....:::معرفی و دانلود کتب دفاع مقدس:::....

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جدول معرفي ۵۸کتاب منتخب دفاع مقدس
سازمان رسانه‌ای «شیرازه» با توجه به فرارسیدن هفته دفاع مقدس را لیستی از کتب دفاع مقدسی برای معرفی در برنامه‌های مختلف صداوسیما به برنامه سازان ارائه کرد.
سازمان رسانه‌ای «شیرازه» در ادامه فعالیت‌هایی چون معرفی کتاب‌های پیشنهادی در برنامه‌های «زنده‌باد زندگی»، «خونه زندگی»، شبکه تلویزیونی خبر، شبکه تلویزیونی قرآن و «رادیو قرآن»، با توجه به فرارسیدن هفته دفاع مقدس لیستی از کتاب‌هایی با موضوع دفاع مقدس برای معرفی معرفی در برنامه‌های مختلف صداوسیما تهیه کرده است.

در این لیست، بیش از 50 کتاب از ناشران مختلف برای معرفی به برنامه‌سازان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و همچنین مردم جهت مطالعه پیشنهاد شده است:

نام اثرنویسندهناشر
اینک شوکران1مریم برادراننشر روایت فتح
آنان که بقا را در بلا دیدندسپید کاشانیانجمن قلم ایران
بهار 82گلعلی باباییفاتحان
پایی که جاماندسید ناصر حسینی پورسوره مهر
دختری کنار شطعبدالرضا سالمی نژادفاتحان
زمین ناله می‌کندحسین شیردلسوره مهر
هشت سال این گونه گذشتجعفر شیرعلی نیاسوره مهر
شبیه صداممیخائیل رمضانسوره مهر
وصیتنامه کامل شهداواحد انتشار آثار و اسناد شهدا و ایثارگراننشر شاهد
مهتاب خینحسین بهزادفاتحان
مسیح کردستاننصرت الله محمودزادهساکنان ملک اعظم
دستاوردهای فرهنگی دفاع مقدس و آفت‌های تهدیدکننده آنمحمدمهدی بهداروندکتاب فردا
گردان گمشدهسرگرد عزالدین مانعسوره مهر
داسیده زهرا حسینیسوره مهر
دختران اپی دیلیلا محمدیسوره مهر
راز نگین سرخحمید حسامفاتحان
تپه جاویدی و راز اشلواکبر صحراییساکنان ملک اعظم
شاهرخ، حر انقلاب اسلامیگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادیپیام آزادی
نورالدین پسر ایرانموسی غیور، معصومه سپهریسوره مهر
جنگ عراق و ایرانعبدالحلیم ابوغزالهسپاه پاسداران
حکایت زمستانسعید عاکفملک اعظم
نبرد در درالوگخاطرات جعفر جهروتی زادهسوره مهر
شب بی ستارهمحمدمهدی بهداروندکتاب فردا
مجموعه اطلس جنگ مرکز تحقیقات جنگ
ویرانی دروازه‌های شرقیژنرال وفیق السامراییمرکز تحقیقات جنگ
خاک های نرم کوشکسعید عاکفملک اعظم
یکشنبه آخرمعصومه رامهرمزیسوره مهر
هاجر در انتظارسعید عاکفساکنان ملک اعظم
یا زهرازندگینامه و خاطرات شهید محمدرضا تورجی زادهگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
سرپل ذهاب در جنگفریبا انیسیمرکز اسناد انقلاب
پرسه در خاک غریبهاحمد دهقاننیستان
در هاله‌ای از غبارگلعلی بابایینشر صاعقه
بچه تهرون------------نشر دانشجو
آتش به اختیارمحمدرضا بایرامینیستان
از معراج برگشتگانحمید داوود آبادینشر عماد
بلوغ پشت خاکریزحسن و حسین شیردلسوره مهر
روزگاران 2حسین یاقوتینشر شاهد
علمدار--------------گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
پاسیاد پسر خاکمحمد قبادیسوره مهر
سهم من از چشمان اومصطفی رحیمیسوره مهر
طولانی‌ترین جنگدیلیپ هیرونشر مرز و بوم
سلام بر ابراهیم-------------------گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
سرباز وطنمحمدعلی گودینینشر آجا
منشور پاکی و خدمتگزاریعبدالمجید رحمانیانموسسه فرهنگی پیام آزادگان
نسیم تقدیرسعید عاکفموسسه شهید آوینی
آسمان مال من استمهدی قزلینشر یوسف
شب‌های قدر کربلای 5نصرت الله محمودزادهنشر عماد
سه گانه‌ای برای یگانهمحمدرضا بایرامینیستان
موج سرخجعفر شیرعلی نیانشر فاتحان
مهمان صخره‌هاراحله صبوریسوره مهر
حریر مثل تو بودبهزاد دانشگرنشر آرما
آقاسید مجتبیاصغر فکورنشر شاهد
دختر شینابهناز ضرابی زادهسوره مهر
کوچه نقاش‌هاراحله صبوریسوره مهر
دوره درهای بستهبه روایت فاطمه ناهیدیروایت فتح
نیمه پنهان ماه ج 1چمران به روایت همسر شهیدروایت فتح
پرواز تا بی نهایتشهید عباس باباییعقیدتی سیاسی ارتش
جنایت‌های ما در خرمشهرخاطرات افسران عراقی از جنگ خرمشهرسوره مهر
58 کتاب برتر دفاع مقدس به پیشنهاد مجمع ناشران انقلاب
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=1]10 کتاب خواندنی از خاطرات دفاع مقدس[/h]




وقتی داشتم معرفی این کتاب ها را می نوشتم، به یک مورد عجیب برخوردم. اینکه اکثر قهرمان ها و راوی های این مجموعه خاطرات، در شروع کتاب 17 ساله هستند...





همشهری جوان: وقتی داشتم معرفی این کتاب ها را می نوشتم، به یک مورد عجیب برخوردم. اینکه اکثر قهرمان ها و راوی های این مجموعه خاطرات، در شروع کتاب 17 ساله هستند. بهروز مرادی و سیده زهرا حسینی در شروع جنگ و قصه خرمشهر 17 ساله هستند.

مهرداد سیستانی (پسر مادر «کنار رود خین») در 17 سالگی شهید می شود. سعید تاجیک 17 ساله است که برای اولین بار به جبهه می رود ... در واقع می شود این منو را منوی خاطرات جوانان از جنگ و دفاع دانست؛ یک حماسه کاملا جوانانه.

خرمشهر پایتخت جنگ
شهید بهروز مرادی/ به کوشش قاسم یاحسینی


بهروز مرادی اصالتا اصفهانی بود اما در خرمشهر بزرگ شد. برای همین وقتی که جنگ شروع شد، توی آن حماسه معروف، با جهان آرا و بقیه جنگید. بهروز فتح خرمشهر را هم دید. بعد از آن هم در جبهه ماند و ماند تا عاقبت در شلمچه شهید شد.

این کتاب، مجموعه یادداشت های روزنامه، نامه ها و مصاحبه های بهروز مرادی است درباره سقوط و آزادسازی خرمشهر. اینجا بخش هایی را می خوانید که ماجرای آن تابلوی معروف «به خرمشهر خوش آمدید – جمعیت 35 میلیون نفر» (جمعیت آن روز ایران) را روایت کرده است.

24 فروردین 1361: دیروزکه از راه اهواز به آبادان می آمدیم، تعدادی تانک و خدمه های آنها در حال حرکت به طرف آبادان بودند. نیروهای جدیدی هم از دارخوین در بیابان ها پیاده شده بودند. در ایستگاه 12 هم چند واحد ارتش دیده می شد که به تازگی به منطقه آمده بودند. همه چیز گواهی بر یک حمله می دهد.



بیشترین صحبت بچه ها در مورد حمله خرمشهر است. عبدالله ورانی چند تابلو برای خرمشهر خواست. بالاخره بعد از یک سال و هفت ماه کم کم داریم به روز موعود نزدیک می شویم؛ شاید عده ای از این بچه ها آخرین روزهای عمرشان باشد. کسی چه می داند؟ اما خوش به حال کسی که خرمشهر را زیارت می کند و بعد شهید می شود. [...]

26 فروردین 1361: صبح، مشغول تهیه تابلوهای خرمشهر بودیم؛ بعدازظهر، به تمرین تیراندازی هجومی گذشت. [...]

30 فروردین 1361: دیشب در جاده اهواز – شادگان، نیروهایی را دیدم که برای فتح خرمشهر آمده بودند. مثل اینکه به یاری خدا، حمله نزدیک است. داشتم تابلوهای فتح خرمشهر را می نوشتم که بچه های صدا و سیمای رشت در مورد اینکه چرا نوشته ای جمعیت: 36 میلیون نفر، با من صحبت کردند. بعد هم چند عکس در زیر تابلوها با هم گرفتیم.

31 فروردین 1361: امروز صبح، خواب دیدم یک هواپیمای عراقی در حال سقوط است و خلبان آن با چتر در حال فرود از آسمان. ساعت 6:30 که برای نوشتن دنباله تابلو «به خرمشهر خوش آمدید» به محل کارم رفتم، سه تا از پاسدارهای اعزامی هم آمدند. برای آنها خوابم را تعریف کردم.

ساعت 9 صبح عیدی آمد و با خوشحالی گفت: «یک هواپیمای عراقی با موشک هاگ سقوط کرد و خلبان آن را سالم دستگیر کردیم.» بعد که خلبان هواپیما، از آسمان به زمین می رسد، یک کتک مفصل از بچه های اصفهان در منطقه دارخوین نوش جان می کند ...


حرمان هور
به کوشش علیرضا کمری

احمدرضا احمدی دانشجوی سال دوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی بود و ورودی سال 64. این کتاب دست نوشته های آن شهید است. 93 قطعه از یادداشت های روزانه او که توی سه دفتر مختلف یادداشت شده بودند. جناب کمری این مجموعه را مرتب و مدون کرده است و شده این چیزی که از زمان انتشار (چاپ اول: 1372) تا به حال جزو پرطرفدارها باقی مانده.

متن کتاب پر از تشبیهات دهه شصتی است و چون شامل یادداشت هایی مناجات گونه هم هست در واقع شناختنامه از حال و هوای عرف این رزمندگان هم به دست می دهد. ظاهرا علیرضا داوودنژاد، کارگردان معروف سینما دارد فیلمی از روی این کتاب می سازد به اسم «چشمه».

امروز بچه های ضربت به عکس روزهای پیش که عصرها در جلوی چادرهایشان جمع می شدند و تعریف می کردند ومی خندیدند، هر کدام گوشه ای کز کرده بودند و گاهی آرام صحبتی میان دو نفر رد و بدل می شد و .... آن گاه سرهایشان تکان می خورد. امروز دیگر کسی شوخی نمی کند، نمی خندد. همه محزون و این حزن بر حزن تو می افزاید.



دیروز همین موقع، بچه های ضربت به گشت رفتند، ولی در میان راه، که جاده از دره ای می گذشت، منافقان خودفروخته که در پشت بوته های انبوه و شیارهای پی در پی منطقه مخفی شده بودند، بچه ها را غافلگیر می کنند و به تقدیر سه تن شهید می شوند که مجید هم یکی از این سه نفر است. تا دیروز با ما بود، اما امروز ...
دیروز که او را دیدی، کتاب شیمی سال سوم را به دست گرفته بود و داشت مطالعه می کرد، نگاهی به کتابش کردی. گفتی: «شما بروید نظریه «آرنیوس و یون ئیدرونیم» را بخوانید. ولی او خنده ای بیش نکرد. زمانی می خواندی که آرنیوس برای نظریه اش که در ابتدا خریداری نداشت، می خواست خواص محلول های شیمیایی را مخصوصا در برابر عبور جریان برق بیابد.

تا آنکه آن شب گفت: »مواد در محلول ها همگی به صورت ملکولی حل نمی شوند، بلکه ممکن است بعضی مواد به صورت ذرات بارداری به نام «یون» تبدیل شوند و این اساس عبور الکتریسیته از محلول های الکترولیتی است. یون ئیدرونیم هم به علت تجزیه کم ملکول آب و پیوستن داتیوی «پروتون» به ملکول آب همجوار به علت کوچکی بیش از حد تراکم کار الکتریکی آن است. بعد می گفتیم تمام یون های پروتون به صورت (H3O+) است.»

زمانی اینها را می خواندی ولی فکر نمی کردی زمانی مجید سامری هم با تو در این نظریات مخصوصا آرنیوس اتفاق خاطر داشته باشد.


دا
سیده زهرا حسینی

دا، در لهجه محلی یعنی مادر و این کتاب خواسته رنج، اندوه، تلاش و مقاومت مادران ایرانی را بازگو کند. سیده زهرا حسینی خرمشهری است. جنگ که شروع شد، مثل بقیه جوان های خرمشهری رفت مسجد جامع و خودش را معرفی کرد.

هر کاری که پیش می آمد، از امدادگری، حمل مجروح، تعمیر اسلحه، پخت و پز و توزیع مهمات کمک می کرد. پدر و بادرش شهید می شوند و او با دست خودش آنها را خاک می کند. دا، روایت همین روزهاست؛ با زبانی ساده و پر از جزئیات.


پیکر جوانی را دیدم که به شکل دلخراشی به شهادت رسیده بود. نمی توانستم به او نگاه کنم؛ چه برسد بخواهم به او دست بزنم و یا جابه جایش کنم. پایین تنه اش از قسمت کمر بر اثر موج انفجار شکافته و پاهایش خلاف جهت تنه رو به بالا افتاده بودند ... دردناکتر از این، وضع پدر و مادر سالخورده جوان بود که از خانه محقرشان بیرون آمده با گریه و زاری او را صدا می زدند: عبدالرسول، عبدالرسول.

وقتی دیدم پیرزن خودش را روی زمین انداخت و کورمال کورمال روی خاک ها دست می کشید و جلو می آید، تازه فهمیدم چشمانش نمی بیند. پیرزن روی جنازه دست می کشید و می گفت: یومّا، یومّا، مادر، مادر. انگار از سکوت پسرش فهمیده بود اتفاقی افتاده.


کنار رود خین
اشرف السادات مساوات

مهرداد سیستانی سال 61 و برای آزادسازی خرمشهر رفت جبهه. وقتی می رفت 17 ساله بود. تا ابد هم برای مادرش 17 ساله ماند. چون دیگر هیچ وقت برنگشت. یک روز از سپاه آمدند دم خانه خانم مساوات و به او گفتند پسرش مفقودالاثر است. داستان از اینجا شروع می شود. خانم مساوات دنبال جسد پسرش بیشتر جبهه ها را می گردد تا عاقبت سال 69 جنازه مهرداد پیدا می شود. «کنار رود خین» داستان این جست و جو است و البته محل شهادت مهرداد.



وقتی به کنار کانتینرها می رسیم، با باز شدنِ اولین کانتینر، چشمم به پیکر چند شهید می افتد که سوخته اند و پوست بدنشان مثل چادرم سیاه شده. از این همه ظلم، اشک هایم روان می شود. خود را وابسته به آنها می بینم. همه همان مهرداد من هستند. می خواهم آنها را ببوسم و ببویم و با تک تکشان دردل کنم اما خجالت می کشم. همراه ما جوانی است که از آمل آمده و دنبال برادرش می گردد. اولین شهید، کنار در کانتینر قرار دارد. جوان می گوید: «این برادر من است؛ چون جورابی که پای اوست، مال من است. آن را موقع رفتن به جبهه، از من گرفت.»


جنگ دوست داشتنی
سعید تاجیک

برای این نویسنده خوش ذوق داستان های جنگی، خود جنگ هم مثل یک داستان بوده. یک داستان مهیج و البته پر از خنده. کاراکترهای کتاب تاجیک، هم رزمندگان معمولی و گمنام هستند و هم شهدای نامداری مثل حاج همت.

خمپاره های دشمن مدام به اطرافمان می خوردند. گهگاه هم گلوله های مستقیم تانک مثل برق از بالای سرمان می گذشتند و به پشت سرمان اصابت می کردند. در همان لحظه، جواد اشاره کرد، از روی صندلی بلند شدم و ایستادم. جیپ همچنان به طرف خط می رفت. با صدای بلند گفتم: «اگر با کشته شدن ما فاو پابرجا می ماند، پس ای خمپاره ها ما را دریابید!»



برادر شریفی که هول کرده بود، با لهجه ترکی فریاد زد: «آهای! چه کار می کنی؟ بگیر بشین. اینجا تو دید مستقیم دشمن است!» بچه ها زدند زیر خنده. گفتم: «دلم برای حوری های خوشگل بهشت تنگ شده. می خواهم شهید شوم. آهای حوری های خوشگل کجایید... اللهم زوجنا من الحور العین!»

فاصله ما تا خط حدود 200 متر بود که ناگهان یک خمپاره 120 زوزه کشان آمد و چند متری ما به زمین اصابت کرد. شریفی که حسابی خود را باخته بود، فریاد زد: «تو امروز سر ما را به باد می دهی!»

جواد در حالی که می خندید، به شریفی گفت: «ولش کن، زیاد سر به سرش نگذار. این دیوانه است. تا به حال چند بار او را موج سنگین گرفته!» شریفی گفت: «از کارهاش معلومه! برای چی این را دنبال خودتان آوردید؟» جواد خندید و گفت: «برای خنده!»
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهای آخر
احمد دهقان

دهقان را با آن داستانی می شناسیم که تبدیل شد به فیلم (پاداش سکوت) و جنجالی. رد داستان نویسی او اینجا هم پیداست. «روزهای آخر» روایتگر روزهای عملیات بیت المقدس 7 است و روزهای آماده باش. بعد برمی گردند به دوکوهه. معروف ترین پادگان جنگ ایران. خبر قبولی قطعنامه را همانجا می شنوند و بعد همه چیز تمام می شود.

بعد از ناهار بلند می شوم. روی بالکن می نشینم و چای را دم می کنم. بچه ها دور هم مشغول صحبت می شوند. لیوان هایی را که تا چندی قبل شیشه مربا بوده اند، روی میز می چینیم. با دستمالی کتری روی سماور را برمی دارم و می آورم طرف لیوان ها. می خواهم اولین لیوان را پر کنم که رادیو سیاه رنگ خبر از ساعت دو می دهد. علی در حالی که به دیوار تکیه داده، می گوید: «صدای رادیو رو زیاد کن!»



با دست دیگر پیچ رادیو را می چرخانم. صدای مارش اول اخبار، دیگر صداها را می پوشاند. مشغول می شوم به ریختن چای. سومین لیوان را پر می کنم که گوینده اخبار شروع به صحبت می کند. گوش هایم را تیز می کنم: «دولت ایران امروز طی نامه ای به دبیر کل سازمان ملل رسما قطعنامه 598 را پذیرفت...»

همانطور می مانم و خشکم می زند. شوکه می شوم. نگاهم روی حباب های توی لیوان قفل می شود. توی سرم مرور می کنم: «... رسما قطعنامه 598 را پذیرفت ... رسما ... پذیرفت ... قطعنامه ...» کتری را روی لبه بالکن می گذارم. برمی گردم. علی همانطور تکیه داده به دیوار مانده است.


هفت روز آخر
محمدرضا بایرامی

منظور از «هفت روز آخر»، هفت روز آخر جنگ است: از 21 تا 27 تیر 1367 که ایران قطعنامه را قبول می کند. راوی، سه روز از این هفت روز را در مناطق جنگی بوده و چهار روزش را در خانه. حجم کتاب 150 صفحه است که 117 صفحه به حوادث روز سه شنبه 21 تیر اختصاص دارد.

شاید به این خاطر که اتفاقی که در روز 21 تیر می افتد، یعنی عقب نشینی اجباری گردانی که راوی عضو آن است، تاثیر بیشتری در کل داستان کتاب دارد. روایت کتاب داستانی و پر از جزئیات است. توی انتخاب های کارشناسان ما، بیشترین امتیاز را همین کتاب آورد.



بچه ها، اطراف ماشین، در رفت و آمد هستند. چند بار، جسته و گریخته، کلمه «آب» می شنوم. با خودم می گویم: «لابد اینجا ها چشمه ای هست.» دستم را جلوی چشمم می گیرم و پایین می روم. از چشمه، خبری نیست. بچه ها دور یک مرد جمع شده اند.

مرد «دشداشه»ی سفیدی پوشیده و «جامانه»ی سفیدی هم به سر دارد، لاغر و قدبلند است. دارد سعی می کند بچه ها را آرام کند. «جوش نزنید برادرها! آب زیاد هست، یک کلمن پر! به همه تان می دهم.» می روم توی صف. بچه ها برای آب خوردن، سر و دست می شکنند – آب زیاد است. بالاخر به هر کدامتان، یک در کلمن می رسد. سرانجام نوبتم می شود. مرد عرب،در کلمن را پر از آب می کند می گیرد به طرفم، آب را می گیرم. دست و دلم می لرزد. در تمام طول راه، در همه لحظات امید و ناامیدی، تنها کلمه ای که ورد زبانمان بوده، همین بوده؛ آب!



نیمه پنهان ماه

گروه نویسندگان روایت فتح

یکسری مصاحبه با همسران فرماندهان و شهیدان معروف، یعنی روی دیگری از شخصیت این شهدا. سه کتاب این مجموعه (چمران / همت / حمید باکری) نوشته حبیبه جعفریان خودمان است که در زمان انتشار حسابی پرطرفدار شدند.

خاطره زیر، بخشی از کتاب چمران است، جایی که خانواده غاده (همسر چمران) با ازدواج آنها حسابی مخالفت می کنند ولی چمران می تواند قانعشان کند.



روزی که مصطفی به خواستگاریش آمد، مامان به او گفته بود: «شما می دانید این دختر که می خواهید با او ازدواج کنید چطور دختری است؟ این، صبح ها که بلند می شود هنوز نرفته صورتش را بشوید و مسواک بزند،کسانی تختش را مرتب کرده اند، لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده اند و قهوه آماده کرده اند. شما نمی توانید با مثل این دختر ازدواج کنید.»

مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد و گفت: «نمی توانم برایش مستخدم بیاورم اما قول می دهم تا زنده ام، وقتی بیدار شد، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت» و تا شهید شد اینطور بود.


یادگاران
گروه نویسندگان روایت فتح

این یکی، مکمل مجموعه «نیمه پنهان» است. مجموعه ای از خاطرات افراد مختلف از زندگی اجتماعی هر شهید معروف. فرم تنظیم و بازنویسی خاطره ها. فرم مینی مال است و توی هر کتاب، 100 خاطره از یک شخصیت معروف جنگ آمده. یک نمونه از خاطرات کتاب همت، این فرمانده جوان اسطوره ای جنگ را که نوشته مریم برادران است، بخوانید:



- خب، حالا قسر در رفت؟ یواشکی درآوردنش؟ وقتی خواست بره چی؟

بین بچه ها نشسته بودم و می شنیدم چی پچ پچ می کنند. داشتند خط و نشان می کشیدند. حاجی را یواشکی آورده بودیم وتوی چادر قایمش کرده بودیم. بعد که همه جمع شدند، حاجی برای سخنرانی آمد. بچه ها خیلی دلخور شده بودند.
*
سریع سوار ماشین کردیمش. تا چند صد متر، 20-10 نفری به ماشین آویزان بودند. آخر مجبور شدیم بایستیم و حاجی بیایید پایین.


زندگی خوب بود
حسن رحیم پور

این رحیم پور با دکتر رحیم پور عصر جمعه های شبکه یک فرق دارد. او مسوول بانک خون است. بانک خون یعنی قسمتی از یک بیمارستان که بسته های خون را نگهداری می کنند. حسن رحیم پور در یکی از دوره های اعزام 45 روزه عازم جبهه می شود و در یک بیمارستان صحرایی مشغول می شود.

این کتاب، خاطرات همان اعزام است. اسم کتاب هم از وصیتنامه کوتاهی گرفته شده که راوی در همان شب اول نوشته، وقتی که یکدفعه کاغذی جلویشان گذاشته اند و گفته اند وصیتنامه بنویس و او که نمی دانسته چی بنویسد، نوشته: «بسم الله الرحمن الرحیم. زندگی خوب بود.» روایت او بسیار انسانی است. در بدترین حالت ها، چیزهایی را می بیند و می کشد بیرون که حیرت انگیز است.



- تانک، تانک ... یک تانک عراقی دارد می آید...

این سیروس بود که هراسان فریاد می زد. گروهی از بچه های اورژانس، از جمله بلوکی و شفیعی، به طرف خارج اورژانس دویدند.زارعی روی زمین نشسته بود و اشهدش را با ترس زمزمه می کرد. صدای زوزه تانک عراقی به وضوح شنیده می شد؛ غرش مرگ، چه کار می توانستیم بکنیم؟!

بیمارستان هیچ وسیله دفاعی نداشت، مگر یک یا دو قبضه اسلحه «ژ ث» که در اختیار نگهبان بیمارستان بود. لحظات، طولانی و پراضطراب می گذشت که فریاد سیروس در محوطه اورژانس طنین انداز شد: «زدند، زدند ... بچه ها زدند ... یک موتورسوار که با آر.پی.جی دنبالش کرده بود، زدش.» زارعی گفت: «به خیر گذشت. برویم ببینیم چه خبر است.»

از اورژانس خارج شدیم. در فاصله 500 متری بیمارستان، یک تانک در حال سوختن بود و آتش آن به همراه دود غلیظی سر به آسمان می کشید. جماعتی مرکب از پزشک ها، پزشکیارها و امدادگرها به نظاره ایستاده بودند و هر کس موضوع را به صورتی تفسیر می کرد.

راننده اصفهانی گفت: «پس به نظر شما، ما حالا قاچاقی زنده ایم؟» با تردید تایید کردم و به فکر رفتم. اگر کشته می شدم؟ حالا دیگر شهادت آرزویم شده بود. آن همه مجروح، آن همه شهید، جوان هایی با چهره های نورانی ...

شفیعی، پا در میان تار و پود اندیشه هایم نهاد و گفت: «راستی، گروه خون من آ مثبت است، یادت باشد.» با خنده گفتم: «تو که شهید نمی شوی!» بعد برای اینکه از دلش دربیاورم، گفتم: «گروه خون من هم ب مثبت است، یادت نرود.» گفت: «یادم می ماند. غصه نخور.» با خنده گفتم: «البته شهید که بشویم، دیگر به خون نیاز نداریم.»
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موهای تو خانه ماهی‌هاست

رمان «موهای تو خانه ماهیهاست» به حوادث منتهی به واقعه 15 خرداد سال 42 و اعتراض مردم ورامین به دستگیری امام خمینی (ره) می‌پردازد. این رمان نخستین تولید بنیاد ادبیات داستانی در حوزه ادبیات نوجوان است و توسط محمدرضا شرفی نوشته شده است.


معرفی کتاب

«موهای تو خانه ماهی‌هاست» روایت زندگی نوجوانی ا­ست در یکی از روستاهای ورامین که دخترکی عرب مکاشفه‌وار بر او ظاهر می­شود و حرف­هایی عجیب از زمان و مکانی نامعلوم می‌گوید. گاهی به واقعه­ای انگار نه چندان دور اشاره می­کند و گاهی به حادثه­ای نزدیک.
پسرک به طبع ایام نوجوانی و صدق دل، در پی دختر روان می­شود تا کاشف راز حرف­های او شود و در این پی­رفتن، به اقتضای نوجوانی­اش با مشکلاتی مواجه می‌شود؛ مصائبی چون کینه همکلاسی­ها و جدی گرفته نشدن توسط بزرگ‌ترها... . در این مکاشفه، به محل وقوع حادثه­ای دل­خراش در روستای وکیل‌آباد ورامین می­رسد و شاهد قتل عامی می­شود که در خود، نطفه تحول عظیمی را برای سال­های دورتر حمل می­کند.
داستان بیان­گر گوشه­ای از قصه مردمانی است که با عیان کردن شرافت و عزت خود در صفحات کتاب­های تاریخ، ماندنی شدند و البته الان کمتر کسی به آنها توجه می­کند.
نویسنده در این اثر سعی کرده است تا با پرداختی مناسب، مخاطبان نوجوان خود را درپای داستان نگه دارد و البته در این راه موفق نیز شده است.
«موهای تو خانه ماهی‌هاست» رمانی است که همه ویژگی‌های یک رمان خوب نوجوان را دارد. راوی یک پسربچه نوجوان است و لحن کتاب خیلی خوب با سن و سال و نوع نگاه راوی هماهنگ است. کنار ماجرای اصلی یکی دو تا خرده داستان فرعی هم وجود دارد که این خرده داستان‌ها برای نوجوان‌ها جذاب خواهد بود. حجم کتاب هم کمتر از نود صفحه است که خواندنش را حتی برای نوجوان‌های کم‌حوصله آسان می‌کند.نویسنده این کتاب اگرچه متولد سال انقلاب –یعنی 1357- است و خود آن ماجرا را از نزدیک ندیده، اما از آنجا که خودش اهل ورامین است، به خوبی توانسته از آن شهر و قیام مردمش تصویرسازی کند. حضور دخترکی غریب که مکاشفه‌وار بر پسربچه راوی ظاهر می‌شود و حرفهایی درباره ماجرایی دور می‌زند هم باعث رمزآلود شدن داستان شده و بر جذابیتش افزوده.خلاصه آنکه «موهای تو خانه ماهی‌هاست» یک پیشنهاد خوب برای هدیه دادن به نوجوان‌هاست. این پیشنهاد را در روزهایی که سالروز قیام 15 خرداد است از دست ندهید. مخصوصاً که این کتاب توانسته در جشنواره‌هایی بدرخشد و مثلاً رمان برگزیده پنجمین جشنواره داستان انقلاب در بخش نوجوان در سال 1391 باشد.بخشی از کتاب را در زیر می‌خوانیم:ـکامیون تندتر می رود و ما را بالا و پایین می اندازد. پشتش، خاک دوباره بلند می شود و بعضی ها کلاه هایشان را که ورامین سر کرده اند، دوباره برمی دارند و می گذارند توی جیب شان یا پَر شالشان. دست یکی دو نفر، دستغاله می بینم. یکی بیلش را هم با خود آورده توی کامیون. موها تکان می خورد و روی سر کچل بعضی ها هم یک لایه غبار نشسته است. شره ی عرق ها، روی گرد و خاک سر یک نفر هاشور زده و خنده دار شده. می خواهم بخندم، اما دلم خالی است. به قول ننه ام، با شکم خالی نمی شود خندید. راست می گوید ننه ام، خنده مال شکم پرهاست، اصلا مال کسی است که شکم دارد. خنده به آن ها می آید که شکم شان با خنده ای که می کنند بالا و پایین برود.یاد ننه ام می افتم. چه کار می کند الان؟ دختر غاضریه کجاست؟ من چه طور تا این جا آمدم؟ آن سرِوقت رسیدنِ حسنِ اوس رحیم و تاراندن سگ ها، این سرِوقت پیداشدن کامیون، هم معجزه است هم خیلی عادی است. حسنِ اوس رحیم آن طرف ها بود. خوب، معلوم بود که رسیدنش عجیب غریب نبود. صدای سگ ها را هم که شنیده. کامیون هم که ربطی به ما نداشته. راه خودش را می رفته. به قول آقای پرتوی، خیلی چیزهای معمولی برای ما معجزه است. یا نه، چی بود؟ آهان، خیلی معجزه ها، به چشم ما اتفاق های معمولی است. اگر خوب بنشینیم و فکر کنیم، معجزه است.همین دختر غاضریه مگر کم چیزی است؟»منبع سایت فاتحال
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرماندهان ورود ممنوع

این کتاب به خاطرات فرماندهان تخریب‌چی یگان‌ها و لشگرهای دوران هشت سال دفاع مقدس مربوط می‌شود، که به قلم رحیم مخدومی نگاشته شده است.همچنین یکی از ویژگی‌های این کتاب ثبت خاطرات 30 فرمانده دفاع مقدس است.
رحیم مخدومی، نویسنده کتاب گفت: مضمون این کتاب به خاطرات فرماندهان تخریب‌چی یگان‌ها و لشگرهای دوران هشت سال دفاع مقدس مربوط می‌شود، همچنین یکی از ویژگی‌های کتاب «فرماندهان ورود ممنوع» ثبت خاطرات 30 فرمانده دفاع مقدس است.

مخدومی ادامه داد: به گفته یکی از مسئولان نشر «یاران شاهد» تاکنون 3 هزار نسخه از کتاب «فرماندهان ورود ممنوع» به فروش رسیده است اما چاپ دوم آن با یادداشت‌های اشخاص مهم فرهنگی، لشگری و کشوری نظیر سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، محسن رضایی دبیر تشخیص مصلحت نظام و‌ علیرضا پناهیان یکی از تخریب‌چیان زمان جنگ تحمیلی، به چاپ خواهد رسید.



وی با بیان اینکه کتاب «فرماندهان ورود ممنوع» دربردارنده 850 صفحه و 250 عکس رنگی است، افزود: عکس‌هایی که در این کتاب استفاده خواهد شد، در لابه‌لای هر فصل و در حین معرفی و بیان خاطرات یک فرمانده تخریب‌چی استفاده خواهد شد.
رحیم مخدومی نویسنده ادبیات دفاع مقدس در سال 1345 در ورامین به دنیا آمد. وی دارای مدرک کارشناسی امور تربیتی است. مخدومی به مدت هشت سال کارشناس نشر شاهد و دو سال در بنیاد مرکز مشغول به کار بوده است.

رحیم مخدومی در جشنواره‌های متعددی به عنوان نویسنده برتر معرفی شد که از جمله آنها می‌توان به جشنواره‌های کتاب معلم، شهید حبیب غنی‌پور، انتخاب کتاب دفاع مقدس بنیاد و جشنواره ارشاد 20 سال ادبیات پایداری اشاره کرد.


کتاب «فرماندهان ورود ممنوع» دارای 850 صفحه و دربردارنده 250 عکس رنگی است.



»
منبع سایت فاتحال
 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
معرفی کتاب «من زنده‌ام»

معرفی کتاب «من زنده‌ام»

معرفی کتاب «من زنده‌ام»
[h=3][/h]
سی و چند روز بیشتر از حمله‌ی رژیم بعث به ایران نگذشته بود که چهار نفر از دختران امام خمینی دست نامحرمان اسیر شدند! «بنات‌الخمینی» عنوانی بود که سربازان صدام به چهار بانوی امدادگر ایرانی داده بودند. بعثی‌ها اول که ماشین‌شان را محاصره می‌کنند، از خوشحالی پایکوبی می‌کنند و پشت بی‌سیم به فرماندهان‌شان اعلام می‌کنند که دختران خمینی را گرفتیم! بعدتر برخی دیگر از افسران بازجو به این بانوان غیرنظامی می‌گویند از نظر ما شما ژنرال‌های ایرانی هستید!

خانم آباد در کتابش نوشته است: «نمی‌خواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم. عنوان «بنت الخمینی» و «ژنرال» به من جسارت و جرأت بیشتری می‌داد. اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود می‌ترسیدم. نمی‌توانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است بیفتد. دلم روضه‌ی امام حسین می‌خواست. دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضه‌ی عصر عاشورا بخواند. خودم را سپردم به حضرت زینب...





عنوان کتاب که بر روی جلد چاپ شده، دستخط معصومه آباد است. آن روز که برای فرار از بی‌خبری مفقودالاثری برای خانواده‌اش یا هر کسی که می‌توانست فارسی بخواند نوشته بود: «من زنده‌ام. معصومه آباد.»

کتاب از هشت فصل تشکیل شده است:
* کودکی
* نوجوانی
* انقلاب
* جنگ و اسارت
* زندان الرشید بغداد
* انتظار
* اردوگاه موصل و عنبر
* عکس و اسناد




شاید نویسنده‌ی این کتاب یک نویسنده‌ی حرفه‌ای نباشد؛ شاید نقدهایی به ادبیات و سبک بیان خاطراتش بتوان مطرح کرد؛ ولی هرچه هست خواننده در متن مهلت فکر کردن به اتفاقات و تحلیل‌ها را پیدا می‌کند. خواننده در طول کتاب احساس می‌کند با یک زندگی‌نامه‌ی خودنوشت صادق طرف است. واقعیت این است که هر کسی موقع ورق زدن کتاب و لا به لای خطوط آن دو احساس «اندوه و غم» و «عزت و افتخار» را توأمان تجربه می‌کند و جاهایی از کتاب را از پشت پرده‌ی اشک خواهد خواند.


ناشر: بروج
موضوع كتاب: تاریخ
موضوع كتاب: ادبیات
نوبت چاپ: نوزدهم
تاریخ چاپ: ۱۳۹۲
شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه
شابك:
۹۷۸-۹۶۴-۸۶۸۳-۸۲-۰

 

D R E A M

کاربر بیش فعال
ارمیا (رضاامیرخانی)

خلاصه کتاب:

کتاب روایت پسری ارمیا نام از خانواده ای بالاشهری و جبهه رفتنش و هم پیاله شدنش با مصطفا پسر جنوب شهری است که در ادامه مصطفای قصه شهید می شود و ارمیا از غم از دست دادن رفیق هوش و عقل از سر به در می برد.

بعد اتمام جنگ برای ارمیا سخت است که بی رفیق به زندگی عادی برگردد و پناه بر جنگل می برد و ....

در کل داستان در کشمکش خود و دنیای متضاد بیرون است. جامعه ای که با افکار ارمیا خیلی متفاوت است. نسل جبهه رفته و جنگ دیده و نسلی که هضم این از خودگذشتگی ها برایش بسی سخت و بغرنج است.
نگارش کتاب چونان کتب دیگر امیرخانی از دستورزبان متفاوتی برخوردار است و در کل از آن کتاب هایی است که من از آخر به اول خواندم تا برای خواندنش تاب آورده باشم. از نقاط قوت داستان، توصیف خوب صحنه ها، برش از فضای جبهه به زندگی در جریان کنونی، پردازش جزئی شخصیت ها و بازی هوشمندانه با قلم است.

- ارمیا کتابی است که از خواندنش احساس خسران به خواننده دست نمی دهد و به قولی: ارزش یک بار خواندن را دارد.



به روایت


من لینکی مبنی بردانلوداین کتاب درنت پیدانکردم(البته فکرمیکنم درجهت حفظ ارزش کتاب هست )
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
::معرفی کتاب پرونده مسکوت::

::معرفی کتاب پرونده مسکوت::


.
.
.


پرونده مسکوت


تعداد صفحات: 748
شابک: ـ654ـ419ـ964ـ 978
نوبت چاپ: اول، تابستان 1393
قیمت: 250,000 ریال
شمارگان: 2000
معرفی کتاب:
با آنكه سال 1360 در تاریخ انقلاب اسلامی ایران سال خونین و مصیبت‌باری بود، با این حال بررسی حوادث و وقایع این سال و كندوكاو و دقت در ابعاد مختلف و زوایای پیدا و پنهان حوادث نشان می‌دهد كه گاه ماهیت تمامی وقایع یكسان نبوده است.
در 7 تیر 1360 با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
شهید بهشتی و 72 تن از یارانش به شهادت رسیدند و امام و ملت در غم و اندوه فقدان آنان اندوهناك شدند. اندكی بعد در روز هشتم شهریور 1360 و در یك اقدام تروریستی بی‌سابقه جلسه‌ی شورای امنیت كشور كه با حضور رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و تنی چند از مسئولان برگزار شد، منفجر گردید و شهید رجایی رئیس‌جمهور مكتبی و شهید باهنر نخست‌وزیر محبوب و رئیس شهربانی كل كشور به شهادت رسیدند.
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) علاوه بر اینكه از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در همراهی ظاهری و مزورانه با مردم به غارت پادگان‌ها و مراكز نظامی پرداخته بودند، به تدریج كوشیدند در سازمان‌ها و نهادها امنیتی تازه‌تأسیس جمهوری اسلامی نیز نفوذ كنند تا ضمن ضربه‌زدن به جمهوری اسلامی، به شیوه‌های مختلف نیروهای خود را نیز برای مبارزه با نظام اسلامی و به تعبیر خودشان یكسره‌كردن كار جمهوری اسلامی سازماندهی كنند. سازمان كه پس از عزل بنی‌صدر از فرماندهی كل قوا و ریاست‌جمهوری به نظام اسلامی اعلان جنگ مسلحانه داده بود، كوشید تا با ترور شخصیت‌های برجسته جمهوری اسلامی كار نظام را یكسره كند اما امام با قاطعیت اعلام كرد كه ملت ما با ترور شخصیت‌ها شكست نمی‌خورد.
اثر پیش‌رو با بازخوانی نقش كشمیری و نحوه نفوذ وی در دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری به بررسی روایت‌های مختلف از روز انفجار می‌پردازد. سپس با واكاوی نقش افراد شاغل در نخست‌وزیری و معرفی هریك از آنان پرونده انفجار را بررسی می‌كند و می‌كوشد تحریفات پیرامون آن را برملا سازد. در پایان متن كتاب چند گفتگو و متن سخنرانی‌ شهید لاجوردی، گزارش پرونده و اعترافات افراد دخیل در پرونده عیناً آمده است كه جهت مطالعه در ابعاد مختلف حادثه برای خوانندگان راهگشاست
.


به روایت
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دختر ِ شینا

دختر ِ شینا


.
.
.
دخــتــرشــیــنــا




تاریخ نشر:
آذر 1392

تعداد صفحات: 263

قطع: رقعی
شابک: 9-262-175-600-978
نوبت چاپ: بیست و پنجم
قیمت: 75,000 ریال

شمارگان: 250


بهناز ضرابی‌زاده در «دختر شینا» قدم به قدم وارد زندگی
قدم خیر محمدی کنعان شده است تا زندگی او با سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر را روایت ‌کند و همدم شب‌های تنهایی این زن و فرزندانش شود؛ شب‌هایی که قدم خیر و فرزندانش وضعیت قرمز را تجربه می‌کردند و پدر در مناطق جنگی مشغول دفاع در برابر دشمن بود. این کتاب حکایتی از یک زندگی در پشت صحنه جنگ است؛ خاطرات زنی که در طول هشت سال ازدواجش با یکی از سرداران دفاع‌مقدس، با دشواری‌های دوری همسر و بزرگ کردن فرزندانش، کنار آمد و به تنهایی زندگی‌ را اداره کرد، چهار دختر و یک پسر به دنیا آورد و همسرش فقط موقع به دنیا آمدن یکی‌شان در کنارش بود. «دختر شینا» از معدود کتاب‌های خاطرات است که زندگی پرفراز و نشیب یک دختر جوان روستایی را در برابر چشمان ما به نمایش می‌گذارد، دختری که آن‌قدر می‌ایستد و می‌افتد و دوباره برمی‌خیزد تا جنگ را تحقیرکند. «دختر شینا» از 19 فصل تشکیل شده و از روایت کودکی قدم خیر آغاز می‌شود؛ از زمانی که نامش را به خاطر قدم خوشی که داشت «قدم خیر» گذاشتند تا زمانی که حماسه زندگی‌اش را در پشت جبهه‌ها رقم زد. ضرابی‌زاده هم توانسته با تیزبینی و هوشمندی یک نویسنده، همه صحنه‌ها و فضاهای کتاب را اثرگذار و ملموس روایت کند.

بروایت...
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

.
.
.
دخــتــرشــیــنــا




تاریخ نشر:
آذر 1392

تعداد صفحات: 263

قطع: رقعی
شابک: 9-262-175-600-978
نوبت چاپ: بیست و پنجم
قیمت: 75,000 ریال

شمارگان: 250


بهناز ضرابی‌زاده در «دختر شینا» قدم به قدم وارد زندگی
قدم خیر محمدی کنعان شده است تا زندگی او با سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر را روایت ‌کند و همدم شب‌های تنهایی این زن و فرزندانش شود؛ شب‌هایی که قدم خیر و فرزندانش وضعیت قرمز را تجربه می‌کردند و پدر در مناطق جنگی مشغول دفاع در برابر دشمن بود. این کتاب حکایتی از یک زندگی در پشت صحنه جنگ است؛ خاطرات زنی که در طول هشت سال ازدواجش با یکی از سرداران دفاع‌مقدس، با دشواری‌های دوری همسر و بزرگ کردن فرزندانش، کنار آمد و به تنهایی زندگی‌ را اداره کرد، چهار دختر و یک پسر به دنیا آورد و همسرش فقط موقع به دنیا آمدن یکی‌شان در کنارش بود. «دختر شینا» از معدود کتاب‌های خاطرات است که زندگی پرفراز و نشیب یک دختر جوان روستایی را در برابر چشمان ما به نمایش می‌گذارد، دختری که آن‌قدر می‌ایستد و می‌افتد و دوباره برمی‌خیزد تا جنگ را تحقیرکند. «دختر شینا» از 19 فصل تشکیل شده و از روایت کودکی قدم خیر آغاز می‌شود؛ از زمانی که نامش را به خاطر قدم خوشی که داشت «قدم خیر» گذاشتند تا زمانی که حماسه زندگی‌اش را در پشت جبهه‌ها رقم زد. ضرابی‌زاده هم توانسته با تیزبینی و هوشمندی یک نویسنده، همه صحنه‌ها و فضاهای کتاب را اثرگذار و ملموس روایت کند.

بروایت...

تیزر سینماییش رو هم محمد باقر مفیدی کیا _ کارگردان فیلم نسبتا کوتاه سینمایی لکّه_ ساخته. خیلی هم زیباست!

http://www.fardanews.com/fa/news/467160/فیلم-دختر-شینا-اولین-تیزر-سینمایی-کتاب-دانلود
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
29.jpg
.
.
.
"از...به"​

موضوع:ادبیات. رمان

نویسنده:رضا امیرخانی

تعداد صفحات:172 صفحه

قطع:رقعی
به اعتقاد بسیاری از منتقدین، رمان ازبه یکی از متفاوت‌ترین رمان‌های دفاع مقدس است.
هم به لحاظ فرم و هم از حیث نوع نگاه. رمان ازبه فقط نامه است، نامه‌هایی که میان قهرمان‌های داستان رد و بدل شده و راوی قصه خلبان جانبازی است که به رغم نداشتن دو پا و ویلچرنشینی، درخواست پرواز دارد، درجایی و درحالی که یک دندان پر کرده هم، مانع پرواز است.
عنوان همه نامه‌ها یک «از» و «به» داریم که تکلیف مخاطب را با نامه ادامه‌اش روشن میکند و داستان پیش میرود.
از دیگر ویژگیهای اثر، نوع نگاه امیرخانی به جنگ و بازماندگانش است.
سختیهای خلبان برای زندگی روزمره، مشکلات همسر خلبان با تلاطم‌های روحی خلبان، زندگی دختر که خانواده‌اش را در بمباران از دست داده ‌است و دیگر خلبانان جنگ که امروز باید به قول نویسنده مسافرکشی کنند – البته هوایی – و… ترکیبی است از آنچه تصویر ازبه را میسازد.
امیرخانی به دنبال واقعیت زندگی آدم‌های قصه است، نه تصویری آرمانی و ناملموس.
جنگ سختیها و تلخیهایی دارد که میان جامعه هنوز چشیدنی و دیدنی است، و این نقطه‌ برتری رمان است،
واقع‌نگری در حوزه دفاع مقدس.
نتیجه فرم متفاوت و نگاه دقیق نویسنده کتاب ازبه را خواندنی کرده است.


منبع:کتاب نیستان،ویکی پدیا
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
images.jpg
.
.
.
رقص در دل آتش​
نام کتاب:رقص در دل اتش
نویسنده:سعید عاکف
موضوع:دفاع مقدس
نشر:کوثر

داستان « رقص در دل آتش» دربارۀ سردرگمي و سرگرداني شخصيت اصلي آن يعني هاشم است.
هاشم كه دريك خانوادۀ مذهبي و در روستا پرورش يافته، تفاوت فاحشي با پدر و بردارش دارد. تمايلات مذهبي در او بسيار كم است و حتي دربرخي مواقع تمايل به انجام كارهاي خلاف دارد. اما خواننده در مي يابد كه خير بر شر وبدي غلبه پيدا مي كند.
اما همين كه او درمقايسه با برادرش علي قرار مي گيرد با اطرافيانش دچار مشكل مي شود زيرا كه از نظر پدرش، خوب بودن، يعني مثل علي بودن.
علي طلبه اي است كه طالب علم، ايمان و شهادت است.
اما با چند برخورد شفيع خلافكار را درست و وارسته مي سازد. اما تأثيري بر روي برادرش هاشم ندارد.»
هاشم فقط و فقط از بيهودگي و پوچي زندگي صحبت مي كند. تا اين كه او با مرگ علي متأثر مي شود و همان تأثر او را منقلب مي كند.
او سعي مي كند و تصميم مي گيرد كه مانند علي باشد. هاشم در راه علي قدم مي گذارد اما نمي تواند ثابت قدم باشد و دائم دچار خطا و اشتباه و لغزش مي شود.
شر و خير دائم در هاشم جريان دارد.
نام كتاب از رقص يعقوب چوپان پيرمرد روستايي در كنـار آتش براي دوركردن گرگ ها و نجات علي و هاشم كه در بيابان گرفتار شده بودند، گرفته شده است ويا از رقص سيد مهدي و شفيع در دل آتش دشمن درجبهه و شايد رقص مدام احساسات ضد و نقيض هاشم در آتش وسوسه هاي شيطان.


منبع:نویدشاهد
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
1396060412470560911753514.jpg
.
.
.
"سلام برابراهیم"​

گردآورنده کتاب : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
ناشر کتاب : شهید ابراهیم هادی
وزن(گرم) : 319

نوع جلد : جلد نرم
قطع : رقعی
سال نشر : 1393
شمارگان : 2500

چاپ جاری : 120
تعداد صفحات : 256

«سلام بر ابراهیم» کتابی است که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.
این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.

شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال ۳۶ دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال ۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.

پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: "چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟" با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: "الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی می گفتیم."
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه. اومدم جلو و گفتم: "مادر چی شده؟"
گفت: "من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و... "
وقتی گریه اش کمتر شد گفت: "من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده".
مادر ادامه داد: "ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه"
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد.
سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت.

منبع:bookroom.ir
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
20150222182136bb-سفر به.jpg
.
.
.
"سفربه گرای 270 درجه"
تاریخ نشر: مهر 1393

تعداد صفحات: 248

قطع: رقعی
نویسنده:احمددهقان



درباره کتاب:
احمد دهقان اهل شعار نیست، حرف‌ از ایده و عقیده هم نمی‌زند، اما به جای اینها قهرمان داستانش ناصر و خواننده را با خود از فضای گرم و راحت خانه برمی‌دارد و می‌برد درست وسط کارزار جنگ. حالا خواننده با چشم خود می‌بیند چگونه ناصر و دیگر رزمندگان، حماسه‌ای بزرگ را خلق می‌کنند، بی‌آنکه حرف‌های بزرگ بزنند یا ادعاهای عجیب و غریب داشته‌اند...
نمای دور :روزنامه جوان: نویسنده در این اثر قصد ندارد با بیان صحنه های جنگ و نشان دادن مرگ عزیزان به همذا ت پنداری و برانگیختن احساس مخاطب مبادرت کند. اثری از تقدس مآبی افراطی در رمان «سفر به گرای 270 درجه » به چشم نمی خورد.
همین بیان شفاف واقعیت هاست که باعث می شود حتی یک خواننده غیر ایرانی نیز با رمان ارتباط برقرار کند.
نویسنده سعی کرده تا حدودی از برخی شعارزدگی ها دور شود و بیشتر به واقعیات موجود در جنگ بپردازد.
شاید به همین خاطر باشد که با گذشت بیش از یک دهه از نوشتن این اثر همچنان برای مخاطب، حتی خواننده جوان و جنگندیده، زنده و قابل درک است.
از دیگر نکات مثبت «سفر به گرای ۲۷۰ درجه » این است که حوادث در این رمان با ریتمی هماهنگ کنار هم قرارمی گیرند و در طرح داستان برخلاف برخی از آثار جنگی، رابطه علی و معلولی به درستی رعایت شده است.


منبع
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
index.jpg
.
.
.
"پرواز تا بی نهایت"
نام کتاب:پرواز تابی نهایت
نویسندگان:سید حکمت‏ قاضی‌ میرسعید و محمد طاهری‌آذر
انتشارات: ارتش جمهوری اسلامی ایران

کتاب «پرواز تا بی‌نهایت» با تحقیق و نگارش ع‍ل‍ی‌اک‍ب‍ر ح‍ک‍م‍ت‌ ق‍اض‍ی‌ م‍ی‍رس‍ع‍ی‍د، م‍ح‍م‍د طاه‍ری‌آذر، رح‍م‍ت‌ال‍ل‍ه‌ س‍ل‍م‍ان‌م‍اه‍ی‍ن‍ی،‌ از دیگر آثاری است که درباره شهید عباس بابایی نوشته شده است.

این کتاب در سه فصل «کودکی تا انقلاب»، «انقلاب تا رشادت» و «رشادت تا شهادت» به زندگانی، رشادت‌ها و محسنات اخلاقی شهید بابایی، مانند تواضع، دینداری، بی ریایی و ... از زبان همسر، مادر، نزدیکان و همکاران نظامی و غیرنظامی می‌پردازد.

از ویژگی‌های خاص این کتاب، موجز و مفید بودن حکایت‌های متن است که مخاطب را با تنوع روبه‌رو می‌کند و حاصل گفت‌وگو با بیش از 200 تن از همکاران، دوستان، آشنایان و اعضای خانواده شهید بابایی در سراسر ایران است.

منبع
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
کتاب «دلتنگ نباش!»

کتاب «دلتنگ نباش!»



روز شنبه ۱۱ خردادماه، خانم زینب مولایی نویسنده‌ی کتاب «دلتنگ نباش!» - کتاب شرح زندگی شهید مدافع حرم روح الله قربانی - به همراه سرکار خانم زینب عبد فروتن، همسر شهید قربانی، با رهبر انقلاب دیداری کوتاه داشتند.
رهبر انقلاب در جریان این دیدار، از کتاب «دلتنگ نباش!» و قلم نگارنده، تقدیر و در ضمن گفتگو با همسر شهید از وی تجلیل کردند.
سال گذشته که «دلتنگ نباش!» چاپ شد، این کتاب به دست رهبر انقلاب رسید و ایشان پس از مطالعه در ابتدای کتاب نوشتند:

«بسمه تعالی
سلام و رضوان خدا بر شهید عزیز روح‌الله قربانی. از همسر شهید باید تشکر شود بخاطر فرستادن این کتاب و از ایشان و خانم مولائی بخاطر تدوین این اثر. ۹۷/۹/۲۸»



شهید روح‌الله قربانی از شهدای مدافع حرم اهل بیت علیهم‌السلام است که ۱۳ آبان ماه ۹۴ در حلب سوریه به شهادت رسید.
کتاب «دلتنگ نباش!» که سال گذشته توسط انتشارات «روایت فتح» به چاپ رسیده، فرازهایی از زندگانی شهید روح‌الله قربانی است و حاصل مصاحبه‌های مؤلف با همسر شهید و نزدیکان ایشان.

 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

کتابی که رهبر انقلاب غبطه‌انگیز توصیف کردند​



کتابی که رهبر انقلاب غبطه‌انگیز توصیف کردند

چاپ سی و پنجم از کتاب "سرباز روز نهم"؛ روایتی از زندگی و زمانه شهید مصطفی صدرزاده از سوی انتشارات راه یار روانه بازار نشر شد.​

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تاکنون آثار متعددی درباره شهید مصطفی صدرزاده منتشر شده است؛ آثاری که تلاش دارند زندگی یکی از معروف‌‌ترین شهدای مدافع حرم را به تصویر بکشد. در این میان، کتاب "سرباز روز نهم" روایتی متفاوت از زندگی و زمانه او ارائه کرده است.
این اثر که به کوشش نوید نوروزی، پریسا وزیرلو، محمدمهدی رحیمی، فرزانه مردی و نعیمه منتظری تدوین و نوشته شده، تلاش دارد فارغ از نگاه‌های اغراق‌آمیز که تلاش دارند شهدا را دست‌نیافتنی معرفی کنند، روایتی منسجم، صادقانه و باورپذیر از زندگی و شخصیت این شهید بزرگوار ارائه دهد؛ روایتی که مخاطب را در نهایت به این باور می‌رساند که شخصیت نخست کتاب با وجود مشکلات ریز و درشتی که در گوشه و کنار زندگی و جامعه خود داشته، توانسته بر محیط اطراف خود اثرگذار باشد.

نویسندگان در مقدمه اثر با توجه به اهمیت پرداختن به زندگی شهدا از این دریچه‌ نوشته‌اند: کتاب سرباز روز نهم حاصل زندگی مجاهدانه و خستگی‌ناپذیر شخصی است که می‌تواند در دوره حاضر، بی‌شک الگویی دست‌یافتنی باشد. او که از سال 1392 با ده‌ها ترفند پایش را به سوریه باز می‌کند، ظرف دو سال از چهره‌های محبوب و مؤثر مدافعان حرم می‌شود تا جایی که سردار شهید سلیمانی را به تمجید وامی‌دارد.

در این کتاب سعی کردیم شهید و زندگی‌اش را آن‌طور که می‌تواند در میدان زندگی اجتماعی مردم الگو شود، نشان دهیم و نه صرفا روایتی ماورایی و صرفا معنوی و احساسی از شهید ترسیم کنیم. شاید گشتی در زندگینامه‌ها و خاطرات شهدا آنطور که نشر شده‌اند، ما را به این رهنمون کرد که: «ملموس و واقعی تصویر کنیم، نه دست‌نیافتنی!

آنچه شهدا را الگو می‌کند، همه زندگی ایشان است. در این کتاب نویسندگان سعی کرده‌اند جامعه را آن‌طور که هست نشان دهند؛ با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش، با زیاد و کمش. به همین دلیل، زندگی مصطفی صدرزاده را کامل می‌خوانید؛ به محله‌اش نزدیک می‌شوید، به ریشه‌هایش و به زمانه‌اش می‌پردازد.
از آن جهت که مصطفای شهید در همین جامعه زیسته و با همین مشکلات یا بیشترش جنگیده و بر بن‌بست‌هایش فائق آمده است، برای مخاطب شیرین و افق‌گشاست. در واقع، اساساً ما با روایت شهید و زمانه‌اش، هم نقد کرده‌ایم و هم راه نشان داده‌ایم؛ چه اینکه شهدا مسیر امنی هستند برای صلاح و اصلاح.

کتاب حاضر لایه‌های پنهان معضلات و مشکلات را می‌گوید؛ چه اینکه زندگی مصطفی و زما‌نه‌اش ظرفیت این را دارد که بگوید کار فرهنگیِ وقفی، شدنی است و استوارتر از شبه‌کارهای نفتی و دولتی. زندگی‌اش این ظرفیت را دارد که معطل دستورالعمل‌های خشک و بی‌روح نماند که حیات دارد این نوع زندگی‌اش و حیات‌بخش است.
از دیگر ویژگی‌های کتاب "سرباز روز نهم" استفاده از فایل‌های صوتی به یادگار مانده از شهید در موقعیت‌های مختلف است که این بخش از منابع، مخاطب را در رساندن به فهم درست از شخصیت شهید بی کم و کاست یاری می‌رساند.
رهبر معظم انقلاب در تقریظی که بر این کتاب نوشته‌اند، خواندن آن را "غبطه‌انگیز" توصیف کرده و فرموده‌اند:
پیش از این کتاب دیگری در شرح حال شهید صدرزاده خوانده‌ام، ولی ابعاد شخصیت محبوب و چندجانبه‌ی این شهید عزیز در این کتاب بیشتر بیان شده است. این چهره‌ی برجسته بی‌شک یک الگو است برای جوانان امروز و فردا. اراده‌ی قوی، فهم درست، روحیه‌ی ایثار، شجاعت، خستگی‌ناپذیری، ‌ادب، دلِ انباشته از محبت و صفا، و بسی دیگر از خصوصیات برجسته،‌ بخش‌هائی از شخصیت این جوان فداکار و انقلابی نسل‌های دوم و سوم انقلاب است. خواندن این کتاب برای من غبطه‌انگیز است. این گلهای سرسبد به چه مقاماتی رسیدند، و من و امثال من چگونه در این مسیر، ‌پای در گل ماندیم. سلام و صلوات خدا بر شهید مصطفی صدرزاده و همسر صبور و پدر و مادر ایثارگر او.
کتاب حاضر از جمله آثار پرمخاطب انتشارات راه یار در سال 1402 بوده که با اقبال مخاطبان به چاپ سی و پنجم رسیده است.
 

Similar threads

بالا