با عرض سلام خدمت تمامی کاربران و مدیران بازدیدکننده تاپیک.
همونطور که از اسم تاپیک پیداست میخوام راجع به دو مسئله مهم معرفت و حماقت صحبت کنیم تا به شناخت درست از هر کدوم برسیم. (کاری که خیلی وقته میخوام انجام بدم ولی هنوز نتونستم. پس امیدوارم اینجا با کمک شما دوستان به نتیجه برسم)
برای روشن شدن موضوع مورد بحث ابتدا یه مثال میزنم.
آقایی رو میشناسم 50 ساله و مجرد که فرزند کوچک خانواده است. پدر و مادرش رو در سن 20 سالگی از دست داده. سایر برادرها و خواهرانش قبل از فوت پدر و مادرشون ازدواج کردن و صاحب خونه، زندگی، بچه و نوه هستن. این آقایی که در موردش صحبت میکنیم یه خواهر معلول ذهنی و حرکتی داره که تنها دو سال از خودش بزرگتره. یعنی وقتی پدر و مادرش فوت شدن خودش مونده و این خواهر معلولش. این آقا از همون سن تا حالا به خاطر همین یه دونه خواهرش که تو خونه مونده ازدواج نکرده. گرچه موقعیت های خیلی خوبی هم برای ازدواج داشته ولی میگه غیرتم اجازه نمیده خواهر یتیم و بی سرپرستمو ول کنم. من هنوز نمیتونم اسم کار این آقا رو حماقت بزارم یا معرفت.
این یه مصداق کوچیک از دو مقوله حماقت و معرفت هست که گاها به قدری به هم نزدیک میشن و در هم تنیده میشن که از همدیگه قابل تشخیص نیستن.
خودم هنوز نتونستم یه فصل و یک مرز جدا کننده بین این دو تا پیدا کنم. از مصداق های دیگه اش میشه کارهایی رو نام برد که برای اطرافیان ( همسر، خانواده، دوست، همکار و ... ) به خاطر علاقه یا قیودی که نسبت بهشون داریم انجام میدیم.
کی دچار حماقت میشیم و کی از روی معرفت کاری رو برای کسی انجام میدیم.
چرا بعضی معرفت رو حماقت تلقی میکنن؟
در ضمن تو کلمه ها گیر نکنیم. منظور از معرفت خیلی چیزهاست: ملاحظه گری، ادب، شعور اجتماعی و ...
همونطور که از اسم تاپیک پیداست میخوام راجع به دو مسئله مهم معرفت و حماقت صحبت کنیم تا به شناخت درست از هر کدوم برسیم. (کاری که خیلی وقته میخوام انجام بدم ولی هنوز نتونستم. پس امیدوارم اینجا با کمک شما دوستان به نتیجه برسم)
برای روشن شدن موضوع مورد بحث ابتدا یه مثال میزنم.
آقایی رو میشناسم 50 ساله و مجرد که فرزند کوچک خانواده است. پدر و مادرش رو در سن 20 سالگی از دست داده. سایر برادرها و خواهرانش قبل از فوت پدر و مادرشون ازدواج کردن و صاحب خونه، زندگی، بچه و نوه هستن. این آقایی که در موردش صحبت میکنیم یه خواهر معلول ذهنی و حرکتی داره که تنها دو سال از خودش بزرگتره. یعنی وقتی پدر و مادرش فوت شدن خودش مونده و این خواهر معلولش. این آقا از همون سن تا حالا به خاطر همین یه دونه خواهرش که تو خونه مونده ازدواج نکرده. گرچه موقعیت های خیلی خوبی هم برای ازدواج داشته ولی میگه غیرتم اجازه نمیده خواهر یتیم و بی سرپرستمو ول کنم. من هنوز نمیتونم اسم کار این آقا رو حماقت بزارم یا معرفت.
این یه مصداق کوچیک از دو مقوله حماقت و معرفت هست که گاها به قدری به هم نزدیک میشن و در هم تنیده میشن که از همدیگه قابل تشخیص نیستن.
خودم هنوز نتونستم یه فصل و یک مرز جدا کننده بین این دو تا پیدا کنم. از مصداق های دیگه اش میشه کارهایی رو نام برد که برای اطرافیان ( همسر، خانواده، دوست، همکار و ... ) به خاطر علاقه یا قیودی که نسبت بهشون داریم انجام میدیم.
کی دچار حماقت میشیم و کی از روی معرفت کاری رو برای کسی انجام میدیم.
چرا بعضی معرفت رو حماقت تلقی میکنن؟
در ضمن تو کلمه ها گیر نکنیم. منظور از معرفت خیلی چیزهاست: ملاحظه گری، ادب، شعور اجتماعی و ...