مشك...

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مشك[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

مشک برداشت که سيراب کند دريا را
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رفت تا تشنگي اش آب کند دريا را[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ماه مي خواست که مهتاب کند دريا را[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تشنه مي خواست ببيند لب او را دريا[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]پس ننوشيد که سيراب کند دريا را[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کوفه شد علقمه، شق القمري ديگر ديد[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ماه افتاد که محراب کند دريا را[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تا خجالت بکشد سرخ شود چهر? آب[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]زخم مي خورد که خوناب کند دريا را[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ناگهان موج برآمد که رسيد اقيانوس[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تا در آغوش خودش خواب کند دريا را[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آب مهري? گل بود و الاّ خورشيد[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]در توان داشت که مرداب کند دريا را[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کاش روي دل خشکيد? ما آن ساقي[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عکسي از چشم خودش قاب کند دريا را[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]روي دست تو نديده ست کسي دريا دل[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چون خدا خواست که ناياب کند دريا را...[/FONT]



 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

چقدر سخت بود گزینش عباراتی از "سقای آب و ادب" برای منی که سطر به سطر و لغت به لغتش را نوشیدم و همچون آب حیاتی بر جان بی جانم جاری ساختم. این اولین اثر از آثار سید مهدی شجاعی بود که خواندم و به حق که یکی از بهترین های آثار در ادبیات دینی ماست. قصد یا آرزوی شجاعی در این اثر، روایت و معرفی حضرت عباس در قالب یک داستان یا رمان بوده، رمانی کاملا متفاوت با نثری مسجع و شعرگونه که با توجه به فضای دراماتیک و محدودیت هایی که در آن وجود دارد کار نویسنده را بسیار سخت می کند، اما شجاعی چه تحسین برانگیز قدرت و توانایی بیانش را در این اثر به نمایش می گذارد. کتاب شامل ده فصل است و در فصل نهم، عباس فرشتگان، راوی شیوه جدیدی پیش رو می گیرد و با بیان بی نظیرش نگاهت را به بسیاری از مقوله ها تغییر می دهد، آنقدر که احساس می کنی روزنه ای برایت گشوده شده در تاریکی رو به سوی دریای نور.


سقای آب و ادب
سید مهدی شجاعی
انتشارات نیستان:gol::gol::gol:
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلااااور اشجع الناسی اباالفضل
شجاعت را تو مقیاسی اباالفضل...

تو ساقی گلستان حسینی
تو یک دریا گل یاسی اباالفضل...

ندیده آفرینش آنچه مردی
امید یکه تاز هر نبردی

به چشمت کهکشان عشق و راز است...
ببین با قلب عشاقت چه کردی


*راز =» (ناز بود که خودم تبدیلش کردم به راز!. دستکاریش کردم. شاعرشم نمیدونم کیه)
 
بالا