تو ای آرامش جان، مادر من
نگین پادشاهی بر سر من
تو ای مادر که گشتی آسمانی
برایم همچو جانی و جهانی
نگاهت ماند باقی در دل قاب
دو چشمت خیره در چشمان مهتاب
شدی چون خاطره در سینه پنهان
درون قلب محنت دیده مهمان
نگاه پر ز مهرت مهربان بود
وجودت گرمی این آشیان بود
شمیم جان فزایت در نفس ها
همیشه ذکر مادر بر لب ما
نشد هرگز غم هجرت فراموش
شوم دلتنگ آن گرمای آغوش
نرفت از یاد من مهر تو مادر
نشد هرگز مرا کوچ تو باور