم.
ایده ی یک چنین رابطه ای قابل پذیرش است وبه طوری که دانشجویان پزشکی 4 سال اول اخیراً در دیلی استنفورد(2004)خاتمه دادند که,"به خصوص ایالات متحده باید حمایت کنند تا به تدریج وجود کمک مالی دولت به مزرعه کنار گذاشته بشود و به یک بازار آزاد انتقال پیدا کند...به عنوان یک راه حل بالقوه برای افزایش چاقی همه گیر."
مرور نوشته ها
اصطلاح"سیاست غذای ارزان "در طی سالها توسط اعضای فرهنگستان,سیاستمداران,ویک اجتماع وکلا به کار گرفته میشود.مفهوم عمومی ازمعانی متعددی در طول زمان گرفته شده ,اگرچه نتیجه ی غذای کم قیمت برای مصرف کنندگان یک ملّت ذاتاً همان معنی را به یاد می آورد. درکتاب بعد ازجنگ مزرعه دار و بقیه ی ما , برای مثال,ورود محصولات غذایی کم قیمت از آمریکای جنوبی که توسعه صنعتی را در ایالات متحده حمایت میکند به عنوان شکلی از سیاست غذای ارزان توصیف شده است(مور(,1945.یک مثال دیگر, پیترسون(1979)بحث میکند در مورداستفاده از مالیات صادرات ,بیش ازاندازه بها دادن به پول, وکنتر ل های دولتی توسط دولت های کشورهای کم توسعه یافته تر قیمت واقعی غذا را برای جمعیت بومی شان به عنوان سیاست غذای ارزان کساد میکند.هنوزهردوی این تواصیف به نسبت زیادی از تحلیل های ما در مورد تاثیر برنامه های کالا روی قابلیت تهیه ی غذا برای مصرف کنندگان متفاوت است.علی رغم این اختلاف درنوشته ها شماری از مراجع میتوانند پیدا شود جایی که سیاست غذای ارزان با تعریف کتاب درسی ناتسون , پن , وفیلینچباف سازگار است.
در یک مرجع نسبتاً قدیمی,اجرت(1947)ذکر کرد که چگونه مزرعه داران ممکن است با دریافت پرداخت های مستقیم در جایگاه حمایت های قیمتی مقابله کنند زیرا آنان توانستندآنها را به عنوان یک سیاست غذای ارزان ببینند؛در موقع دریافت چنین پرداخت هایی شکلی از آسودگی دیده میشد.
پارلبرگ(1982),آنچه را که او"سندروم کمیابی"نامیده را توصیف می کند که خارج از حوادث اواسط 1970 رخ داده است,سه شکل از فعالیت های دولت که قیمت غذا را پایین نگه میدارد را نقد میکند : بازداشت تجارت,کنترل های قیمتی مستقیم,و مدیریت سهام. بازداشت اعتبار ملتها را کم میکند,نتیجه ی کنترل های قیمتی در قیمت مشخص شده برداشت هایشان(تغییر مکان) را افزایش می دهد, وتصفیه ی ذخیره های غذایی به منظورکاهش قیمت میتواند منجر به کمبود های غیر عمدی شود. پارلبرگ چندین نتیجه ی این سیاست غذای ارزان را در زمینه ی سندروم کمیابی فهرست میکند:1)قیمت ها و درآمدهای پایین برای مزرعه داران به دلیل عدم تحرک برای تولید,2)کاهش دست آوردهای صادرات,3)فقدان بازارهای صادراتی,و4)خسارت به اعتبار ایلات متحده به عنوان یک تاجر جهانی.
مور(1987) در بحث توجیهی اش و نقص سیاست های مزرعه,بیان میکند که کمک های مالی دولت به عنوان راهی برای پایین تر آوردن قیمت غذا برای مصرف کنندگان به خاطر افزایش در تولید ذکر شده است.به هر حال, او اظهار کرد که"مصرف کنندگان بهای تولید افزوده یا ذخایر غذایی را به دلیل مالیات بیشتر میپردازند."بعلاوه,اوصریحاً بیان کرد برنامه ها,قیمت غذا را برای مصرف کنندگان کاهش نمیدهد.
TWEETEn (1995) در نقدش از معمولترین توجیهات برای برنامه های کالا,کمک هایشان به بهبود کارایی اقتصادی را مجزا کرد.او ادعا میکند دلایل کاهش نسبت درآمد مصرف کننده که برای غذا هزینه میشود طی شش دهه گذشته شامل افزایش در درآمد واقعی مصرف کننده و بهبود در بهره وری کشاورزی میشود---و به طور ابتدایی توسط "سرمایه گذاری های عمومی و خصوصی در تحقیقات,تحصیلات,گسترش, و زیربنا" تحت تاثیر قرار می گیرد.
بیچ,بوید,و یوری(1997),درارزیانی شان ازارزش زمین در غیاب پرداخت های مستقیم, یک الگوی تعادل کلی حسابگر گسترش میدهند که تولید کل که 18/0درصد سالیانه کاهش مییابد را پیدا می کند.تولید محصولات برنامه 14درصد کاهش خواهد می یافت, و روی هم رفته تولید 39/4درصد افت خواهد می کرد.کاهش در تولید کل,کاهشی در تولید بخش غذا و تنباکو به میزان 55/0 درصد منعکس میکند زیرا قیمتهای بالاتر با حذف پرداخت های مستقیم وابسته اند.
ناتسون, پن, و فیلینچباف(1998)موردی را برای یک سیاست غذای ارزان اظهار کردند که میتوانست در تمام مدت دوره ی USDA هدفش را برنامه ی پرداخت قیمت کمبود نگه دارد زیرا برنامه تولید را تحریک میکند,هدایت در جهت افزایش عرضه که باعث میشود قیمت کالا پایین تر بیاید به هر حال, USDA همچنین کنترل های تولید را برای بسیاری ازیک چنین دوره هایی بنا نهاد, به طور میانگین, اینها سعی میکنند تقریباً 20درصد از زمینهای قابل کشت ایالات متحده را در پنج دهه ی بعد از جنگ جهانی دوم بدون تولید نگه دارند(اردن,پالبرگ, و رو,1999).ناتسون, پن, و فیلینچباف همچنین بیان کردند هر رابطه ی بین برنامه های مزرعه و قیمت های غذا که درسال 1996 توسط یک لایحه ی مزرعه که پرداختهای ناکارآمد را حذف کرد و آنها را با یک سیستم پرداخت های مجزا جایگزین کرد به طور ضروری شکسته شد. هنوز نه لایحه ی مزرعه 1996 و نه لایحه ی مزرعه 2002 سیستم پرداختهای نا کارآمد وام USDA و سود های وام بازاریابی خاتمه نداده که ضرورتاً تولید کننده ها را با یک مینیمم قیمتی برای همه ی تولیدات محصولات برنامه شان ضمانت میکند.
جدیداً موریسون پال و مکدونالد (2003)دریافتند در طی دوره ای که آنها امتحان کردند, 1992-1972,کالاهای کشاورزی به عنوان بخشی از ارزش های تکمیل کننده کاهش یافتند به دلیل حساسیت قیمت غذا به قیمت مزرعه. بعلاوه آنها دریافتند یک افزایش کل در تبدیلات غذایی 17/4 درصد از 1992-1982به طور ذاتی و نه به کمک کالاهای کشاورزی ارزش پیدا کرد.این اتفاق در نتیجه ی کاهش هزینه ی کالاهای کشاورزی به عنوان بخشی از هزینه های کل و یک افزایش قابل انتقال در تورم به وقوع افتاده است.علاوه بر این,باب کوک تحلیل های منتشر نشده اش را بیان کرد که اثبات میکند قیمت غلّه و سویا لوبیا بدون کمکهای مالی دولت افزایش یافته است ولی نه بیشتر از 5 تا 7 درصد(فیلد ز2004).بعلاوه ,باب کوک بیان کرد , "5 تا 7 درصد افزایش در قیمت غلّه اغلب منجر میشد به افزایش یک درصدی در قیمت گوشت."
چارچوب ذهنی
وجود سیاست غذای ارزان بارها و به طور پیوسته توسط طرفداران برنامه های کالا به عنوان یک سود عمده و در نتیجه یک توجیه ترویج یافته است. برنامه های کالا منابع تولید در کشاورزی را حفظ میکند , در نتیجه تولید مازاد و بی نتیجه بودن (شومیکر, آندرسون, و روبوکاک,1990). به علاوه,این منابع نه تنها مانع از تحرک به بخش های دیگر اقتصاد میشوند , بلکه آنها به تولید محصولات تحت پوشش برنامه های کالا متعهد می مانند.به منظور روشن شدن بازار تولید مازاد, قیمت های تعادلی برای این کالا ها باید افت کند. یک سیاست غذای ارزان موثر معنی میدهد پایین تر آوردن سطح قیمت در مزرعه برای این کالا های خام, در نتیجه غذای گران در سطح خرده فروشی برای فروش به مصرف کنندگان کمتر تولید میشود.
به هرحال سیاست غذای ارزان مبارزه طلبی در سطح مزرعه را در بلند مدّت ارائه میکند.شومیکر, آندرسون , روبوکاک(1990) بیان کردند که سود رساندن به مزرعه داران در کوتاه مدت پرداختها را متعادل میکند زیرا بخش های کشاورزی توسط جمع آوری سرمایه, سودهای برنامه های مورد انتظارنهفته درارزش زمین رامتعادل میکنند.آنها ذکر کردند دلیل ارزش زمین برا ی اکثر بخش ها, روی درآمدی که آن میتواند تولید کند,افزایش پرداخت های دولت که درآمد ارزش زمین را افزایش میدهد و ثروت صاحب ملک بنا شده است. مور(1987) همچنین بیان کرد آنهایی که واقعاً در طولانی مدّت سود میکنند کسانی هستند که قبل از تصویب یک برنامه ی مزرعه یا افزایش یک برنامه ی موجود صاحب زمین مزرعه اند. (شومیکر, آندرسون, و روبوکاک,1990)ارزش زمین را 15 تا 20 درصد پایینتر تخمین میزنند بدون برنامه های دولت .الگوی cge توسط بیچ,بوید,و یوری(1997)برای سال 1988 دریافتند بدون پرداخت های مستقیم, قیمت زمین حدود 14 درصد افت خواهد کرد .طی لایحه ی مزرعه ی 1996,قیمت زمین تورم یافته تخمین زده شده بود به بزرگی 20 درصد (بارنارد,2001).بنابراین در بلند مدت همچنان که قیمت زمین بالا میرود ارزش کل تولید افزایش می یابد.داوطلبان جدید با قیمت های بالاتری برای زمین روبرو شدند,وجود مستاجرها منجر به اجاره های بیشتر شده است,و متصدیان مالک با فرصت های ارزشمند بیشتری برای زمین هایشان روبرو شده اند .
اطلاعات و روشها
ما محک میزنیم که آیا پرداخت های مستقیم به طور معنی دار به نسبت درآمد قابل تصرفی که برای هزینه های غذا اختصاص می یابد کمک میکند.دلیل درصد درآمد قابل تصرفی که برای غذا پرداخته میشود به طور ابتدایی در مطالعه ی ما متغیر سود است به واسطه ی رجحان آن به عنوان معیار ارزش غذا,همچنان که در جهان صنعتی, ایالات متحده اغلب ذکر شده که پایین ترین سطح را دارد (تیلوتسن,2003). متغیر به عنوان نسبت دلار هزینه های غذا به درآمد قابل تصرف ساخته شده است,بنابراین متغیر وابسته تابعی ازعرضه و تقاضا است برای غذا و درآمد قابل تصرف .اطلاعات مربوط به نسبت درآمد قابل تصرف پرداخت شده برای غذا, از سرویس تحقیقاتی اقتصادی usdaبدست آمده است.چهل و دو مشاهده در مجموعه اطلاعات از سال 1961 تا 2002 بکار گرفته شده است.این اطلاعات شامل خرید غذا از مغازه های خواروبار و بازارهای خرده فروشی است , به خوبی غذای تولید شده و مصرف شده روی مزرعه, زیرا این ارزش در درآمد شخصی منعکس میشود. غذاها و خوراک های مختصر که بیرون از خانه خریداری می شوند را نیز شامل میشود. تعریف usdaاز درآمد شخصی قابل تصرف,شامل ارزش غذای تولید شده و مصرف شده روی مزرعه است به طوری که ذکر شد,به خوبی پرداخت های انتقالی دولت همچون نشان ها و مکمل های غذا به دستمزدها و حقوق ها شامل سهام کارفرما به تامین اجتماعی و درمان.
ما عامل کلی بهره وری را در کشاورزی در ا لگو به عنوان معیار تغییرات تکنولوژی به کار می گیریم ,متغیر مهم دیگه که انتظار میرود روی قابلیت تهیه ی غذا تاثیربگذارد زیرا آن هزینه های تولید و قیمت تعادلی را پایین تر می آورد.به همین صورت ما انتظار داریم پیشرفت در تکنولوژی,فشار منفی روی درصد درآمد قابل تصرفی که برای غذا پرداخته میشود داشته باشد, این اصلاحات باید بیشتر غذا را قابل تهیه کند به وسیله ی انتقال منحنی عرضه به سمت راست. اطلاعات در مورد این معیار بهره وری کشاورزی ازERSنیز بدست آمده است.شاخص نماینده ی عامل کلی بهره وری از سال 1948 بیشتر از دو ونیم بار افزایش یافته است.
سطح کل درآمد مصرف کننده درالگو شامل میشود زیرا ما انتظار داریم آن,روی نسبت درآمدی که برای غذا پرداخته میشود تاثیر بگذارد.متغیر بدست آمده است همانند متغیر درآمد قابل تصرف سرانه, و به طوری که درآمد در طول زمان بالا میرود,نسبت هزینه ی غذا بایدتحت شرایط ثابت پایین بیاید. بنابراین این متغیر فرض میشود که منفی باشد.اطلاعات مربوط به درآمد قابل تصرف بدست آمده ازUSDA,در اطلاعات جمعیتی دفتر آمار ایالات متحده تقسیم شده تا متغیر ایجاد کنند.این اطلاعات تورم را به 2000 دلار تعدیل کرده برای استفاده ی شاخص قیمت مصرف کننده برای تمام بخش ها,که دوره ی پایه ی84-1982 استفاده می شود.
الگو, محاسبه ی سالیانه وسعت خرده فروشی در سطح مزرعه ازUSDA را شامل میشود زیراکالاهای کشاورزی را که توسط مصرف کننده گان در سطح خرده فروشی خریداری میشود,ارزش افزوده ی کالاهای خام را منعکس می کند.انتظار میرود که وسعت خرده فروشی در سطح مزرعه مثبت باشد زیرا افزایش تبدیلات غذایی,نسبت درآمد قابل تصرفی که برای غذا خرج میشود را افزایش میدهد(گاردنر,1975).اطلاعات وسعت خرده فروشی در سطح مزرعه که از ERSبدست آمده است,روی محاسبه ی USDAاز سبد غذای بازارش که در مزرعه تولید شده,بنا شده است,که برطبق مقدار خریداری شده توسط مصرف کننده گان در طول دوره ی پایه ی84-1982 وزن شده است.ERS این پراکندگی را به یک شاخص تبدیل کرده است زیرا اطلاعات قیمت رایج توسط مقادیر دوره ی پایه فزاینده شده اند درعوض مقادیر رایج. بنابراین با درآمد قابل تصرف سرانه,این اطلاعات توسط شاخص قیمت مصرف کننده 2000 به عنوان سال پایه تعدیل شده اند.