نخستین رمان در اثر ادبی مدرن
مردی که به یک شوالیه تبدیل شد
شاید در تفاوت میان کسی که دن کیشوت را خوانده با کسی که نخوانده، این را بتوان گفت که دن کیشوت، علاوه بر جنبه های آموزشی و اطلاعاتی، رمان شیرینی است که آنکه خوانده بهره مند شده و آنکه نخوانده آن لذت را هنوز احساس نکرده است. دن کیشوت با وجودی که خیلی هنرمندانه نوشته نشده، اما شیرین تر و فراگیرتر از خیلی رمان ها های دیگر است. گذشته از آن، دن کیشوت در واقع، مرز میان رمانس و رمان است. با تمام این ها، اثری است. زیبا، آموزنده و جذاب.دن کیشوت اثر میگِل سِروانتِس ساآوِدرا در دو جلد به چاپ رسیده است که جلد اول آن نخستین بار در سال ۱۶۰۵ به چاپ رسید و جالب تر آنکه این جلد در زندان نوشته شده است و از همان آغاز در اسپانیا و پرتغال مورد استقبال بینظیری قرار گرفت. جلد دوم آن پس از ده سال، یعنی در سال ۱۶۱۵ منتشر شد.
نظرات اساتید ادب در مورد کتاب
اغلب نویسندگان فقط توانسته اند به تمجید این اثر فاخر بپردازند و جاودانگی این اثر پس چهارصد سال را چیزی شبیه به معجزه می دانند.
در میان این اساتید،ادوارد فریدمن استاد زبان اسپانیایی می گوید : «نیت سروانس اهمیتی ندارد بلکه آنچه که مهم است نفس کاری است که او انجام داده است.» نکته جالب توجه درباره این رمان این است که علی رغم طنز بودن ، ظرافت موضوعی و غنای ادبی بی نظیری دارد.
خلاصه داستان دن کیشوت
دن کیشوت نجیبزاده میانسالی است که شب و روز کتاب و داستان پهلوانی میخواند و در این زمینه حتی یک کتاب هم وجود ندارد که او نخوانده باشد. او آشنایی کامل از همه ی پهلوان ها ، شوالیه ها و ماجراهایی که برای بر سر آن ها آمده است دارد.
حال در دورانی که دیگر پهلوانی رونق ندارد، دن کیشوت تحت تاثیر کتابها و تخیلات ذهنی خودش، تصمیم میگیرد زره بپوشد، کلاهخود بر سر بگذارد، شمشیر به دست بگیرد و سوار بر اسب ناتوانتر از خودش عدالت را در دنیا برقرار کند و از مظلومان در برابر حاکمان ظالم و ستمگر دفاع کند.در ادامه دن کیشوت مهتری برای خود انتخاب میکند و به او وعده ثروت و حکمرانی بر یک جزیره را میدهد. سانکوپانزا – مهتر دن کیشوت – همانند او قوه تخیل فعالی ندارد و همهچیز را همانطور که هست میبیند.
حال در دورانی که دیگر پهلوانی رونق ندارد، دن کیشوت تحت تاثیر کتابها و تخیلات ذهنی خودش، تصمیم میگیرد زره بپوشد، کلاهخود بر سر بگذارد، شمشیر به دست بگیرد و سوار بر اسب ناتوانتر از خودش عدالت را در دنیا برقرار کند و از مظلومان در برابر حاکمان ظالم و ستمگر دفاع کند.در ادامه دن کیشوت مهتری برای خود انتخاب میکند و به او وعده ثروت و حکمرانی بر یک جزیره را میدهد. سانکوپانزا – مهتر دن کیشوت – همانند او قوه تخیل فعالی ندارد و همهچیز را همانطور که هست میبیند.
نمیتوان افعی را به خاطر زهری که در دهان دارد ولو آن زهر مسبب مرگ کسی شود سرزنش کرد، چون طبیعت است که آن زهر را به او داده است، مرا نیز به خاطر این که زیبا آفریده شدهام نباید سرزنش کرد. زیبایی در وجود زن نجیب به آتشی میماند که از دسترس دور بماند و به شمشیری که در گوشهای افتاده باشد. وقتی کسی به آن دو نزدیک نشود نه آتش میسوزاند و نه شمشیر میبرد.
در دنیا کتابی به آن اندازه بد وجود ندارد که در آن نتوان چیز خوبی یافت.
در جهان خاطرهای نیست که بر اثر مرور زمان از یاد نرود و دردی نیست که مرگ آن را علاج نکند.
خطرناکترین دشمن عشق فقر و تنگدستی است.
حقیقت هر چند ظریف و شکننده باشد هرگز نخواهد شکست و هم چون روغن که همواره روی آب شناور است بر بالای دروغ شنا خواهد کرد.
پیوست ها
آخرین ویرایش: