[مصاحبه با هنرمندان] - بیا برویم ایران را به تو نشان بدهم >>> منوچهر طیاب

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا برویم ایران را به تو نشان دهم


منوچهر طیاب، نام آشنایی در عرصه مستند‌سازی‌ است. بسیاری رونق و شکوفایی سینمای مستند در ایران را مدیون او می‌دانند اما او مستندسازی است با یک ویژگی منحصر به فرد.

ساخت مستندهاي بي‌شمار درباره فرهنگ ايران او را به يك ايران‌شناس قهار تبديل كرده است. بله منوچهر طياب بدون شك يك هنرمند ايراني است كه مي‌تواند ادعا كند به تمام نقاط ايران سفر كرده است؛ سفري نه فقط براي گذشتن بلكه براي ماندن و درك‌كردن. براي همين با او مي‌توان ساعت‌ها درباره كويرهاي مختلف ايران، مناطق كوهستاني، جنوب و شمال و شرق و غرب ايران سخن گفت تا او با جزئيات و عاشقانه درباره آنها سخن بگويد. طياب درست از روزي كه تصميم گرفت پس از پايان تحصيلاتش در كشور اتريش به ايران بازگردد مي‌دانست كه مي‌خواهد مستندهايي درباره ايران‌زمين بسازد.
مي‌گويد در جايي كه اين همه ايران‌شناس خارجي بودند كه سال‌ها عمر خودشان را در ايران سپري كردند و كتاب نوشتند مي‌خواستم من هم در انتقال فرهنگ ايران‌زمين نقشي داشته باشم... و به راستي او در شمار اين افراد قرار مي‌گيرد. گفت‌وگو با او دريچه‌هاي جديدي از شناخت ايران را به روي مخاطب باز مي‌كند. اگر مي‌خواهيد بدانيد براي كويرگردي از كجا شروع كنيد يا تفاوت البرز و زاگرس به لحاظ زيستي چيست و خليج هميشه فارس چه سوژه‌هاي بكري را در دل خود جاي داده اين گفت‌وگو را دنبال كنيد.


  • جمله‌اي را دوستان درباره‌ شما زياد تكرار مي‌كنند؛ اينكه شما يك ايران‌شناس قهار هستيد. من برمي‌گردم به سال‌هاي پيش كه شما تحصيلات‌تان را در وين تكميل كرديد و به ايران بازگشتيد تا يك مستندساز شويد. چه شد از وين آن زمان، شهري كه هنر در دسترس بوده و هست تصميم گرفتيد به ايران برگرديد؟
آن زمان چند مدرسه سينمايي بيشتر در اروپا نبود اما امروز سينما به‌عنوان مديوم تصويري در همه جاي جهان مطرح است. آن زمان در پاريس و لندن و وين دانشكده‌هايي بود و نهايتا در لهستان. من وقتي به اروپا رفتم با اين نيت رفتم كه رشته سينما بخوانم اما اينجا وقتي خواستم پاسپورت بگيرم به من اعتراض كردند كه چرا مي‌خواهي سينما بخواني درحالي‌كه مملكت مهندس و دكتر مي‌خواهد. من هم دوباره نامه‌اي نوشتم و در رشته معماري پذيرش گرفتم ضمن اينكه چون زبان آلماني نمي‌دانستم در رشته سينما هم قبول نشدم. تا دوره ليسانس معماري خواندم اما رابطه‌ام را با آن دانشكده قطع نكردم و به مرور كه زبانم كامل شد و ارتباطم را هم حفظ كردم و آنها متوجه علاقه‌ام به سينما شدند در رشته سينما پذيرش گرفتم.


  • يعني تصميم نداشتيد بمانيد همان‌جا و فيلمسازي را ادامه دهيد؟ به هر حال امكان ماندن را داشتيد.
بله. براي من چندين بار اين امكان فراهم بود كه مهاجرت كنم. الان هم همسر و 2 پسرم خارج از ايران هستند. منتهي چيزي در من هست و آن اين است كه من هميشه علاقه‌مند به ايران بوده و هستم. ايران‌شناسي رشته‌اي است كه از جواني به آن علاقه‌مند بودم. وقتي مي‌ديدم ايران شناسان خارجي عمرشان را در ايران گذاشته‌اند با خود مي‌گفتم چرا ما نبايد اين كار را بكنيم! چرا نبايد خودمان به فرهنگمان برسيم و آن را اشاعه بدهيم. من در خانواده‌اي بزرگ شدم كه مسئله آنها فرهنگ بود. بنابراين وقتي شما در كنار چنين خانواده‌اي تربيت مي‌شويد مسائلي كه برايتان اولويت پيدا مي‌كند اشاعه فرهنگ مي‌شود. واقعيت هم اين است كه فرهنگ ستون فقرات هر ملتي است؛ محوري است كه همه را دور خودش جهت مي‌دهد.


  • و اين فرهنگ بنا به تعريف شما دقيقا چيست؟
در هر جامعه‌اي معيارها و باورهايي است كه آنها را به هم وصل مي‌كند. دين، جهان بيني، هنر و چيزهايي مانند اينها آدم‌ها را به نقاط مشترك مي‌رساند تا جايي كه هر كدام از ما مي‌شويم جزئي از يك كل به نام فرهنگ. اين مي‌شود فرهنگي كه از گذشته و سينه به سينه به ما رسيده. اينگونه همه آدم‌ها با آن مربوط هستند و مي‌شوند يك ملت. البته اجزاي اين فرهنگ خيلي گوناگون است.


  • خيلي‌ها معتقدند امروزه نسل جواني كه هست خيلي شايد علاقه‌مند نباشد برود تاريخ و فرهنگش را جست‌وجو كند و پيوستگي با فرهنگ ندارد و تنها يك حافظه ميراثي از فرهنگمان دارد؛ شما با اين نظر موافقيد؟
ببينيد ما در آن زماني كه جمعيت ايران 30ميليون نفر بود درصدي بوديم كه با فرهنگ در ارتباط مستقيم بوديم. الان جمعيت ما حدود 80ميليون نفر است و به‌نظرم به نسبت همين جمعيت كساني داريم كه با فرهنگ ارتباط مستقيم دارند. ممكن است همه به آن توجه نكنند اما در همين زمان هم كسان زيادي با فرهنگ رابطه نزديك دارند اما يادمان باشد مسائل امروز زياد است و جوان در معرض اين همه انتخابي كه دارد ممكن است سرگيجه بگيرد. انتقادي هم البته مي‌شود كرد و آن اين است كه متأسفانه يك تب جهان- وطني به‌وجود آمده كه يكسري چيزها را از بين مي‌برد اما بايد يادمان باشد همچنان شما به هر جا بروي از تو ذكر مي‌كنند كه فلان كس از كجا و با چه ذهنيتي آمده است. آن ذهنيت بازتاب فرهنگ فرد است و برخوردهاي جهاني را همين تفاوت‌ها زيبا مي‌كند. برخورد فرهنگ‌ها با هم چنين چيزي را مي‌سازد.


  • براي همين شما در مستند‌سازي‌ سمت شناساندن اين فرهنگ رفتيد؟
نه فقط شناختن فرهنگ بلكه نگهداري آن برايم مهم بود. يك روز سنگ‌نوشته‌ها فرهنگ را حفظ و منتقل مي‌كردند تا روزي كه كاغذ گير انسان‌ها آمد و امروز وسايل ديداري در دسترس ماست. سينما و تصوير، زبان بين‌المللي امروز است. الان با تصوير مي‌شود با افراد زياد و فرهنگ‌هاي مختلف سخن گفت. امروز يك فيلم كوتاه مي‌تواند يك شعر حافظ شود. در طول تاريخ اين ثابت خواهد بود كه عده‌اي انتقال‌دهنده و حمل‌كننده اين فرهنگ خواهند بود. از طرف ديگر وقتي امروز ما با ممالكي روبه‌رو هستيم كه فرهنگ ندارند و دارند براي خود فرهنگسازي مي‌كنند آن وقت بايد از خودمان بپرسيم چرا ما كه در جايي قرار گرفتيم كه محل گذر همه فرهنگ‌ها بوده اين فرهنگ را نشناسانيم و اعتباري را كه حقمان هست كسب نكنيم. اينكه چرا من اين كار را مي‌كنم به اين دليل است كه فكر مي‌كنم نياز است.


  • شما در بهترين جاي دنيا سينما خوانديد و مي‌توانستيد فيلمسازي را به شكل متداول ادامه دهيد اما اين راه را انتخاب كرديد و مستندهايي درباره زاگرس و خليج‌فارس و معماري ايراني اسلامي كار مي‌كنيد. اين انتخاب از پيش از روبه‌رو شدن ما با سينماي مستند هم مطرح بود؟
براي من سينما از جواني سينماي هاليوود نبود. دوربين وسيله‌اي بود كه مي‌توانست در اختيار يك ذهنيت قرار بگيرد. سال دوم دانشكده سينما كه بودم استادي داشتم كه مأمور شده بود اسناد سينماي مستند اتريش را ساماندهي كند و مجبور شدم كوهي از فيلم‌هاي مستندي را كه در زمان جنگ جهاني دوم منتقل شده بود به آلمان و حالا به‌دست اتريش رسيده بود، ببينم. هزاران فيلم بود و آنجا بود كه مطمئن شدم مي‌خواهم مستندساز شوم. به اين فكر مي‌كردم(در آن روزگار كه با اين همه وسعتي كه مملكت ما دارد تعداد باسوادها زياد نبود) مگر چند درصد مردم اين امكان را دارند كه فرهنگشان را بشناسند و از اين طريق خودسازي كنند. ديدم از راه سينما مي‌شود با شمار زيادي ارتباط برقرار كرد. وقتي مي‌بينم فيلمي كه من 40سال پيش ساختم امروز در دانشگاه تدريس مي‌شود احساس مي‌كنم راه را اشتباه نرفته‌ام. من نه آن زمان اعتقادي به سينماي داستاني ايران داشتم و نه امروز؛ يعني ما انگشت‌شمار فيلمساز داستاني خوب داريم. بقيه فيلمسازان ما دارند داستانسرايي مي‌كنند. دوربيني است و داستاني و چندان ذات سينما در آنها شكل نگرفته است. اما مي‌ديدم اين سينماي مستند در دنيا كارايي دارد. با آمدن تلويزيون كارايي‌اش بيشتر هم شد. قبلا فيلم‌هاي مستند را قبل و بعد از فيلم داستاني در اروپا در سينماها نشان مي‌دادند و مردم را با فرهنگ خودشان و ديگر ممالك آشنا مي‌كردند. خب اين خيلي تأثير داشت. بنابراين سينماي مستند به اين دليل براي من اهميت پيدا كرد كه ديدم در مملكتي با چنين وسعت و گوناگوني اقوام و فرهنگ و باستاني چرا بايد عده زيادي از مردم از همه اينها خبر نداشته باشند. اين شد كه ديدم سينماي مستند مي‌تواند كارايي داشته باشد. من از ابتدا براي خودم يك وظيفه قائل شده بودم كه از اين راه به اشاعه فرهنگمان دست بزنم. مي‌خواستم خودم چيزي كسب كنم و آن را با ديگران هم به اشتراك بگذارم. بعد هم اينكه در دنيا امروز، سينماي مستند كارت‌ويزيت هر كشوري است. وقتي خارجي‌ها آنچه را درباره ايران ساخته مي‌شود مي‌بينند به وضوح حيرت مي‌كنند. وقتي مي‌بينند در چه زمان و دوره‌اي ايراني‌ها كانال آب ساخته بودند يا ما چگونه از غارنشيني به كشاورزي و دامپروري رسيديم و... نمي‌توانند حيرتشان را كتمان كنند البته دنيا يك چيز را ديگر درباره ايران مي‌داند و آن هم ادبيات غني ايران است.


  • يعني درباره معماري ايران به آن اندازه نمي‌داند؟
نه به آن شكل چون معماري ايران بسيار خاص است. ما معماري خاص اسلامي داريم كه در كشورهاي اطرافمان نيست مگر معماري‌هايي كه توسط ايراني‌ها بنا شده باشد در جغرافيايي ديگر. مسجد ما مسجد 4 ايواني است و شبيه مساجد عربي نيست. خب اين را همه دنيا خيلي خوب نمي‌داند.


  • چه شد سراغ ساخت فيلم‌هايي درباره مساجد تاريخي ايران و معماري ايراني-اسلامي رفتيد؟
خب من تا قبل از ساخت اين فيلم‌ها چندين فيلم ساخته بودم كه البته آنها هم درباره فرهنگمان بود. اما اولش فيلمي ساختم درباره مسجد جامع اصفهان كه در واقع هدفم اين بود كه ببينم چطور مي‌شود اجسام 3 بعدي را در تصويري كه يك بعدش را از بين مي‌برد جوري نشان داد كه همان 3‌بعدي به‌نظر برسد. يك راهش ايجاد بعد سوم با حركت بود يا استفاده از لنزهاي مختلف. من تجربه‌هاي زيادي در اين زمينه در اين فيلم كسب كردم اما وقتي اين فيلم را در برلين نشان دادند نمايندگان شبكه zdf آلمان خواستند با آنها همكاري كنم تا يك سلسله فيلم مستند درباره معماري مساجد ايراني بسازم. پستي و بلندي‌هاي زيادي طي شد و در نهايت اين همكاري اتفاق نيفتاد اما من به پيشنهاد وزارت فرهنگ يك ‌سري فيلم ساختم.


  • شما چندين كتاب تا به حال نوشته‌ايد. درباره كوير، زاگرس، البرز و خليج‌فارس و فيلم‌هايشان را هم ساخته‌ايد؛ چه شد سراغ اين سوژه‌ها رفتيد؟
من چندين سال كويرگرد بودم. شايد ما كلاهمان هم بيفتد سمت كوير بگوييم نمي‌رويم اما واقعا كوير فرهنگ خاصي دارد. قسمت مهمي از كل فرهنگ ماست. من با گروهي 12نفره 30تا 40هزار كيلومتر كوير ايران را گشته‌ام. بعد مي‌رسيم به منطقه‌اي مثل البرز كه اگر هر دوي اينها را گشته باشيد مي‌دانيد اينها يك هم‌بستگي با هم در عين ناپيوستگي دارند. من همه اينها را از نظر مناطقي كه زيستگاه انسان است و در ساختن فرهنگ مردمان تأثيرگذار است، بررسي كردم. زاگرس و خليج‌فارس هم همينطور. من شايد 50بار به زاگرس سفر كرده‌ام. براي مستند‌سازي‌ هميشه همه‌‌چيز در دسترس نيست. مثلا مراسمي خاص هست كه يك‌بار در سال اتفاق مي‌افتد و اگر امسال را از دست بدهيد بايد يك سال صبر كنيد. مستند‌سازي‌ كاري سخت است و بيش از يك سال براي هر كار زمان لازم است.


  • ساخت اين مستندها مهم‌ترين تأثيري كه روي شما گذاشته چه بوده است؟
يكي اينكه ايران‌گرد شده‌ام اما بزرگ‌ترين تأثير را در آشنايي با انسان‌هاي فرهيخته‌اي گرفته‌ام كه در گوشه و كنار اين آب و خاك زندگي مي‌كنند. گاه كسي بوده كه يك درخت خرما داشته يا يك شتربان يا كسي كه تمام غارهاي منطقه زاگرس را مي‌گشت تا چيزي پيدا كند؛ يك جور شناخت و فرهنگ زيستي را. اينها كساني هستند كه شايد دانش آكادميك نداشته باشند اما نسبت به محل زندگي خود دانش بسيار دارند. من در يزد، معماران و بناهايي ديده‌ام كه از يك ساختمان اثر هنري مي‌آفرينند؛ ساختمان‌هايي كه 10معمار تحصيل‌كرده از پس ساخت و طراحي آن برنمي‌آيند؛ بناهايي كه كارهايي در ساخت بنا مي‌كنند كه انسان را به حيرت وامي‌دارد. من كشاورزي را در استان فارس مي‌شناسم كه بيشترين اطلاعات را درباره دوره ساسانيان دارد. وقتي با اينها برخورد كرده‌ام و چيزي به من آموخته‌اند موظف هستم آن را به هر شكلي كه مي‌توانم انتقال دهم. خيلي‌ها به من مي‌گويند تو ديگر 76سالت است برو پيش زن و فرزندانت زندگي كن اما همسر من وقتي چند هفته پيش‌اش مي‌مانم مي‌داند حالم دگرگون مي‌شود و مي‌گويد چمدانت را ببند و برگرد. گاهي او هم با من مي‌آيد و شايد بيشتر از ايراني‌ها اينجا را مي‌شناسد. مي‌خواهم بگويم مردم مرا مي‌سازند و من وسيله‌اي هستم براي انتقال دانسته‌هاي آنها. نكته ديگر اين است كه مستندسازي باعث مي‌شود شما خود را مركز علم ندانيد. خودخواهي را از شما مي‌گيرد. خصوصا وقتي در كوير هستيد آنقدر افق ديدتان وسيع است و همه‌‌چيز تجريدي است كه ذره و جزئي از آن مي‌شويد. ديگر انگار آن آدم اول با آن همه منيت نيستي. در كوير خودت را مي‌بيني و با خودت روبه‌رو مي‌شوي و خودت را محك مي‌زني. ديگر در رقابت با ديگران معنا پيدا نمي‌كني. همه انسان‌هايي كه در شهرهاي بزرگ زندگي مي‌كنند و صبح بايد بروند سر كار و ساعت مشخصي برمي‌گردند خانه و يك زندگي روتين دارند به‌نظرم بايد حتما كوير رفتن را تجربه كنند.


  • چرا؟
ببينيد ايران مشخصات 25مملكت را در خودش دارد. از آذربايجان تا كوه‌هاي سهند تا كوير و كنار دريا و بلوچستان و... هر كدام يك رنگ است. اما كوير چيز ديگري است. من مي‌گويم آدم نبايد در تهران زندگي‌كند!شما كه برويد كوير همانطور كه گفتم از خودتان خالي مي‌شويد. چيزي منحصر به فرد را تجربه مي‌كنيد. در كوير اگر 5نفر با هم برويد به مرور مي‌بينيد هر كدام‌ يك خلوتي را پيدا كرده‌ايد و اين خلوت براي انسان شهرنشين خوب است. اين سكوت و خودشناسي لازم است. در كوير شما خيلي زود جزئي از آن محيط مي‌شويد و اين تجربه بي‌نظيري است.


  • در نهايت اگر بخواهيد به يك ايراني يا خارجي ايران را معرفي كنيد به او چه مي‌گوييد؟
مي‌گويم پاسپورت‌ات را بگير و همين الان بيا برويم ايران را به تو نشان بدهم.
از تهران تا وين
منوچهر طياب، متولد 1316تهران، منتقد فيلم، مترجم، فارغ التحصيل رشته كارگرداني سينما و تلويزيون و طراحي صحنه از دانشكده سينمايي، آكادمي موسيقي و هنرهاي نمايشي وين اتريش است. نزديك به 50سال است كه در عرصه سينماي مستند فعاليت دارد. طياب فيلمسازي خود را با كارگرداني فيلمي درباره سفال‌هاي قديمي ايران آغاز كرد و تاكنون بيش از ۹۰ فيلم مستند و آموزشي ساخته است. وي استاد رشته سينما در دانشكده هنرهاي دراماتيك و تلويزيون، سرپرست رشته سينماتوگرافي و عكاسي دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي تهران و عضو هيأت داوران يونسكو در جشنواره بين‌المللي فيلم كوتاه لهستان بوده است. او يك ايران‌شناس قهار و ازجمله افرادي است كه به‌صورت متمركز براي توسعه و گسترش عملي سينماي مستند در ايران تلاش كرده‌اند. طياب معتقد است كه فرهنگ يك جريان سيال است كه در ارتباط صحيح با ديگران معنا مي‌يابد. او مي‌كوشد سابقه و فرهنگ كهن و گنجينه ايراني را به دنيا معرفي كند. او درست در سال‌هايي كه كشورهاي جنوب خليج‌فارس نام مجعول «عربي» را براي اين منطقه انتخاب كرده بودند دست به ساخت مستند «درياي پارس» زد و در اين فيلم با ارائه دقيق‌ترين و قطعي‌ترين اسناد، ضمن مروري بر تاريخ اين دريا، نشان داد براي اين ادعاهاي واهي از سوي كشورهاي عربي كوچك‌ترين سندي وجود ندارد. طياب در حوزه‌هاي گوناگون علمي، تاريخي، معماري، انسان‌شناسي، هنرشناسي، ايران شناسي و... صاحب اثر است.


همه افتخارات استاد


فيلم «همراه باد در دل تنهايي كوير» به كارگرداني طياب، يكي از 7 فيلم انتخابي منتقدان فيلم اروپا در جشنواره بين‌المللي فيلم لوكارنو- سوئيس بوده و لوح سيمين بهترين فيلمنامه كارگرداني در رشته اكتشاف را از جشنواره بين‌المللي سينماي مستند در شهرترنتوي ايتاليا دريافت كرده است.
ديپلم افتخار جشنواره وين براي فيلم‌هاي «ريتم» و «ايران سرزمين اديان»
ديپلم افتخار جشنواره مسكو براي «اصفهان هندسه‌اي در مقياس انساني»
ديپلم افتخار جشنواره رشد براي فيلم «وانگه روان جهان گله كرد»
لوح زرين جايزه بزرگ شهيد آويني براي فيلم «درياي پارس»
جايزه دلفان نقره‌اي براي فيلم «سراميك» از جشنواره بين‌المللي فيلم‌هاي مستند و آموزشي، تهران
دريافت ديپلم افتخار براي فيلم «مسجد جامع اصفهان» از جشنواره بين‌المللي فيلم برلين

وقتي استادان اروپايي براي ديدن ايران كنجكاو شدند

در دانشكده هنرهاي تزئيني وين سميناري برگزار مي‌شد كه استادان زيادي از كشورهاي مختلف آمده بودند. من قرار بود درباره مينياتور ايراني صحبت كنم. بعد از آن قرار بود همه درباره هنر در دوره بيزانس صحبت كنيم. نوبت من كه رسيد گفتم هنر بيزانس را همه شما مي‌شناسيد، چون اروپايي هستيد. بگذاريد من درباره دوران ساساني صحبت كنم كه 400سال با بيزانسن در جنگ بود اما به شما نشان مي‌دهم چطور در حال جنگ كه نوعي ويراني به همراه داشت تبادل فرهنگي صورت مي‌گرفت. بعد درباره هنر ساساني صحبت كردم. 2 روز بعد رئيس دانشگاه از طرف استادان آمد و گفت بعد از اينكه اسلايدهايي از آثار تاريخي ايران را نشان دادي حالا همه كنجكاو شده‌اند بيايند از نزديك اين مكان‌ها را ببينند. من هم گفتم اشكالي ندارد. هماهنگي با دانشگاه تهران و شيراز انجام دادم و اين استادان آمدند ايران. هرجا شما از فرهنگ ايران صحبت كنيد بعيد است كسي مشتاق ديدن آن نشود.





منبع: همشهری آنلاین
 
بالا