[ معرفی نویسندگان خارجی ] رومن گاری

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



رومن کاسو که بعد ها اسم مستعار رومن گاری (گری) را برای خود انتخاب کرد نویسنده ایست توانا که در هشتم ماه مه 1914 در شهر موسکو از مادری اهل لیتوانی و پدری روسی ، خانواده ای یهودی ،به دنیا آمد .پدرش (آری-لیب کاسو) کمی بعد در ۱۹۲۵ خانواده را رها کرد و به ازدواج مجدد دست زد.
وی از روی عمد بعد ها سه سال ابتدای زندگی و محل تولدش را فراموش کرده و زمانی که میخواست تابعیت فرانسه را بپذیرد در سند مربوط نوشته شد (رومن کاسو دانشجوی اهل لهستان مقیم نیس به تابعیت فرانسه درآمد) وی همراه مادرش "نینا بوریسوفسکایا" در سال 1917 بلافاصله بعد از سقوط تزار به "ویلنو" مرکز لیتوانی وسپس در سال 1922 به ورشو رفت و سرانجام در سال 1927 به فرانسه مهاجرت کردند .
رومن گاری از همان ابتدا به ادبیات علاقه داشت و مادرش استعداد او را در اکثر رشته ها چه ورزشی ، چه هنری موسیقی و ... پرورش داد .
وی در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان خلبان در ارتش نهضت مقاومت فرانسه (فرانسه آزاد) در برابر قوای متجاوز آلمان نازی ، مبارزه کرد و به خاطر شجاعت های فراوان موفق به دریافت نشان لژیون دونور از "ژنرال دوگول" شد .
بعد از جنگ به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و مدتی سرکنسول فرانسه در لوس آنجلس شد .
رومن گاری 2 بار ازدواج کرد از همسر اولش (زنی انگلیسی به نام لسلی بلانش که نویسنده ی مجله های معتبر و رومان های موفق بود) بدون داشتن فرزندی پس از 17 سال جدا شد و سپس در سال 1961 با بازیگر مشهور آمریکایی،جین سیبرگ ازدواج کرد .
رومن زندگیش با سیبرگ را در کتابی به نام سگ سفید (۱۹۷۰،Chien Blanc) به رشته تحریر درآورده است. حاصل این زندگی مشترک پسری به نام دیه گو بود که مدتی را در اسپانیا با زن مدیری زندگی می کرد. زندگی پسرش و این خانم الگوی رومن برای نقش های مومو و مادموازل رزا در رمان زندگی در پیش رو شد.
رومن گاری تنها نویسنده ایست که دو بار موفق به دریافت جایزه ادبی گنکور شده است زیرا این جایزه تنها یکبار به هر نویسنده داده خواهد شد . ولی او یکبار با نام حقیقی (کتاب ریشه های آسمان) و بار دیگر با نام مستعار امیل آژار (کتاب زندگی در پیش رو) این جایزه را برد . رومن گاری این موضوع را بعد ها در کتاب زندگی و مرگ امیل آژار فاش کرد .
در 1945 برای نخستین رومانش تربیت اروپایی جایزه منتقدین را دریافت کرد .
وی همچنین فیلمنامه طولانی ترین روز و نیز فیلمنامه بٌکش (Kill) را نوشت و این فیلم را با بازی همسر دوم خود کارگردانی کرد .
رومن گاری در دوم دسامبر 1980 یکسال پس از افسردگی و خودکوشی همسرش (جین سیبرگ) که در سال 1979 انجام گرفت به زندگی خود پایان داد . در کتاب شب آرام خواهد بود (زندگینامه) نوشت بخاطر همسرم نبود دیگر کاری نداشتم.

آثار رومن گاری

1 - شبح سرگردان (رقص چنگیز کوهن)
2 - تربیت اروپایی
3 - بادبادک ها
4 - مردی با کبوتر
5 - چمدان بزرگ
6 - شب آرام خواهد بود (زندگینامه رومن گاری)
7 - رنگهای روز
8 - خداحافظ گاری کوپر
9 - زندگی در پیش رو
10 - لیدی ال
11 - سگ سفید
12 - پرندگان میروند در پرو می میرند (مجموع داستان)
13 - میعاد در سپیده دم
14 - ریشه های آسمان
15 - یاران
16 - رنگهای صامت
17 - برای اسگانارل
18 - درود بر پیشگامان مشهورمان
 

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی اسرارآمیز رومن گاری

نویسنده: اما گارمن


در دوم دسامبر 1980، رومن گاری در آپارتمانش واقع در پاریس دراز كشید، شمعی را در شمعدانی هم اندازه شمعدان های كنیسه ها پای تختش روشن كرد و سر یك تپانچه كالیبر 38 مارك «اسمیت و وسون» را در دهانش گذاشت. چند ثانیه بعد، زندگی یكی از مشهورترین و پركارترین نویسندگان فرانسه –كه در عین حال یك قهرمان نشان شجاعت گرفته، یك دیپلمات جهاندیده و یك اغواگر بدنام نیز بود- به پایان رسید.

اما كار او چیزی بیش از خودكشی بود: این آخرین كنش اسطوره یی یك مرد پریشان حواس بود كه تمام آدم ها و رخدادهای زندگی اش را به ماهرانه ترین شیوه ممكن در كتاب هایش تحریف كرد. «ژنت» راوی رمان «حضرت سلیمان» (1979) و یكی از آخرین شخصیت های دگرگون شده رومن گاری خود را «نا میرا» می خواند و می گوید: «این جهانی است كه همواره به من لذت می بخشد.» همین احساس به شكلی سیاه نگرانه تر در زندگینامه خود نوشت «میعاد در سپیده دم» (1960) بیان می شود: «تراژدی واقعی این است كه شیطانی پیدا نمی شود تا روح شما را بخرد.»

گاری در انتهای حیاتش داستان دیگری را هم برای پس از مرگش برنامه ریزی كرد: یادداشتی پشت جلد یكی از كتاب هایش نوشت با عنوان «زندگی و مرگ امیل آژار» كه اعترافی بود درباره ترفندی كه موجب شد او با امضای دروغین «امیل آژار» خود را نویسنده یی جوان جا بزند و در سال 1975 جایزه گنكور را تصاحب كند.

حال آنكه نوزده سال پیش تر از آن، رومن گاری با نام اصلی خودش این جایزه را دریافت كرده بود. اما با یك شلیك، فرانسه دو نویسنده بزرگش را از دست داد. رویدادهای من درآوردی موجب می شوند تا حقایق نا مشخص شوند: تنها به لطف نگارنده زندگینامه رومن گاری (و البته دلداده قدیمی او) «مریام آنیسیموف» است كه جزییاتی درباره حقایق زندگی او قابل تایید شده است.

او با نام رومن كاسیو در ماه مه 1914 در ولنای لیتوانی به دنیا آمد. پدر و مادرش لبیا و نینا كاسیو از یهودیان روسیه بودند و این به معنای نقش داستان های مختلفی است كه گاری درباره نژاد تاتار یا قزاق خود از سوی خانواده پدری یا معرفی خودش به عنوان فرزند نامشروع یك بازیگر تئاتر به نام ایوان موسیوكین سرهم می كند. در حقیقت، لبیا ناگهان رومن و مادرش-كه پیش تر بازیگر تئاتر بود- را وقتی ترك كرد كه او تنها 10 سال داشت.

نینای بی شوهر-كه با شاخ و برگ هایی كه رومن گاری در رمان شاهكارش «میعاد در سپیده دم» به روابط شان داده بدل به چهره یی فنا ناپذیر شده است- تمام نیروی خود را صرف شكل دادن به سرنوشت پسر خود كرد. كسی كه رومن او را مادری متظاهر از دوزخ می خواند: دوران كاری مادر كوتاه بود، اما مسلم می دانست كه شهرت به سراغ پسرش خواهد آمد.

نینا - طبق گفته رومن گاری در یك مصاحبه رادیویی در سال 1973- «مبتلابه «جنون پیشرفته فرانسه دوستی» بود. نوعی ژاندارك برآمده از یهودیان بلوك شرق اروپا» در نتیجه وقتی كه رومن 14 ساله بود، همراه مادرش از ورشو به نیس نقل مكان كرد تا نینا بتواند رویاهایش درباره روموشكا (نام تحبیبی رومن به زبان مادری اش) را تحقق بخشد: «تو برترین نویسنده فرانسه خواهی شد، تو ویكتور هوگو خواهی شد، تو شاتوبریان، گابریل دانوزیو و سفیركبیر فرانسه خواهی شد.»

آنها دو اتاق در خیابانی اجاره كردند كه از خوش حادثه نامش «خیابان شكسپیر» بود. نینا- چنان كه رومن گاری در «میعاد در سپیده دم» می نویسد- به سختی كار می كرد. او مشاغل مختلفی را تجربه كرد: كف بینی، آرایشگری، تیمارداری سگ ها، آباژور سازی، مدیریت ساختمان، سهامداری تاكسی سرویس و حتی مدتی با شیادی خودش را هنرمند جا می زد و در لابی هتل ها، اشراف زاده های روس را تلكه می كرد و به زور «آخرین جواهرات بازمانده از خاندان» خود را به آنها قالب می كرد.

در این حین و بین، رومن به مدرسه رفت و در اوقات فراغت به تغییر دادن نام خود فكر می كرد: «من هر روز توی اتاق كوچكم می نشستم و منتظر می ماندم تا فرشته الهام به ملاقاتم بیاید. سعی می كردم برای خودم نامی مستعار اختراع كنم كه هم خوش آهنگ باشد و هم باشكوه. رویای هنرمند شدن من، یك امضای هنرمندانه، برای غلبه ام بر حس عدم امنیت و بی پناهی ام در برابر تمام چیزهایی كه مادرم از من انتظار داشت، به حد كافی دلگرم كننده بود.

این فرآیند زمان زیادی برد. در سال 1935 او نام كوچكش را به رومن تغییر داد و نهایتا نام كامل «رومن گاری» را در سال 1940 برای خود برگزید، یعنی زمانی كه در نیروی هوایی فرانسه آزاد در لندن مشغول خدمت بود. نام خانوادگی منتخبش - طبق تاكید و تاییدی كه خود در گفت وگویی طولانی با دوستش فرانسوا بوندی داشته و در كتابی به نام «شب آرام خواهد بود» (1974) منتشر شده است- به زبان روسی یعنی: بسوزان! رومن گاری در مصاحبه رادیویی سال 1973 به یاد می آورد كه نینا «استاد افسانه بافتن» بود برای پسرش هم در این زمینه سنگ تمام می گذاشت و از موضوع های رمانتیك گرفته («زیباترین زنان پیش پای تو جان خواهند داد!») تا كامیابی های نظامی، دیپلماتیك و مهم تر از همه ادبی درباره پسرش غلو می كرد.

اما انتظارات او یكی پس از دیگری برآورده شدند: رومن دو بار ازدواج كرد، یك بار با لسلی بلانش، نویسنده و بار دیگر با جین سیبرگ، بازیگر، او توانست نشان شجاعت و لژیون دونور را دریافت كند، بعد به عنوان دیپلمات در بلغارستان، پاریس، سویس و ایالات متحده خدمت كرد و البته توانست به مشهورترین نویسنده زمان خود در كشور فرانسه تبدیل شود و حتی نام و آوازه یی در حد بازیگران سینما برای خود دست و پا كند.
 

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چرا رومن گاری با چند نام نویسندگی را تجربه كرد؟
نویسنده: سمیه نوروزی
رومن گاری نوشتن را با اسم شناسنامه یی اش یعنی رومن كاتسف شروع كرد. سه اثر با این نام از او باقی است. پس از آن نام رومن گاری را گویا بیشتر به خاطر قهرمان رمان خداحافظ گری كوپر، برای خود انتخاب كرد. حدود 30 كتاب اعم از رمان، مجموعه داستان، نمایشنامه و. . . با این نام از خود به جای گذاشت. دو رمان هم با نام های فوسكو سینیبالدی و شاتان بوگا دارد. اما ماندگارترین اسم مستعاری كه برای خود انتخاب كرد، امیل آژار است.

درست در سال های كاری نویسنده یی به نام رومن گاری كه با رمان اولش تربیت اروپایی (1945) جایزه منتقدان و با پنجمین اثرش ریشه های آسمان (1956) جایزه گنكور را از آن خود كرد، نویسنده یی ظاهر شد با سبك و سیاقی متفاوت با گاری به اسم آژار. امیل آژار نیز با دومین رمانش زندگی در پیش رو (1975) جایزه گنكور را به خود اختصاص داد. درست در سالی كه نخستین رمان آژار نازنازی (1974) منتشر شد، رومن گاری كتابی درآورد با عنوان شب آرام خواهد بود: مصاحبه یی داستانی با رومن گاری. . . همزمان با زندگی در پیش روی آژار، گاری یكی از بهترین آثارش را چاپ كرد با عنوان از اینجا به بلیت شما بعد اعتبار ندارد.

در سال 76 آژار اسم مستعار را بیرون داد و گاری یك سال بعدش دو رمان خوب منتشر كرد. در سال 79 نیز گاری یك رمان و یك نمایشنامه و آژار یك رمان منتشر كردند. سال بعد رومن گاری خودكشی كرد و یك سال پس از مرگش كتابی از او منتشر شد به نام: زندگی و مرگ امیل آژار. منتقدین پس از این كتاب و به دنبالش با مطالعه دقیق و تطبیقی و حتی كلمه به كلمه آثار آژار و گاری بود كه توانستند كم و بیش پی به قصد رومن گاری ببرند. یكی از مشخص ترین اهداف این بود كه نویسنده دلش می خواست با انتخاب نامی دیگر و شروع دوباره ادبیات از نگاهی دیگر، مرگ قریب الوقوع را افول دوران طلایی نویسندگی اش را پس بزند: اما این كار را به شیوه رومن گاری انجام بدهد: با ریشخند جامعه ادبی و دست انداختن تشكیلاتی چون جوایز داخلی فرانسه و از سویی دیگر با در تضاد كامل قرار دادن آثار گاری و آژار.

از اینجا به بعد بلیت شما اعتبار ندارد، گاری با وقاحت تمام با تابوی افول زندگی جسمی برخورد می كند و دست آخر این حس را به خواننده می دهد كه باید پرچم را پایین آورد و تسلیم قدرت طبیعت شد. در روشنایی زن، گاری به سرنوشت و اقبال آدم هایی می پردازد كه زنده اند و مشغول زندگی، اما كوركورانه پیش می روند و به اسم قانون، زنده بودن را و عشق را نابود می كنند. به موازات، قهرمان های آژار، سلیمان شاه، مادمازل كورا، مادام رزا، موسیو هامیل و. . . در عین پیری بیش از حد، تسلیم و پیر شدن را پس می زنند و با قدرت تمام به افسردگی و ناامیدی اجازه ابراز وجود نمی دهند. این هزینه دربرابر ناتوانی و مرگ، زمانی ارزش پیدا می كند كه مخاطب با سمبولیسم خاص نویسنده، به دنیای رو به افول رجعت داده می شود.

یكی دیگر از قهرمان های گاری، جنگجویی كهنه كار است كه در حالی كه آخرین ساعت های عمرش را می گذراند، بار دیگر می خواهد بر تمامی گونه های فاشیسم موجود غلبه كند: به ویژه قدرت های دیكتاتوری طبیعت. این گونه است كه آخرین كلمات دلهره سلیمان شاه می شود: «باید عشق ورزید». . . این پیام نهایی رومن گاری است. گاری تا آنجا پیش می رود كه با دست خود زیر سنگینی نام آژار قرار گیرد. موفقیت زندگی در پیش رو آنقدر است كه كتاب همزمان از اینجا به بعد بلیت. . . گاری را زیر سوال می برد. منتقدان گاری را محكوم به كپی برداری از آژار جوان می كنند.

گاری در مصاحبه یی می گوید: «نازنازی را دوست داشتم. اما زندگی در پیش رو را هنوز نخوانده ام. به نظرم نویسنده اش نمی تواند طولانی مدت خودش را از دید عموم پنهان كند.» قابل تصور است برتری آژار كه گاری نقشش را به پل، نوه دایی اش سپرده بود، در مقابل این نویسنده جاافتاده، و مقایسه منتقدان تا چه حد رومن گاری را سرگرم كرده و خندانده. بی خود نبود نوشته خداحافظی گاری: «خیلی خوش گذشت، ممنون و خداحافظ.» او در مصاحبه یی با لو موند در 26 نوامبر 1975 می گوید: «درست است: شاید در رمان برگزیده گنكور احتمال تاثیرپذیری از نوشته های من وجود داشته، هرچند ناچیز. بله. پل نوشته های مرا خوانده، بدیهی ست.

اما بگویید ببینم، چطور ممكن است من وقت داشته باشم هم رمان امیل آژار را نوشته باشم، هم آخرین كارم از این جا به بعد بلیت. . . را به انگلیسی ترجمه كرده باشم، هم یك نمایشنامه را تمام كرده باشم و هم یك سناریو بنویسم؟ قهرمان و ابر انسان نیستم كه بتوانم قلم پل را هم بگیرم و جاش بنویسم. نه، واقعا باید این فكرها را از بین برد و پل را جدی گرفت. نباید بگذاریم پسرك صدمه یی ببیند.» از طرفی آژار در كتاب اسم مستعار می نویسد: «وقتی روزنامه ها نوشتند امیل آژار وجود خارجی ندارد و ساختگی است، راست می گفتند. من با خشونت تمام و با شدت تمام ساخته شده بودم، قسم می خورم. حتی می توانم بگویم به دقت مرا ساخته بودند. . .»

كتاب زندگی و مرگ امیل آژار پر است از گفته هایی كه بر علاقه رومن گاری به ادامه زندگی با قدرت جوانی صحه می گذارد: «از اینكه فقط خودم باشم، خسته شده بودم.» نویسنده تاكید می كند دیگر نمی تواند تصویر رومن گاری را كه دودستی به او چسبیده، تحمل كند چرا كه با وجود شهرتی كه برای خود دست و پا كرده، دیگر قادر نیست با آزادی كامل هرچه دلش می خواهد بنویسد: تولدی دوباره بود. از نو شروع كرده بودم.

یك بار دیگر همه چیز را در اختیارم گذاشته بودند. . . این میل به آزادی در نوشتن، مختص به گاری نیست. نویسنده های بسیاری بودند كه در زمان جنگ یا دیكتاتوری كشورشان مجبور به استفاده از نام مستعار شدند. اما نویسنده یی پیدا می شود كه در زمان صلح و در حالی كه می تواند با نام واقعی خودش جولان دهد، تصمیم می گیرد به استفاده از نام مستعار. فرناندو پسوآ در یكی از كتاب هایش اشاره می كند: «همه ما دو زندگی داریم: زندگی واقعی مان همان است كه در كودكی رویایش را بافته ایم، رویایی كه در جوانی و میانسالی توی ابرها همچنان به پرداختنش ادامه می دهیم: زندگی جعلی مان همینی است كه در روابط مان با دیگران از سر گرفته ایم، رفتاری كاربردی كه به نفع مان است، زندگی ای كه با خوابیدن توی تابوت تمام می شود.»

اما واقعیت آن است كه این زندگی های جعلی به وضوح جریان دارد و چیزی نیست كه از چشم دیگران پنهان باشد. جریانی كه رومن گاری با اشراف به آن تن نمی دهد و با دست هایی كاملاتوانا، از وجود خودش شخصی دیگر خلق می كند و همزمان با وجود رومن گاری، امیل آژار را می آفریند و زندگی اش می كند. تفاوت دیگر گاری با باقی نویسنده های مستعار، میل او به تغییر مداوم این نام مستعار است.

اینكه با دست كم شش نام بشود نوشت و هر كدام همزمان با استفاده از نام های دیگر. او در سال 1974 با سه نام، سه رمان می نویسد. نكته جالب دیگری كه منتقدین به آن اشاره كرده اند، میل به دیگری بودن حتی در قهرمان های داستان های گاری است. یعنی همان چیزی كه گاری آرزویش را در سر می پروراند. او خودش در كتاب نام مستعار نوشته آژار می نویسد: «همیشه یكی دیگر بوده ام. » گاری در لیدی ال پیرزنی خلق كرده كه پشت اسم مستعارش پنهان شده، دست آخر زمانی كه حس می كند ممكن است همین روزها عمارت كلاه فرنگی اش به دست شهرداری خراب شود، به اجبار راز نام واقعی اش را برای معشوق ابدی ازلی اش فاش می كند. كاری كه رومن گاری در كتاب زندگی و مرگ امیل آژار انجام می دهد
 
بالا