معماری با مصالحی از جنس دل

کلبه تنهایی من

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو با قلب ویرانه من چه کردی ؟
ببین عشق دیوانه من چه کردی؟
:cry:

درابریشم عادت اسوده بودم
توبا بال پروانه من چه کردی ؟

ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه ی من
چه کردی؟

مگه لایق تیکه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟

مرا خسته کردی و خودت خسته رفتی
سفر کردی وباخانه من چه کردی؟
:cry:

جهاانم از گریه ات خیس باران
توبا سقف وکاشانه من چه کردی؟.....
:cry:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی رد احساست را
پاک کن
از کنار کسانی که
هرگز معنای احساست را نفهمیدند
بگذار بگویند خودخواهی یا مغرور
بالاخره روزی جای خالیت را
چنان حس می کنند
که دلشان تنگت می شود
و به سراغت خواهند امد
تنها دیگر هرگز مثل سابق تمام
احساست را بهشان نده
اخر .....
ثابت کرده اند
*نقل از یک نفر*
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو

تو

می خواهی از نگاه کردن به او فرار کنی.
پس سعی میکنی با ورق زدن کتاب توی دستت
یا با کشیدن خطوط نامفهوم روی تکه ای کاغذ خودت را سرگرم کنی،
اما نمیتوانی.
پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافه ات کرده،
تردید مبهمت را به یقینی روشن تبدیل میکند :
دوستش داری!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچـــه کـــه بـــاشی

از “نقـــاشی”هـــایت هـم


مــی‌ تــواننــد بـــه روحیـــات و درونیـــاتت پی ببرنـد ،

بـــزرگ کـــه مــی‌ شـوی

از حــرفهایت هم نمی‌ فهمنـــد تـــوی دلت چـــه خبـر است !





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 
بالا