ابوالحسن صبا
ابوالحسن صبا متولد سال 1281 ه.ش در تهران می باشد.
در کودکی ، ابتدا نزد پدرش "کمال السلطنه" فراگیری "سه تار" را آغاز کرد و سپس نوازندگی "ضرب" را پیش یکی از بستگانش شروع نمود و
چندی بعد نزد "حاجی خان" که یکی از نوازنده های مشهور آن زمان بود ، "ضرب" را به طور کامل آموخت.
صبا ، اصول نواختن سه تار را از "آقا میرزا عبدالله" و "غلامحسین خان درویش" یاد گرفت.
وی پیش از آشنایی با ویولن ، نزد "حسین خان اسماعیل زاده" به تعلیم "کمانچه" پرداخت و "ویولن" را در محضر "حسین خان هنگ آفرین" آموخت.
او در سال 1302 به کلاس درس "کلنل علینقی وزیری" در مدرسه ی عالی موسیقی رفت.
صبا علاوه بر این سازها با نواختن "سنتور" نیز آشنایی کامل داشت به طوری که با همکاری "حبیب سماعی" جان تازه ای به این ساز ایرانی بخشید.
یکی از صفات بسیار پسندیده ی صبا این بود که در تمام مدت عمرش و با آن همه توانایی در موسیقی ، بسیار فروتن و متواضع بود. وی هرگز
دوست نداشت که با لفظ استاد صدایش کنند و ترجیح می داد که از اسم اصلیش استفاده کنند و او را فقط یه عنوان یک نوازنده بشناسند.
باید عنوان کرد که هنر صبا تنها در نوازندگی خلاصه نمی شد.
درست است که ایشان نوازنده ی سازهای گوناگونی از قبیل: ویولن،کمانچه،سه تار،قانون،تار،سنتور،پیانو،فلوت،نی،ضرب و دف بود ولی علاوه بر نوازندگی
با ادبیات،نجوم،نقاشی،پرورش گل و صنایع ظریفه آشنایی کامل داشت.
"روح الله خالقی"معتقد بود که صبا در موسیقی استعداد ذاتی دارد و به همین دلیل ، کمتر موسیقیدان ایرانی هست که مانند او با بسیاری از سازها
آشنایی داشته باشد و بتواند همچون او بنوازد.
یکی از موسیقیدانان ایتالیایی که در زمان حیات صبا با وی ملاقات کرده بود می گوید:" این مرد به تنهایی یک ارکستر کامل است".
صبا مردی پاک سرشت ، خوش برخورد و به دور از هرگونه تکبر بود. در اوایل جوانی خود در "قورخانه" کار می کرد و حقوق بسیار خوبی می گرفت.
وی در همانجا کارهای فنی نظیر:نجاری،سوهان کاری و ریخته گری را فرا گرفت و بعدها از دانسته های خود در این زمینه ها ، برای ساختن آلات،
ادوات و اسباب موسیقی استفاده کرد.خیلی از مواقع در کارگاه نجاری دوستش که نزدیک منزلش در کوچه ی ظهیرالاسلام بود به تعمیر آن ادوات
می پرداخت.
عدم رفاه کامل صبا در زندگی سبب شد تا در پرداختن کامل به نوازندگی فراغ بال نداشته باشد و از سال 1310 ه.ش به طور جدی و مداوم به تعلیم
موسیقی به شاگردانش همت گماشت و شاگردان بسیار چیره دست و خوبی را تحویل جامعه ی موسیقی ملی ایران داد.
در یک آمار تقریبی حدود 2000 نفر از محضر صبا در نوازندگی سازهایی همچون ویولن،کمانچه،سه تار،سنتور،تار،فلوت و ضرب بهره مند شده اند.
آثار صبا را می توان به دو بخش تقسیم نمود.دسته ی اول که شامل:اجراهای ویولن،تار و سه تار می باشد که اکثر آنها بر روی صفحه های
گرامافون ضبط شده و هم اکنون در دسترس است.دسته ی دوم شامل:تصنیف ها و آهنگ های گردآوری شده ی محلی و آثار تئوریک است.
صبا کتابی تحقیقی درباره ی سازهای ایرانی و تاریخچه ی آنها تألیف کرده است.
بیشتر موسیقیدانان معروف و بزرگ ایران مانند:حبیب سماعی و حسین تهرانی،با راهنمایی های صبا با موسیقی علمی آشنا شده اند.
موسیقیدانان و نوازندگان مشهور و کم نظیری مثل:مهدی خالدی،علی تجویدی،حبیب الله بدیعی،فرامرز پایور و مجید وفادار از شاگردان سرشناس
صبا بوده اند.
صبا برای ضبط کردن آثار خود به همراه خوانندگانی نظیر:جواد بدیع زاده،تاج اصفهانی،ملوک ضرابی و... به سوریه و لبنان سفر کرده است.
ابوالحسن صبا خدمات شایانی به موسیقی ملی ما کرده است.از ایشان چندین "چهار مضراب" معروف به جا مانده که برخی را برای آشنایی شما
عزیزان با این آثار نام می برم:
- زرد ملیجه که از زیباترین و معروفترین آثار صبا و در مایه ی "دشتی" ساخته شده است.
- به زندان
- در قفس
- کوهستانی
- رقص چوبی قاسم آباد
- به یاد گذشته
- زنگ شتر که با یاد دخترش غزاله ساختهشده و انگیزه ی ساختن این چهار مضراب یک خاطره ی طولانی دارد که ذکر آن در این مجال نمی گنجد.
سر انجام ، صبا که همیشه از بیماری قلبی رنج می برد،در شب جمعه به تاریخ 1336/9/29 به علت همین بیماری درگذشت.
روح این هنرمند بزرگ و افتخار آفرین ایران شاد و نامش جاوید.
باید متذکر شوم اگر مطالب را طولانی تر نمی نویسم فقط به این دلیل است که خوانندگان پست ها مجال و حوصله ی کافی برای خواندن دقیق مطالب را داشته باشند.
انشاءالله خدمتگزاری این حقیر مورد پسند شما ارباب کمال و هنر قرار بگیرد.
حسین قوامی فرزند رضا قلی از خاندان های اصیل تهرانی در سال 1288 خورشیدی دیده به جهان گشود.
مادرش آوای بسیار گرمی داشت و به گفته ی حسین قوامی:"هنگام خواندن قرآن متوجه صدای گیرا و جذابش می شدیم".
با آنکه پدرش اکثر صفحات گرامافون خوانندگان قدیمی را در اختیار داشت ولی با خوانندگی حسین به صورت حرفه ای،مخالف بود.
حسین از سنین 12-10 سالگی با در دسترس بودن صفحات گرامافون،به تقلید از صدای خوانندگانی نظیر:سید حسین طاهرزاده و ظلی پرداخت.
مرحوم حسین خان اسماعیل زاده موسیقیدان بزرگ ایران،نزدیک خانه ی قوامی کلاس آموزش موسیقی داشت.ایشان هنرمندانی همچون:
ابوالحسن صبا،مرتضی محجوبی،رضا محجوبی،حسین یاحقی و حسین تهرانی را تعلیم داده بود.
رفت و آمد خانوادگی سبب شد تا اسماعیل زاده به قدرت صدای حسین پی ببرد و به او پیشنهاد آموزش دهد اما پدرش سرسختانه مخالف بود.
همسایگان و اهل محل چون دیدند حسین ضمن علاقه مندی به آداب مذهبی صدای خوشی دارد،شب های ماه مبارک رمضان سراغش می رفتند و
او را با خود به مسجد سپهسالار می بردند و از روی دفترچه ای که به دستش می دادند،نزدیک به نیم ساعت در گلدسته ها مناجات می خواند.
این کار نیز دیری نپایید که با ممانعت پدر رو به رو شد و پس از آن حسین تنها در خانه و به دور از چشم پدر به تمرین آواز سرگرم بود.
پس از درگذشت پدر،مادر روشنفکرش وی را آزاد گذاشت و توسط برادرش علی قوامی که مشغول یاد گرفتن تار بود،با بزرگانی مانند:احمد عبادی،
حسین یاحقی و علی اکبر شهنازی آشنا شد و با آن ها در محافل و مجالس دوستانه شرکت می کرد.
در سال 1308 به صورت تصادفی با مرحوم ظلی آشنا و دوست شد و تا پایان عمرِ ظلی این دوستی ادامه داشت.
سال 1312 نخست با برادران وفادار و به دنبال آن با یکی از خوانندگان خوب آن دوران به نام عبدالله حجازی آشنایی پیدا کرد و به مدت 6 سال نزد حجازی
به آموزش آواز و یادگیری ردیف های موسیقی ایرانی پرداخت و دستگاه ها را به وجه اکمل فرا گرفت و به جایگاهی رسید که همه ی اساتید موسیقی
در آن دوران اعتقاد داشتند که حسین قوامی دستگاه ها را خیلی خوب می شناسد و اجرا می کند.
در سال 1325 شادروان حسینقلی مستعان،نویسنده ی مشهور که ریاست رادیو را بر عهده داشت از قوامی خواست تا همراه برادران وفادار،برنامه ای
در رادیو اجرا کند.قوامی در این مورد گفته:"شب قول دادم اما صبح پشیمان شدم و می خواستم تلفنی انصرافم را به اطلاع آقای مستعان برسانم که
ایشان شبانه خبر را از طریق رادیو پخش کرده بودند".
به هر حال حسین به رادیو رفت و هنگامی که با برادران وفادار برنامه اش اجرا شد،تلفن های رادیو برای شناختن این خواننده به صدا در آمد اما کسی نتوانست
وی را بشناسد چون قوامی افسر ارتش بود و خوانندگی برای نظامیان ممنوع بود که در اوایل به صورت ناشناس می خواند و بعدها به پیشنهاد روح الله خالقی
نام مستعار فاخته ای را برای خود برگزید و از سال 1341 که با درجه ی سرهنگ دومی بازنشست شد،با نام اصلی خود به اجرای برنامه پرداخت.
قوامی از سال 1325 تا 1331 هر هفته روزهای جمعه در رادیو برنامه داشت و نزدیک به 300 برنامه اجرا نمود و به دلیل آنکه برنامه ها به صورت مستقیم
پخش می شد و امکان ضبط و پخش همزمان وجود نداشت،اثری از آن ها به جای نمانده است.
قوامی به علت ارتشی بودن و حضور در مأموریت به مدت 6 سال از رادیو کناره گیری کرد تا در سال 1337 به دعوت مرحوم داود پیرنیا،مبتکر برنامه ی گلها
دوباره به رادیو برگشت و به مدت 8 سال خوانندگی کرد و یکی از پر کارترین خوانندگان برنامه ی گلها بود.
دست آورد این دوران نزدیک به 400 برنامه بود (گلهای رنگارنگ 162 برنامه،گلهای جاویدان 44 برنامه،برگ سبز 87 برنامه،شاخه گل 39 برنامه و 18 برنامه ی متفرقه).
در سال 1346 به دعوت سازمان یونسکو با گروهی از هنرمندان،برنامه هایی در آلمان و فرانسه اجرا کرد و چنان مورد توجه مردم قرار گرفت که خود و
یارانش را گلباران کردند.
برنامه ای نیز به مدت یک هفته با همراهی 17 نفر از هنرمندان در شهر کابل اجرا کرد که بسیار مورد تشویق مردم افغانستان قرار گرفت.
مرحوم نورعلی خان برومند در مورد حسین قوامی معتقد بود که:" در دوران خود،خواننده ای همپایه ی او وجود ندارد و ایشان در سطح بالاتری نسبت به
خوانندگان دیگر می خواند".
حسین قوامی صدایی بسیار قدرتمند و دلنشین همراه با تحریرهای متنوع و زیبا داشت.
قوامی در سن 80 سالگی هم با همان صلابت و قدرت،آواز می خواند و گویی کهولت سن تأثیری بر حنجره ی وی نگذاشته بود.
حسین قوامی در تاریخ 1368/12/17 ،ساعت 8:30 در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت و در امامزاده طاهر کرج و در جوار هنرمندان بزرگی همچون:
غلامحسین بنان و مرتضی حنانه به خاک سپرده شد.
روح این بزرگمرد آواز ایران شاد و نامش جاوید.
اینک چند نمونه از ترانه هایی را که قوامی اجرا کرده برای شما هنردوستان عزیز نام می برم:
- سرگشته (تو ای پری کجایی) ساخته ی مهندس همایون خرم
- شب جدایی ساخته ی مجید وفادار
- جوانی ساخته ی حسین یاحقی
- داد از دل ساخته ی علی تجویدی
- ساقی نامه ساخته ی حبیب الله بدیعی
در خاتمه امیدوارم که این بار هم خدمتگزاری بنده ی حقیر مورد عنایت شما اهالی هنر قرار بگیرد.
علینقی وزیری فرزند موسی (افسر قزّاق)،در 9 مهرماه سال 1265 خورشیدی و به قولی در سال 1266 در تهران متولد شد.
در پانزده سالگی نزد دایی دکترش "حسینعلی خان" به فراگیری تار پرداخت و به توصیه ی او نواختن ویولن را هم آغاز کرد.مدتی هم نزد "درویش خان" به تعلیم
تار مشغول شد.
او از شاگردان ممتاز حسینعلی خان و درویش خان بود.
وزیری پس از چندی در محضر "یاور آقاخان" یا "یاور آتاخان" که سرپرست موزیک نظام بود،"مقامات موسیقی" و "نت خوانی" را یاد گرفت و همین آشنایی با "نت" بود که
او را برای شناخت موسیقی اروپایی روانه ی دیار فرنگ کرد و مدت 3 سال در پاریس و 2 سال در آلمان، "علم هماهنگی" یا همان "هارمونی" و اصول دیگرموسیقی غرب
و خط نت را آموخت و با این نوشته ها و اندوخته های گرانبها به وطنش ایرن بازگشت و برای روشن کردن چراغ خاموش و از کار افتاده ی موسیقی ایران،با عزم و اراده ی
راسخ و همتی مردانه،قد علم کرد و نه تنها به موسیقی مرده و از میان رفته ی ایران جان بخشید،بلکه تا آنجا که از قدرت یک فرد تنها خارج است،آن را پرورش داد.
به همین جهت تمام موسیقیدانان ایران متفق القولند که علینقی وزیری را باید پدر موسیقی جدید ایران دانست که گذشته از حق پدری،حق حیات هم بر گردن
موسیقی دوباره تولد یافته ی ایران دارد.او نه تنها موسیقی را از مرگ نجات داد بلکه به آن روح و نشاط تازه ای بخشید.
وزیری اولین پایه گذار موسیقی جدید ایران بعد از انقلاب مشروطیت بود که ردیف های "آقا میرزا عبدالله" و "آقا حسینقلی" را نوشت و برای اولین بار،تعلیم صحیح
ویولن را به عهده گرفت و به شاگردانش آموخت که نواختن ویولن از کمانچه جدا می باشد.
علینقی وزیری شاگردانی را تربیت کرد که هر یک از آنها در موسیقی ایران از اساتید فنّ گشتند و شهرت بسیار یافتند.از میان شاگردان وی می توان از: ابوالحسن صبا
روح الله خالقی،موسی معروفی،جواد معروفی،حسینعلی ملاح و فروتن راد را نام برد.
وزیری در ساختن و پرداختن "مارش" های ملی و میهنی زحمات فراوانی کشید و قطعاتی نظیر: "خاک ایران" ، "ای وطن" و "مارش ظفر" را ساخت و بعد از
"عارف قزوینی" نخستین کسی بود که موسیقی ایران را از انزوا بیرون آورد و به طور علمی در اختیار عامه ی مردم قرار داد.
کلنل وزیری اولین کسی بود که "نت" را با خود از اروپا به ایران برای موسیقی ما به ارمغان آورد.
زنده یاد وزیری برای شناساندن موسیقی اصیل ایرانی،چه در داخل و چه خارج کشور بسیار کوشا بود؛به طوری که علاوه بر کنسرت های متعددی که در سراسر جهان
برپا می کرد،از هر فرصتی جهت شناساندن موسیقی ملی ایران استفاده می برد و زمانی که شادروان"جواد بدیع زاده" خواننده ی مشهور ایران برای پر کردن
"صفحه ی گرامافون" و کارهای دیگر موسیقی به هندوستان سفر کرده بود،طی نامه ای از وی خواست که ببیند از چه راهی می توان در آن کشور،موسیقی اصیل
ایران را شناساند و کنسرت هایی برپا نمود.
وزیری در سال 1342 ریاست شورای عالی موسیقی رادیو را بر عهده گرفت و در سال 1344 بازنشست گردید.
وی به مناسبت "ملی شدن صنعت نفت" اثری ساخت که "سمفونی نفت" نام گرفت و تنها اثر سمفویک ایشان بود.
سر انجام در روز 18 شهریور سال 1358 در بیمارستان جم تهران و در حدود 93 سالگی بدرود حیات گفت.
روح این چهره ی ماندگار و کم نظیر موسیقی ملی ایران شاد و نامش پاینده باد.
اینک چند نمونه از آثار کلنل علینقی وزیری را برای آشنایی بیشتر شما و جهت حُسن ختام مطلب،نام می برم:
1ـ آثار بدون آواز:
- به سوی تخت
- بند باز
- دخترک ژولیده
- حاضر باش
- ژیمناستیک موزیکال
- دزدی بوسه
- رقص دختر من
2- مارش ها:
- مارش ایران
- مارش ظفر
- مارش اصفهان
- مارش ای وطن
در پایان امیدوارم که خدمتگزاری بنده ی حقیر مورد،عنایت و بذل محبت شما دوستداران موسیقی ملی ایران قرار بگیرد.
غلام حسین بنان در اردیبهشت سال 1290 خورشیدی در تهران ، خیابان زرگنده(قلهک) در خانواده ای متمکن و صاحب جاه دیده به جهان گشود.
پدرش کریم خان بناءالدوله نوری و مادرش دختر شاهزاده محمد تقی رکنی(رکن الدوله)،برادر ناصرالدین شاه یا پسر محمد شاه قاجار بود.
از 6 سالگی بنا به توصیه ی "مرتضی خان نی داود" به خوانندگی و نوازندگی اُرگ و پیانو پرداخت و در این راه از راهنمایی های مادرش که پیانو را
بسیار خوب می نواخت ، بهره ها گرفت.
اولین استاد او "پدرش" بود و دومین استادش مرحوم"میرزا طاهر ضیاءالذاکرین رثایی" و سومین استادش مرحوم"ناصر سیف" بودند.
بنان در سال 1321 خوانندگی در رادیو را آغاز کرد.در آن زمان شادروان"روح الله خالقی" ریاست موسیقی رادیو را بر عهده داشت.
روزی که بنان با "عبدالعلی وزیری" جهت امتحان به رادیو می رود ، روح الله خالقی با "ابوالحسن صبا" آنجا نشسته بودند و از بنان در خواست می کنند
که قطعه ای برایشان بخواند و او شروع به خواندن"درآمد سه گاه" می کند و صبا با ویولن خود ، وی را همراهی می کند؛هنوز خواندن"درآمد" تمام نشده
بود که خالقی به صبا می گوید:"شما نواختن ویولن را قطع کنید" و به بنان اشاره می کند "گوشه ی حصار" را بخواند و بنان بدون اندک تأخیری با چنان
مهارت و استادی "درآمد حصار" را می خواند و در سه گاه فرود می آید که خالقی بی اختیار برخاسته و او را در آغوش کشیده و می بوسد و آینده ی
وی را در هنر آواز ، درخشان پیش بینی می کند.
صدای بنان از سال 1321 با همکاری عده ای از هنرمندان بزرگ ، از طریق رادیو به گوش مردم ایران رسید و دیری نپایید که زبانزد مردم گردید و
شیفتگان بسیاری در سراسر ایران پیدا کرد و با روح الله خالقی در ارکستر شماره ی 1 نیز همکاری خود را شروع نمود.
صدای بنان بسیار لطیف ، زیبا و خوش آهنگ است.کوتاه می خواند(در گام های پایین می خواند) ولی در همین کوتاهی ، ذوق و هنر بسیاری نهفته است.
غلت ها و تحریرهای او همچون رشته ی مرواریدی به هم پیوسته و مانند آب روان است.تحریرها و زیر و بم های صدای او مختص خودش می باشد.
بنان نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک ایران استاد بود ، بلکه در نغمات جدید و مدرن ایران نیز تسلط کامل داشت.
غلامحسین بنان مدتی به تعلیم فن بازیگری(سینما) پرداخت که به تأیید اطرافیانش استعداد خوبی هم داشت.در سال 1327 در فیلمی به نام "طوفان زندگی"
ساخته ی "علی دریا بیگی" و "اسماعیل کوشان" بازی کرد و دو ترانه از ترانه های خود را به طور زنده اجرا کرد.
در 27 آذرماه سال 1336 در جاده ی کرج با کامیونی که چراغ خطر عقب نداشت ، تصادف کرد و چشم راست خود را از دست داد و به همین علت همیشه
از عینک دودی استفاده می کرد و بر خلاف تصور خیلی ها ، بنان هرگز نابینای کامل نبود.
"ابوالحسن وزری" که از دوستان نزدیک بنان بود ، در مورد این سانحه ی رخ داده ، برای بنان شعری نوشت که به ذکر دو بیت از اواسط آن اکتفا می کنم:
آماج بلا جز دل ارباب هنر نیست
سر خط امان داده قضا بی هنران را
می خواست که در چشم هنر نور نماید
آسیب رسانید اگر چشم بنان را
غلامحسین بنان دو ازدواج داشت:
یکی با خواهر "کلنل علینقی وزیری" که حاصل آن یک دختر به نام "گیتی" و یک پسر به نام "بیژن" بود.
دومی در 9 بهمن سال 1344 با خانم "پری دخت آور" .
بنان مدت ها از بیماری جهاز هاضمه به شدت رنج می برد و حنجره اش دیگر آمادگی بیان نیازهای درونی اش را نداشت و به همین دلیل اندک اندک
از خواندن اجتناب ورزید و از صحنه ی هنر کنار کشید و در بیست سال آخر عمرش فعالیت چشمگیری نداشت.
ناراحتی جهاز هاضمه ی وی روز به روز شدت یافت و کوشش های پزشکان و مراقبت های همسر وفادار و مهربانش هم مؤثر نشد و سر انجام
در حدود ساعت 7 بعد از ظهر پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1364 در بیمارستان ایرانمهر تهران بدرود حیات گفت.
روح این بزرگمرد موسیقی ملی ایران شاد و نام پر خاطره اش جاوید.
نمونه ای از آثار بنان:
- آذربایجان
- الهه ناز
- توشه عمر
- بوی جوی مولیان (با همراهی و خوانندگی بانو مرضیه)
- مرا عاشقی شیدا
- من از روز ازل
- کاروان
- ای ایران ( که در مایه ی دشتی و سال ها به عنوان سرود ملی ما بوده است)
- حالا چرا (آوازی در گوشه ی بوسلیک و با غزلی از مرحوم"شهریار" با زیبایی کاملی اجرا شده است)
- دیلمان (آوازی در گوشه ی دیلمان با شعری از "سعدی شیرازی" که بسیار دلنشین و زیبا اجرا شده است)
امید دارم که این بار هم خدمتگزاری بنده ی حقیر ، رهین منت شما هنر دوستان بزرگوار قرار بگیرد.
می توان گفت که تقریباً همه ی اعضاء خانواده ی وی با موسیقی آشنا بودند و در رشته های مختلف هنر موسیقی از جمله:تار،سه تار،سنتور و کمانچه
به استادی رسیدند.
پدرش"شعبان خان" علاقه ی زیادی به موسیقی اصیل ایرانی داشت و علاوه بر تار که ساز اختصاصی او بود،سه تار و سنتور هم می نواخت.عموی جلیل
یعنی "غلامرضا سارنگ" یا "سارنج" هم از نوازندگان کمانچه بود.
جلیل شهناز از کودکی به موسیقی علاقه مند شد و نواختن "تار" را نزد "عبدالحسین شهنازی" و برادر بزرگ خود "حسین شهناز" آغاز کرد.پشتکار وافر و
استعداد وصف ناپذیر او به حدّی بود که در سنین جوانی از نوازندگان خوب اصفهان شد.
شهناز،نوازندگی در رادیو اصفهان را از سال 1328 آغاز کرد و در سال 1336 به دعوت سازمان رادیو،به تهران آمد و در برنامه های گوناگونی مانند:
"گلها" و "ارکستر حسین یاحقی" به عنوان تکنواز و همنواز به فعالیت پرداخت.
شهناز به اتفاق "تاج اصفهانی" و "حسن کسایی" گروهی به نام "یاران ثلاث" را همراهی کرد و این سه هنرمند در قالب این گروه،کنسرت های زیادی
در داخل و خارج کشور اجرا کردند.وی همچنین در "جشن هنر شیراز" حضوری فعال داشت.
این نوازنده ی بزرگ تار،در طول حیات هنری خود با نوازندگانی نظیر:علی تجویدی،حبیب الله بدیعی،پرویز یاحقی،همایون خُرم،فرامرز پایور،حسن کسایی،
اسدالله ملک،جهانگیر ملک،امیر ناصر افتتاح،رضا ورزنده،محمد موسوی و خوانندگانی نظیر:ادیب خوانساری،تاج اصفهانی،اکبر گلپایگانی،عبدالوهاب شهیدی،
حسین خواجه امیری(ایرج)،محمدرضا شجریان،حسن زیرک(خواننده ی بزرگ کُرد)،علی اصغر شاه زیدی و محمد اصفهانی همکاری داشت.
وی در دهه ی 60 همراه با فرامرز پایور(سنتور)،علی اصغر بهاری(کمانچه)،محمد موسوی(نی)و محمد اسماعیلی(تنبک) گروهی به نام"گروه اساتید"
تشکیل دادند و با این گروه،مسافرت های متعددی به کشورهای آسیایی،اروپایی و آمریکا جهت برگزاری کنسرت داشتند.
جلیل شهناز در سال 1383 به عنوان"چهره ی ماندگار هنر و موسیقی" برگزیده شد؛همچنین در 27 تیر سال 1383 مدرک درجه یک هنری(معادل دکترا)
به ایشان اهدا شد.در سال 1387 محمدرضا شجریان،گروهی را که با آن کار می کرد،به افتخار جلیل شهناز،"گروه شهناز" نامگذاری کرد.
شهناز علاوه بر نواختن تار که ساز اختصاصی وی بود،با نواختن ویولن،سه تار،سنتور،تمبک و حتی آواز،آشنایی کامل داشت.
جلیل شهناز محافل خصوصی متعددی با خوانندگان بزرگ ایران از جمله:اکبر گلپایگانی،حسین خواجه امیری(ایرج) و بانو دلکش داشت.
او در نوازندگی تار،سبک ویژه و تبحر منحصر به فردی داشت.او قطعه ای نواخته است که در هیچکدام از دستگاه ها و آوازهای موسیقی ایرانی نیست.
این قطعه به"شور دشت" معروف است و چیزی میان "دستگاه شور" و "آواز دشتی" می باشد.
در سال 1385 مراسم تجلیل و نکوداشتی برای وی در "فرهنگسرای هنر" برگزار گردید و مردان موسیقی ملی ما،در منزلت و مقام شهناز صحبت کردن که
به دو مورد از آن ها اشاره می کنم:
1- حسن کسایی:" شناخت موسیقی کار هر کسی نیست.همه موسیقی را گوش می دهند و دوست می دارند اما کسی که سره از ناسره را تشخیص
بدهد و بتواند درک مقاماتی که استاد شهناز نواخته اند را داشته باشد،بسیار نادر است؛همه ساز می زنند و خوب هم می زنند اما قدرت نوازندگی و
لحظات موسیقی که آقای شهناز می دانند،دارند و اجرا کرده اند،چیزی نیست که در دست همگان باشد.قدرت آقای شهناز در جواب دادن به آواز و همچنین
دونوازی،خارق العاده است.من 60 سال با ایشان همنوازی کرده ام و ساز بنده با ساز شهناز گره خورده است".
2- پرویز یاحقی:"شهناز دفتر تار را بست".
یک رباعی هم برای تجلیل از جلیل شهناز سروده شده که برایتان به رشته ی تحریر در می آورم:
یک عمر توان به ساز دمساز شدن
وز ساز نواختن سرافراز شدن
صد سال توان به تار مضراب زدن
اما نتوان جلیل شهناز شدن
جلیل شهناز پس از یک دوره بیماری،در صبح دوشنبه 27 خرداد سال 1392 در بیمارستان آراد تهران درگذشت.
پس از درگذشت شهناز،بزرگان موسیقی ایران همگی پیام تسلیت خود را به خانواده ی محترم ایشان و جامعه ی هنری ابلاغ نمودند.حتی "رامیز قلی اوف"
نوازنده ی برجسته تار در جمهوری آذربایجان،پیام تسلیتی از طریق سفارت جمهوری اسلامی ایران ارسال کرد.
روح این چهره ی بزرگ موسیقی ملی ما شاد و نام بزرگش همیشه ماندگار و جاوید باد.
نمونه ای از آلبوم های شهناز در آواز و تصنیف های ایرانی:
روح الله خالقی به سال 1285 خورشیدی در ماهان کرمان متولد شد.
سال ها شاگرد ممتاز "کلنل علینقی وزیری" بود و از مفاخر موسیقی ملی ما می باشد.
بهترین سال های زندگیش را صرف دل انگیزترین هنرها کرد و به تأیید اهل فن موسیقی ایرانی و فرنگی،صلاحیت کاملی در علم موسیقی داشت.
در سال 1325 انجمن موسیقی ملی به همت او تأسیس شد و 3 سال پس از آن با تأسیس هنرستان ملی موسیقی به یکی از آرمان های هنری کشور
جامه ی عمل پوشاند.
با انتشار آثار متعدد شامل متد و دستورهای علمی برای تدریس موسیقی ملی،خدمت بزرگی به هنر کرد.
هم اکنون قطعات آواز،قطعات ارکستری،آثار ساده ی مدرسه ای،کتاب ها و رسالات علمی از وی به جا مانده که دارای ارزش فراوانی هستند.
خالقی علاوه بر ریاست هنرستان موسیقی ملی،تا هنگام فوتش رهبری ارکسترهای شماره ی 1 و شماره ی 2 رادیو،رهبری ارکستر"گلها"
و عضویت شورای موسیقی رادیو را دارا بود.
روح الله خالقی در دامان پدر و مادری پرورش یافته بود که هردو در نواختن تار مهارت داشتند.او نیز از کودکی علاقه ی مفرطی به موسیقی نشان
می داد ولی پدرش بیم داشت که روح الله از تحصیل عقب بماند و به همین خاطر وی را از اشتغال به موسیقی منع می کرد ولی روح الله کوچک
هر وقت در خانه تنها بود،فرصتی پیدا می کرد تا مخفیانه تاری را که از جثه اش بزرگ تر بود بغل کند و مشغول نواختن شود.
بالأخره در نتیجه ی علاقه ی وافری که به موسیقی داشت،پدرش مجبور شد او را از 17 سالگی برای فراگیری "ویولن" آزاد بگذارد و بعد از یکی دو سال
به محض اینکه مدرسه ی موسیقی وزیری تأسیس شد،به عنوان اولین هنرجو به شاگردی کلنل وزیری درآمد و به فراگیری موسیقی پرداخت.
همان طور که پدرش از قبل پیش بینی کرده بود،موسیقی چنان تأثیری بر روح و جان او گذاشت که تحصیلات خود را ناقص گذاشت و مدت 8 سال
فقط به موسیقی پرداخت و چون احساس کرد که موسیقیدان باید در درجه ی اول دارای اطلاعات و سواد کافی باشد،ضمن ادامه ی کار موسیقی
به تحصیلات خود ادامه داد و دیپلم خود را از "مدرسه ی دارالفنون" گرفت و تحصیلات عالیه ی خود را در "دانشسرای عالی" در رشته ی فلسفه و ادبیات
که ارتباط بیشتری با موسیقی دارد،به پایان برد.
خالقی در مدت 27 سالی که در رشته ی موسیقی ایرانی کار کرد،بیش از 100 آهنگ ساخت و تألیفات خوبی هم از خود به جای گذاشت.
روح الله خالقی در موسیقی،سخت پیرو استادش مرحوم کلنل علینقی وزیری بود و همواره اعتقاد داشت وزیری خدمتی به موسیقی این کشور
کرده که تا به حال هیچ احدی به هیچ یک از صنایع ظریفه ی این مملکت نکرده است و می گفت تا مؤسساتی وجود نداشته باشند که بدان وسیله
بتوان این روش را ترویج کرد،زحمات وزیری آن چنان ثمربخش نخواهد بود.
سرود "ای ایران" در مایه ی "دشتی" بر روی شعری از "حسین گل گلاب" از بهترین ساخته های خالقی می باشد که به طور عجیبی رنگ و بوی
وطنی دارد و از ویژگی های شعر آن این است که فقط حدود 4 واژه ی عربی در آن به کار رفته و این شعر با واژگان پارسی سروده شده است.
روح الله خالقی که از سرطان معده رنج می برد،در سال 1344 به سالزبورگ در اتریش برای درمان رفت که پس از چند عمل جراحی ناموفق در
روز 21 آبان همان سال،رخت از جهان بربست و در گورستان ظهیرالدوله ی تهران به خاک سپرده شد.
عبدالحسین سپنتا شعری درباره ی وی با مطلع زیر سروده است:
به پرده های پیانو چو خالقی زد دست
به روی نُت ز هنر نقش آفرین بربست
روح این موسیقدان بزرگ و افتخار موسیقی ملی ایران شاد و نامش جاوید.
معرفی نمونه ای از آثار روح الله خالقی:
1 - آثار تألیفاتی:
- کتاب نظری به موسیقی (در سال های 1316 و 1317).
- کتاب هماهنگی موسیقی (در سال 1320).
- کتاب سرگذشت موسیقی ایران در 2 جلد ( به سال های 1333 و 1335) که جلد سوم آن به اهتمام سامان سپنتا در سال 1377 انتشار یافت.
- کتاب ویولن.
- کتاب تار و سه تار.
- مجله ی "چنگ" که فقط 4 شماره از آن انتشار یافت.
2 - آهنگ ها ،سرودها و تصانیف:
- یار رمیده
- وعده ی وصال
- پیمان شکن
- نغمه ی نوروزی
- بهار عشق
- مستی عاشقان
- ای ایران (سرودی که پیش از انقلاب اسلامی آن را به عنوان سرود ملی ایران می شناختند)
- شب جوانی،شب من و امید زندگانی سه تصنیفی که در فیلم "طوفان" از آن ها استفاده شده است.
در فرجام مطلب،امیدوارم که خدمتگزاری این حقیر را به دیده ی منت بپذیرید و اگر سئوال یا گفتگویی دارید، در تاپیکی که
برای این کار با عنوان "گفتگوی یاران موسیقی ملی ایران" ایجاد شده،مطرح بفرمایید.
حسین خواجه امیری به تاریخ 11 دی 1311 در خالد آباد نطنز در خانوادهای هنرمند به دنیا آمد. پدربزرگش از خوانندگان نامدار زمان ناصرالدین شاه بود
و پدرش که از صدایی خوش و رسا برخوردار بود و ردیف میدانست، مدتها او را تحت تعلیم خویش قرار میدهد. حسین در همان زمان
در مراسمتعزیه خوانی شرکت میکرد و نزد تعزیهخوانانی که ردیف و دستگاه میدانستند به یادگیری آواز پرداخت.
وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی به تهران رفت و در سال 1326 به مکتب ابوالحسن صبا راه یافت و دو سال پیاپی در حضور او دانستههای خویش را تکمیل نمود
و به وسیله وی به رادیو ایران معرفی شد. در آن جا به اجرای برنامه با ارکستر ابراهیم خان منصوری پرداخت. وی پس از مدتی به دانشکده افسری رفته
و شبهای جمعه که آزادی داشته از ساعت 7:30 تا 8 در برنامه ارتش شرکت و با ارکستر محمد بهارلو به اجرای برنامه میپرداخت. در همان زمان
به خاطر محدودیتهای ارتش نام مستعار (ایرج) را که در اصل نام برادرش بود برای خود بر گزید.
ایرج در سال 1336به دعوت داود پیرنیا به برنامه "گل ها" راه یافت و در اولین همکاری خود با این برنامه برگ سبز 43 را در مایهٔ شور_ابوعطا
و با همکاری علی تجویدی و فرهنگ شریف و امیر ناصر افتتاح خواند. از همان زمان همکاریش با برنامه گلها ادامه یافت.
ایرج علاوه بر اجرای برنامههای مختلف رادیویی به اجرای ترانه و آواز برای فیلمهای فارسی همت گماشت و بازیگران زیادی
از جمله محمد علی فردین، منوچهر وپوق ،تقی ظهوری، رضا بیک ایمانوردی و... به لبخوانی ترانههای وی میپرداختند. اولین فیلمی که ایرج
در آن ترانه خواند فیلم "روزنه امید" به کارگردانی سردار ساگر هندی و ترانهها از ساختههای جواد لشگری است.
ایرج با هنرمندان زیادی مانند: پرویز یاحقی، اسدالله ملک، جلیل شهناز فرهنگ شریف، امیر ناصر افتتاح، جهانگیر ملک،
حسن کسایی، علی تجویدی، رضا ورزنده، منصور صارمی،محمد موسوی، احمد عبادی، حسن ناهید، انوشیروان روحانی،
همایون خرّم، حبیب الله بدیعی و بسیاری از نوازندگان و البته خوانندگان دیگر همکاری داشته و مورد تأیید و تحسین آنها بوده است.
ایرج از خوانندههای صاحب سبک ایران است و صدایش از معدود صداهای شش دانگ می باشد.حجم و وسعت صدای ایرج خیلی زیاد است.
محمدرضا شجریان درباره وی میگوید: «صدای ایرج در تاریخ آواز خوانی ما یک متر و معیار است و هر کس بخواهد در بالاترین حد حنجره صدایی را مثال بزند
میگوید صدا شبیه صدای ایرج است»(البته این نظر آقای شجریان قابل قبول اهالی موسیقی نیست چون ایرج نمی تواند در گام های خیلی بالا بخواند).
در ميان خوانندگاني كه از ابتداي ورود پديده ضبط موسيقي به ايران صدايشان به گوش رسيده،
شايد فقط "قمرالملوک وزیری" در زيبايي و كمال و «رسا» بودنش در هنري به نام آواز، با ايرج قابل مقايسه باشد. بارزترین نکته در شیوه صداسازی و صدادهی
ایرج، آن است که از تمام امکانات بالقوه حنجرهاش سود میبرد و آن را به فعل تبدیل میکند
و بهترین الگو برای یافتن تواناییهای حنجره و کشف صدای شخصی بهویژه در نزد هر هنرجویی که فیزیک و بافت اندامهای صوتیاش به ایرج نزدیک باشد ،
محسوب میشود. اساساً تا هر هنرجو یا آوازخوان، به همه حجم صدای خود دست پیدا نکند،
خبری از ارائه کیفی ریزهکاریها (تحریر، غلت، نقل مکان از بم به اوج و برعکس، گرمخوانی و بقیه جزئیات در صدا) نخواهد بود.
کاری که ایرج آن را در بهترین حالت ممکن انجام میدهد.
وی پدر احسان خواجه امیری (خواننده) و الیکا خواجه امیری (نوازنده و مدرس پیانو) است.
آثار ایرج در برنامه های مختلف "گل ها" بسیار است و صدها آواز اجرا شده از وی در دسترس می باشد.
ترانه های زمان پیش از انقلاب او بیشتر در فیلم ها اجرا شده و خیلی ها معتقدند که ایرج نبایست به خواندن در فیلم های سخیف آن دوران
تن در می داد و می توانست با این صدای رسا و گرم ، به یاد ماندنی ترین ترانه ها را از خود به جای گذارد.
البته ترانه های غیر فیلمی هم از ایرج موجود می باشد.
بعد از انقلاب اسلامی ممنوع الفعالیت شد ولی در سال 1378 مجوز انتشار آلبوم گرفت و اولین اثر وی به نام "نیاز" با آهنگسازی مهیار فیروزبخت
روانه ی بازار گردید.
از دیگر آثار بعد از انقلاب وی می توان به "آواز خوان" به آهنگسازی "مرحوم اسدالله ملک" اشاره کرد که در نهایت زیبایی ساخته و اجرا شده است و
آلبوم "پرنده" هم از خاطره انگیزترین کارهای بعد از انقلاب ایرج می باشد.
همچنین آلبوم های "حرف نگفته" و "قصه زندگی" هم زیبایی و جلوه ی خاصی دارند.
دیروز سالروز ولادت ایرج بود و برای این مرد بزرگ و کم نظیر موسیقی اصیل ایران آرزوی تندرستی و شادکامی دارم.
امیدوارم که خدمتگزاری مجدد این حقیر مورد لطف و عنایت شما سروران عزیز و اهالی هنر قرار بگیرد.
بهروز.و
لطفاً برای هرگونه گفتگو،انتقال نظرات،پیشنهادات،پرسش در مورد موسیقی اصیل،صحبت و ارتباط با بنده و همدیگر به تاپیک زیر مراجعه بفرمایید
و از قرار دادان هر پستی در اینجا خودداری کنید.پیشاپیش از لطف شما بزرگواران بسیار سپاسگزارم.