[ مشاهیر موسیقی] - 32 - زبیگنف پرایزنر

S A R a d

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز


زبیگنِف پرایزنر (زادهٔ ۲۰ مه سال ۱۹۵۵ در لهستان) از بزرگ‌ترین آهنگسازان لهستان است.

پرایزنر تحصیلاتش را درزمینه فلسفه و تاریخ در دانشگاه کراکف لهستان به پایان رساند و هیچگاه بصورت رسمی تحت آموزش موسیقی قرار نگرفت وی بصورت خود آموز آهنگسازی را از طریق گوش دادن به موسیقی و تنظیم قطعات از روی آثار ضبط شده فراگرفت.

بیشترین شهرت وی برای ساخت موسیقی متن فیلم سه گانه های کیشلوفسکی بود؛ یک سه گانه که بر اساس رنگ های پرچم فرانسه و با استفاده از شعار انقلاب فرانسه آزادی ، برابری، برادری بود و در 1993 تا 1994 به نام های آبی، سفید، قرمز به تصویر درآمد.

بزرگترین قدم هنری واثر وی ساخت آلبوم مرثیه ای برای یک دوست (Requiem For My Friend) درسال 1998 شکل گرفت که برخلاف آثار پرایزنردر زمینه موسیقی فیلم نبود بلکه پس از مرگ کیشلوفسکی این کارگردان مشهور و بزرگ این کاربه عنوان یک یادبود گرانبها از وی یاد می شود.

سبک و شیوه آهنگسازی وی را میتوان نئو رومانتیسیسم دانست؛ او عاشق موسیقی رمانتیک است، مخصوصاً علاقه مند آهنگسازان رماتیک لهستانی و همچنین «پاگانينى» (ایتالیایی) و «سبيليوس» (فنلاندی) به شمار مى رود. وى بر اهميت ملودى در موسيقى تاكيد فراوان دارد و در مورد موسیقی مدرن به عنوان موسیقی تصنّعی که فاقد ملودی است فکر می کند که بسادگی نه آن را دوست دارد و نه احترامی برای آن قائل است. پرايزنر در اواسط دهه هشتاد هنگامی موسيقى متن فيلم گزارش هواشناسى ساخته «آنتونى كراوس» را می ساخت، «کریستف کیشلوفسکی» فيلمساز بزرگ هموطنش را ملاقات کرد. شیوه کار پرایزنر بدین صورت بود که ساخت موسيقى متن را همزمان با نگارش فيلمنامه آغاز می كرد و با پايان يافتن فيلمبردارى او نيز موسيقى اش را آماده كرده بود. هر چند فيلمنامه بارها بازنويسى می شد، اما او كه در جريان مستقيم اين تغييرات بود، هر بار موسيقى را تغيير می داد تا بيشترين هماهنگى را بين تصوير و موسيقى به وجود آورد.

او در سال۱۹۸۸ براى دو اثر كيشلوفسكى به نام هاى «فيلمى كوتاه درباره قتل» و «فيلمى كوتاه درباره عشق» به طور همزمان موسيقى ساخت و نام خود را همراه با وى پرآوازه ساخت. در همان سال ساخت موسيقى متن فيلم «ده فرمان» كيشلوفسكى را بر عهده گرفت و كم كم به يكى از اعضاى ثابت گروه فيلمسازى وى تبديل شد. در سال هاى ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ پرايزنر با ديگر فيلمساز هموطنش «آنى يژك هولاند» نيز همكارى كرد كه حاصل آن موسيقى متن دو فيلم اروپا اروپا و اليور است.

ساخت موسيقى متن فيلم زندگى دوگانه ورونيك ساخته كيشلوفسكى اولين موفقيت برون مرزى را براى پرايزنر به وجود آورد. در زندگى دوگانه ورونيك، پرايزنر از كنسرتوى ئى مينور زيباى موسيقيدان گمنام هلندى، «واندن بودن ماير» در قالب هاى تازه استفاده كرد. (بعدها پرايزنر در فيلم سه رنگ: آبى نيز از آثار اين آهنگساز هلندى استفاده كرد) پرايزنر روحيات و ذوق شخصى خود را در موسيقى بودن ماير دميده بود. موسيقى اين فيلم جايزه بهترين آهنگساز از طرف انجمن منتقدان لس آنجلس را براى او به ارمغان آورد. پرايزنر اين موفقيت را در سال هاى ۱۹۹۲ با فيلم تباهى ساخته فيلمساز فرانسوى «لويى مال»۸ و ۱۹۹۳ با فيلم «سه رنگ: آبى» ساخته كيشلوفسكى تكرار كرد و موفق شد سه سال پياپى اين جايزه را به چنگ آورد. در سال ۱۹۹۱ نيز موسيقى متن فيلم «هكتو بابنكو» با نام «هنگام بازى در زمين پروردگار» نيز اثرى تحسين برانگيز شناخته شد. در ادامه باغ تنهايى اثر آنى يژكا هولاند ديگر فيلمى بود كه به سال ۱۹۹۳ با موسيقى پرايزنر به نمايش درآمد. اما اين پايان كار نبود.

پرايزنر كه به همراه كيشلوفسكى و «كريشتف پيه شيه ويچ» فيلمنامه نويس يك تيم رويايى سينمايى تشكيل داده بودند، در ادامه همكارى شان سه گانه سه رنگ: آبى، سفيد و قرمز را ساختند كه افتخارات فراوانى براى آنان به بار آورد. جايزه سزار (معادل اسكار در فرانسه) براى سه رنگ: آبى، سفيد، قرمز دستاورد پرايزنر از اين پروژه عظيم و دوست داشتنى سينما بود. او سال بعد هم جايزه سزار را براى فيلم «اليزا» ساخته «جين بكرز» به دست آورد تا نشان دهد به يك بار بردن هيچ جايزه اى اشباع نمى شود. جايزه خرس طلايى جشنواره ۱۹۹۷ برلين براى موسيقى «يك داستان حقيقى» ساخته «چارلز استاريج» از ديگر جوايز پرايزنر در اين زمينه به شمار مى آيد. در پايان دهه نود وزارت امور خارجه لهستان جايزه ويژه اى را به خاطر موفقيت چشمگير در معرفى فرهنگ لهستان در سطح بين المللى به او اعطا كرد و همچنين به عضويت آكادمى فيلم فرانسه درآمد. از ديگر كارهاى شنيدنى پرايزنر، موسيقى متن سريال بيست و شش قسمتى «قرن مردم» از محصولات BBC است كه در سال ۱۹۹۵ تهيه و پخش شد.

پرايزنر عمده شهرت و موفقيت خود را مديون كريشتف كيشلوفسكى كارگردان لهستانى است. اين دو نفر همراه با پيه شيه ويچ دوستانى صميمى و جدايى ناپذير بودند. كيشلوفسكى قصد داشت سه گانه ديگرى با نام هاى: بهشت، دوزخ و برزخ را نيز بسازد كه قطعاً پرايزنر در آن سه فيلم هم شاهكارهاى ديگرى خلق مى كرد. اما مرگ ناگهانى كيشلوفسكى به اين دوران پربار همكارى پايانى غم انگيز بخشيد. پرايزنر در اين باره مى گويد:

«علاوه بر پروژه سه گانه بهشت، دوزخ و برزخ قصد داشتيم كنسرت هاى متعددى برنامه ريزى و اجرا كنيم، چيزى غريب مثل يك راز، تلفيقى از موسيقى كلاسيك، اپرا و موسيقى راك. بعد ايده ما به برگزارى كنسرتى كلاسيك همراه با اركستر فيلارمونيك تعديل يافت. آهنگسازى به عهده من بود، پيه شيه ويچ نويسنده و خود كيشلوفسكى كارگردان اين برنامه ها. قرار شد اولين برنامه در آكروپوليس آتن اجرا شود. همه چيز آماده بود و اسم كنسرت را هم گذاشتيم زندگى. اما كمى قبل از اجرا، زندگى كيشلوفسكى در سيزده مارس ۱۹۹۶ به پايان رسيد و اين پروژه نيز ناتمام ماند.»​

مرگ كيشلوفسكى باعث افسردگى شديد پرايزنر شد و او به يادبود يار ديرينش اولين اثر موسيقى غيرسينمايى خود را با نام «مرثيه اى براى يك دوست» ساخت و آن را به خاطره اين فيلمساز ارزشمند تقديم كرد. مرثيه اى براى يك دوست در تاريخ اول اكتبر ۱۹۹۸ در سالن ويلكى شهر ورشو و توسط اركستر سمفونيك و گروه كر مجلسى اين شهر به رهبرى «ياسك كاسپسكى» و با همراهى صداى «اليزابتا توارينكا» خواننده آوازهاى فيلم هاى كيشلوفسكى اجرا شد و تحسين و تاثر شنوندگان را برانگيخت. دومين اجراى زنده اين اثر در روز نوزدهم مارس ۱۹۹۹ در سالن فستيوال رويال لندن توسط اركستر BBC توجه همه محافل موسيقى جهان را به خود جلب كرد و توانايى پرايزنر در خارج از مديوم سينما را نشان داد.

«... ساخت مرثيه اى براى يك دوست را سه شب پس از درگذشت كيشلوفسكى آغاز كردم. مى خواستم چيز خارق العاده اى به او تقديم كنم. ما دوستانى صميمى بوديم و سال ها ب هم همكارى كرده بوديم؛ من، او و پيه شيه ويچ. دوران خوشى بود، بهترين روزهاى زندگى ام. قسمت اول مرثيه اى... گوياى تمام احساس من نسبت به كريشتف كيشلوفسكى است و قسمت دوم آن همان كنسرت زندگى است كه قرار بود در آكروپوليس برگزار شود. البته من و پيه شيه ويچ كمى آن را تغيير داده ايم.»​

مرثيه اى براى يك دوست به موفقيتى جهانى بدل شد و تا پايان سال ۲۰۰۰ بيش از سيصد هزار نسخه از آن در سرتاسر دنيا به فروش رسيد . پرايزنر درباره طيف گسترده مخاطبانش اظهار مى كند:

«آنها خيلى برايم مهمند. تصور نمى كردم مرثيه اى... كه يك اثر مشكل و ديرفهم است و كمترين ارتباطى با موسيقى پاپ و راك امروزى ندارد، جوانان را به خود جلب نمايد. بچه هاى دوستانم عكس العمل بسيار مثبتى نسبت به اين كار نشان دادند كه نمى توانم دليلش را توضيح دهم».​

پرايزنر درباره سبك و نحوه كارش مى گويد:

«هميشه با خودم مى گويم جورى موسيقى مى سازم كه خودم از شنيدنش لذت ببرم. هميشه به ذائقه ام اطمينان كردم و هرگز از اين اعتماد متضرر نشده ام. موسيقى من روى خط مرزى بين موسيقى كلاسيك و سينمايى قدم مى زند. به ساختار تركيبى در موسيقى علاقه مندم. دوران موسيقى چند صدايى و پيچيده در قرن بيستم به پايان رسيد. آنچه مانده كمى رمانتيسيسم ناب است و موسيقى ام از همين جا نشات مى گيرد. اما مرثيه اى براى يك دوست درباره مرگ است يا زندگى؟ همه ما كسانى از عزيزانمان را از دست داده ايم. بالاخره همه روزى خواهيم مرد. كسى كه با وقار زندگى مى كند، با وقار هم خواهد مرد. مرگ كيشلوفسكى در من خلايى پديد آورد كه با قسمت اول مرثيه اى... سعى كردم آن را جبران كنم. به مرگ خيلى فكر مى كنم، چون زياد دوروبرم مى پلكد اما ازش نمى ترسم. اغلب كارهاى ما با كيشلوفسكى درباره مرگ بود. درباره زندگى و مرگ. البته مرگ و زندگى دو مبحث متضادند. درباره مرگ هميشه فكر مى كنم كه بالاخره اين اتفاق خواهد افتاد و اين سئوال برايم مطرح است: چگونه زندگى كنم كه مرگى با وقار داشته باشم؟ اما در مورد قسمت دوم مرثيه اى براى يك دوست. نام اين قسمت زندگى است. داستانى درباره زندگى يا شايد درباره اميد به زندگى. به شدت به زندگى اميدوارم و آرزويم اين است كه همه به زندگى اميدوار باشند.»​
پرايزنر همچنان در زادگاهش كراكوف، آنجا كه ريشه هايش پا گرفته اند، زندگى مى كند و به آهنگسازى ادامه مى دهد.

منابع:
segah.ir
گفتگوی هارمونیک
ویکی پدیا
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا