[مشاهیر مجسمه ساز] -01- ابوالحسن صدیقی

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابوالحسن.خان صدیقی، (۱۲۷۳ - ۱۳۷۴) نقاش و مجسمه.ساز برجستهٔ ایرانی و از شاگردان کمال.الملک بود. مجسمه فردوسی در میدان فردوسی و مجسمه خیام در پارک لاله تهران و مجسمه نادرشاه افشار در مشهد و طرح چهره ابوعلی سینا از کارهای برجستهٔ او هستند.










ابوالحسن.خان صدیقی در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در محلهٔ عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا باقرخان صدیق.الدوله از اهالی نور مازندران بود اما سال.ها قبل از تولد ابوالحسن به تهران آمده بودند و ساکن عودلاجان شده بودند که آن زمان از محلات اعیان.نشین پایتخت محسوب می.شد. ابوالحسن در هفت سالگی به مدرسهٔ اقدسیه رفت که از مدارس جدید بود و سعیدالعلمای لاریجانی آن را بنیان گذاشته بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل به مدرسهٔ آلیانس رفت و در آن.جا بدون این که استاد نقاشی داشته باشد شروع به نقاشی کرد؛ نقاشی.های او روی دیوارهای مدرسه اعتراض مدیران مدرسه را در پی داشت.


هر چند خانواده اشرافی او آرزوهای دیگری برای.اش می.پروراند و پدرش تمایل نداشت که فرزندش به نقاشی روی آورد[اما علاقهٔ بیش از حد ابوالحسن به نقاشی و طراحی موجب شد درس را در سال آخر مدرسه رها کند و همراه دوستش علی.محمد حیدریان نزد کمال.الملک غفاری برود و بر سر کلاس درس او در مدرسهٔ صنایع مستظرفه حاضر شود. پس از سه سال تحصیل در سال ۱۲۹۹ با درجهٔ ممتاز دیپلم گرفت و در همان مدرسه به عنوان معلم مشغول تدریس شد. شاگرد برجستهٔ او علی.اکبر صنعتی در مورد این دوران می.نویسد: [ابوالحسن] «... در کار هنرآفرینی آن.چنان خوش می.درخشد که به روایت مرحوم اسمعیل.خان آشتیانی، آقا کمال.الملک اغلب از سر طنز و تشویق شاگرد، او را آمیرزا ابولحسن.خان رقیب صدا می.کرد!»



[h=3]مدرسه صنایع مستظرفه
[/h]



میل مبهم درونی صدیقی را به سوی مجسمه‌سازی می‌کشاند و در حالی که در آن زمان هیچ استاد مجسمه‌سازی در ایران وجود نداشت و در هیچ کجا از جمله مدرسهٔ صنایع مستظرفه آموزش داده نمی‌شد او در سال ۱۳۰۱ با وسایلی ابتدایی مجسمه‌ای گچی از نیم‌تنه کودکی می‌سازد و به کمال‌الملک عرضه می‌کند. کمال‌الملک با دیدن مجسمه متوجه استعداد صدیقی که اکنون دیگر یکی از آموزگاران نقاشی در مدرسه بود می‌شود و گل‌خانه‌ٔ مدرسه را تبدیل به کارگاه مجسمه‌سازی می‌کند و صدیقی ضمن آموزش دادن نقاشی به تجربه‌اندوزی در زمینهٔ مجسمه‌سازی می‌پردازد و با خواندن کتاب‌هایی که کمال‌الملک از اروپا با خود آورده بود تا اندازه ای به جنبه‌های نظری مجسمه‌سازی نیز آشنا می‌شود.[SUP][۱][/SUP]
پس از آن که چندین مجسمهٔ گچی می‌سازد و طی دو سه سال توانایی بایسته را پیدا می‌کند روزی از کمال‌الملک می‌خواهد که امکان ساختن مجسمه‌ای از سنگ را برای او فراهم کند که کمال‌الملک نخست مخالفت می‌کند و امکانات و تجربهٔ صدیقی را کافی نمی‌داند اما سرانجام می پذیرد و هزینهٔ خرید سنگ را تقبل می‌کند. صدیقی از روی عکسی از مجسمهٔ ونوس دومیلو کار ساختن مجسمه ونوس را شروع می‌کند و سرانجام در سال ۱۳۰۴ کار این مجسمهٔ سنگی به پایان می‌رسد. کمال‌الملک که متوجه استعداد کم‌نظیر شاگرد خود می‌شود او را به همراه مجسمهٔ سنگی ونوس میلو به حضور احمدشاه می‌برد و در این دیدار احمدشاه پنجاه تومان که در آن زمان پول زیادی بود به کمال‌الملک می‌دهد و مقرری ماهانه‌ای به مبلغ ۲۰ تومان برای پیش‌برد و تداوم کارهای صدیقی برای وی تعیین می‌کند و کمال‌الملک نیز سرپرستی کارگاه تازه تاسیس شدهٔ مجسمه‌سازی مدرسه صنایع مستظرفه را به او می‌سپارد.[SUP][۱][/SUP]
در این دوران او مجسمه‌های بسیاری می‌سازد از جمله:مجسمهٔ گچی فردوسی، مجسمه‌های نیم‌تنه و تمام قد امیرکبیر، مجسمه ابوالقاسم[SUP][۴][/SUP]، مجسمهٔ الیاس دوره‌گرد[SUP][۵][/SUP] و دلاک حمام[SUP][۱][/SUP]. ماندگارترین مجسمهٔ این دوران، که در سال ۱۳۰۵ ساخته شده‌است، مجسمهٔ سیاه نی‌زن (حاج مقبل) است که از گچ فرنگی پتینه شده ساخته شده‌است و ارتفاع آن ۹۳ سانتی‌متر است و هم‌اکنون در موزه هنرهای ملی نگه‌داری می‌شود.[SUP][۶][/SUP]





[h=3]عزیمت به اروپا[/h]
سال ۱۳۰۶ سالی است که کمال‌الملک از تمامی مناصب خود کناره گیری و به حسین‌آباد نیشابور کوچ کرد. او هنگام ترک تهران به صدیقی پیشنهاد داد به اروپا رفته و تحصیلات تکمیلی خود را در آن‌انجا بگذراند؛ پولی را هم که کمال‌الملک در این مدت از محل دریافت مستمری احمدشاه برای‌اش پس‌انداز کرده بود به او داد. با کوچ استاد شاگردان و معلمان مدرسه نیز پراکنده شدند و یک سال بعد در ۱۳۰۷ صدیقی با هزینهٔ شخصی از تهران به آستارا و از آن‌جا به باکو و مسکو و از طریق مسکو به فرانسه رفت. مدتی به چند کشور اروپایی سفر کرد و سرانجام به مدت چهار سال در مدرسه عالی ملی هنرهای زیبای پاریس زیر نظر آنژالبر به فراگیری و کسب تجربه در مجسمه‌سازی و حجاری پرداخت.[SUP][۷][/SUP]

صدیقی که در فاصله‌ٔ دو جنگ جهانی در اروپا به سر می‌برد بیشتر وقت خود را به نقاشی می‌گذراند. او ۱۶۰ تابلو در این دوران کشید.[SUP][۱][/SUP]



[h=3]بازگشت به کشور و ازدواج[/h]




اسفند سال ۱۳۱۲ صدیقی با کوله‌باری از تجربه به کشور بازگشت او چند ماه بعد در اردیبهشت ۱۳۱۳ با دختر خالهٔ خود قدرت‌السادات میرفندرسکی ازدواج کرد. با کسب اجازه از کمال‌الملک که در تبعید خودخواسته به‌سر می‌برد و با کمک دوست و هم‌کلاسی قدیمی‌اش علی‌محمد حیدریان دوباره مدرسهٔ هنرهای مستظرفه را دایر کرد. پس از مرگ کمال‌الملک در ۱۳۱۹ به دلایل نامعلومی این مدرسه تعطیل شد. اما بعد از مدتی مدرسه دیگری به نام مدرسهٔ هنرهای زیبا وابسته به وزارت فرهنگ تشکیل شد صدیقی پس از مدتی سرانجام می‌پذیرد که در این مدرسهٔ جدید به تدریس بپردازد. این مدرسه بعد از تاسیس دانشگاه تهران تحت عنوان دانشکده هنرهای زیبا به کار خود ادامه می‌دهد و ریاست دپارتمان حجاری در این دانشکده به صدیقی سپرده می‌شود.[SUP][۸][/SUP]

[h=3]انجمن آثار ملی[/h] در سال ۱۳۲۹ صدیقی به انجمن آثار ملی پیوست در این دوران او چهره‌نگاری از مشاهیر علمی و ادبی ایرانی را به انجام رساند و مجسمه‌های ماندگاری از این مشاهیر ساخت. چهره‌نگاری از سعدی، بوعلی سینا، فردوسی و حافظ حاصل این دوران است.[SUP][۹][/SUP]
او سرانجام در سال ۱۳۴۰ از دانشگاه تهران بازنشسته شد[SUP][۸][/SUP] اما تمام هم و غم خود را به مجسمه‌سازی اختصاص داد. با سفر به ایتالیا موفق شد مجسمه‌های ماندگاری در ایتالیا بسازد. مجسمه نادر و همراه‌اش در آرامگاه نادرشاه مشهد و مجسمه فردوسی در میدان فردوسی تهران و مجسمه خیام پارک لاله تهران هم حاصل این سال‌ها است.[SUP][۱۰][/SUP]
[h=3]سال‌های پایانی[/h] در جریان انقلاب ۱۳۵۷ مجسمه خیام آسیب جدی دید و به دلیل پرتاب سنگ به این مجمسه صورت و انگشتان‌اش شکست[SUP][۱۱][/SUP] در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گروهی ناشناس سر مجسمهٔ فردوسی را از تن جدا کردند که بعدها مرمت شد.[SUP][۱۲][/SUP] در هنگام وقوع انقلاب، صدیقی در ایتالیا در کار ساختن مجسمهٔ امیرکبیر بود، ماکت گچی مجسمه تمام شده بود که مسئولین دولت حکومت جدید از پرداخت هزینه‌های بعدی سرباز زدند و مجسمهٔ برنزی که قرار بود ساخته شود هرگز ساخته نشد.[SUP][۱۳][/SUP] این ماکت گچی که ۲۲۵ سانتی‌متر ارتفاع دارد توسط لورنزو نیکولوچی ریخته‌گری شده و ساخته شد اما به دلیل تغییر دولت در ایران در سال ۵۷ انتقال آن به تهران منتفی شد. این مجسمه پس از ۳۳ سال در تاریخ ۱۹ مهر سال ۱۳۸۹ به همت شهرداری وقت تهران، طی مراسمی با حضور خانواده ایشان و مسئولین شهرداری در پارک ملت در فضای زیبایی نصب گردید. محل نصب آن پس از ورودی پارک ملت، کمی بالاتر به پله‌هایی می‌رسید که در دوسوی آن تندیس‌های جاودانهٔ مشاهیر ایران‌زمین خودنمایی می‌کند. درست در نقطه بالایی پله‌ها و در افق زیبایی که به چشم می‌آید، مجسمهٔ رشید و پرابهت امیرکبیر که ۳۳ سال پیش در کارگاه هنرمند ایتالیایی به دست زنده یاد ابوالحسن صدیقی ساخته و توسط لورنزو نیکولوچی ریخته‌گری شده خود را نشان می‌دهد.
صدیقی بعد از مدتی به ایران بازگشت و سال‌های پایانی را در سکوت و انزوا به‌سر برد. در هشتم تیر ۱۳۷۱ همسرش نیز درگذشت.
در سال ۱۳۷۰ کمیسیون ملی یونسکو در ایران تصمیم گرفت از آثار صدیقی عکس‌برداری کند و کتابی در این زمینه منتشر کند. کتاب در سال ۱۳۷۳ منتشر شد[SUP][۱۴][/SUP] صدیقی یک سال پس از انتشار این کتاب در ۲۰ آذر ۱۳۷۴ درگذشت.
پس از مرگ برای او مجالس بزرگداشتی برگزار شد، همچنین سفارش ساخت مجسمه‌ای از او به فرزندش فریدون صدیقی داده شد که این تندیس نیم‌تنه هم‌اکنون در دانشکده هنرهای زیبا قرار دارد.[SUP][۱۳][/SUP] در سال ۱۳۸۸ نیز تندیس نیم‌تنه دیگری از این هنرمند در جزیره کیش و در قطعه گذر هنرمندان برپا گردید.[SUP][۱۵][/SUP]





آثار (مجسمه ها) :


سال ، نام ، جنس ، ارتفاع (سانتی.متر) ، محل نگهداری

۱۳۰۳ نیم.تنهٔ دختربچه گچ فرنگی ۲۰ مجموعهٔ خصوصی

۱۳۰۵ سیاه نی.زن (حاج مقبل) گچ فرنگی پاتینه شده ۹۳ موزه هنرهای ملی

۱۳۰۵ نیم.تنهٔ حاج مقبل گچ فرنگی پاتینه شده ۶۳ موزهٔ هنرهای ملی

۱۳۰۷ نیم.تنهٔ زن جوان سنگ مرمر یزد ۳۵ مجموعهٔ خصوصی

۱۳۱۲ نیم.تنهٔ پیرمرد گچ فرنگی ۶۷ مجموعهٔ خصوصی

۱۳۱۲ نیم.تنهٔ جوان (ابوالقاسم) گچ فرنگی ۶۴ مجموعهٔ خصوصی

۱۳۱۲ نیم.تنهٔ خدمتکار خانه (ننه حسین) گچ فرنگی پاتینه شده ۳۰ مجموعهٔ خصوصی

۱۳۱۲ نیم.تنهٔ پیرمرد سنگ مرمر یزد ۵۱ مجموعه خصوصی

۱۳۱۲ مجسمهٔ فردوسی سوار بر سیمرغ گچی ۱۶۰ از میان رفته!

۱۳۱۳ نیم.تنهٔ ابوالقاسم فردوسی گچی ۷۰ از میان رفته!

۱۳۱۷ نیم.تنهٔ نادرشاه سنگ مرمر یزد ۷۰ موزه توس مشهد

۱۳۱۹ مادر استاد (شاجان) گچ فرنگی پاتینه شده ۳۳ مجموعهٔ خصوصی

۱۳۲۱ چهار نقش برجسته از قضات ایران سنگ سفید سپری ۱۸۰×۹۰ کاخ دادگستری تهران

۱۳۲۲ میرزا تقی.خان امیرکبیر گچ فرنگی پاتینه شده ۲۲۰ مدرسه دارالفنون

۱۳۲۳ فرشتهٔ عدالت[۲۶] سنگ مرمریت ۲۲۰ کاخ دادگستری تهران

۱۳۲۵ نقش برجستهٔ سه. خوان از شاهنامه فردوسی سنگ سپری ۸۵×۴۳۰ سردر زورخانه بانک ملی ایران

۱۳۳۰ شیخ اجل سعدی سنگ مرمریت ۲۸۵ میدان سعدی شیراز

۱۳۳۳ حکیم ابوعلی سینا سنگ مرمریت ۲۸۵ میدان آرامگاه ابوعلی سینا همدان

۱۳۳۵ نادرشاه و سربازانش ریخته.گری برنز سوخته ۷ متر آرامگاه نادرشاه مشهد

۱۳۳۷ نیم.تنهٔ برادر استاد گچ فرنگی ۴۴ مجموعهٔ خصوصی

۱۳۴۷ نقش برجستهٔ نیم.رخ استاد کمال.الملک غفاری سنگ مرمریت ۶۰×۶۵ آرامگاه خیام، نیشابور

۱۳۴۷ حکیم ابوالقاسم فردوسی سنگ مرمر کارارا ۱۸۵ میدان فردوسی ویلا بورگز رم

۱۳۴۸ حکیم ابوالقاسم فردوسی سنگ مرمر کارارا ۱۸۵ آرامگاه فردوسی توس

۱۳۴۹ نیم.تنهٔ خیام سنگ مرمر کارارا ۹۰ آرامگاه خیام نیشابور

۱۳۵۰ حکیم ابوالقاسم فردوسی سنگ مرمر کارارا ۳ متر میدان فردوسی تهران

۱۳۵۵ ماکت امیرکبیر گچی ۲۲۵ ریخته.گری میلان ایتالیا

۱۳۵۴ حکیم عمر خیام سنگ مرمر کارارا ۱۸۵ پارک لاله تهران

۱۳۵۶ مجسمهٔ سواره یعقوب لیث صفاری (شهره به رستم) برنز ۴۵۰ میدان مرکزی زابل



نقاشی ها :

صدیقی نقاش آثار برجسته.ای از خود به.جا گذاشته. و طرح.های او از چهره.ٔ بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی چهرهٔ آنان را تثبیت کرده.است. علاوه بر آن دو تابلو از وی در موزه سعدآباد بوده و یک تابلو بزرگ به طول ۷ متر و ارتفاع ۳ متر از او در سفارت ایران در پاریس است. این تابلو چهرهٔ اولین ایلچی.خان ایران (سفیر ارران) در دربار لویی شانزدهم است.


وی در سال.هایی که در اروپا بود ضمن نقاشی کشیدن از مناظر اروپا در موزهٔ لوور از روی آثار رافائل، رامبرانت، روبنس، انگر... تابلوهایی با شباهت بسیار به تابلوهای اصلی کپی کرده.است. تابلوی روبنس بر اثر سهل.انگاری از بین رفته.است اما کپی درخشان او از تابلوی مریم و عیسی اثر رافائل در اختیار فرزند او فریدون صدیقی است. به گفته وی این هنرمند «یک تابلوی تمام قد فرشته دختر چشمه (سورس) دارد و چون این تابلو خیلی عریان است آدم هر جایی نمی.تواند آنرا نمایش دهد!»


صدیقی اغلب تابلوهای خود را با آب.رنگ و رنگ روغن کشیده.است.


طرح ها :


چهره ابوعلی.سینا بصورت سیاه قلم روی کاغذ (سال ۱۳۲۴) که همکنون به عنوان چهره رسمی ابوعلی سینا شناخته شده است.طرح.های صدیقی از بزرگان ادبیات فارسی به عنوان طرح.های تثبیت شده.ای از چهره آنان رواج پیدا کرده.است. به.ویژه طرح چهرهٔ بوعلی سینا و سعدی و فردوسی. در مورد طراحی چهرهٔ ابن.سینا در سال ۱۳۲۳ گروهی کارشناس تشکیل می.شود و طراحی چهره به عهدهٔ ابولحسن صدیقی گذاشته می.شود؛ او در اردیبهشت ۱۳۲۴ تصویری تمام چهره با قلم سیاه طراحی کرد و در بیست و یکمین جلسه.ٔ انجمن آثار ملی این تصویر تصویب شد و بر روی اوراق بخت.آزمائی ابن.سینا چاپ شد. در دی ۱۳۲۷ طرح نیم.رخ همان طرح تمام.رخ نیز توسط صدیقی کشیده شد و در چاپ تمبر و مدال و موارد مشابه مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۳۲۸ گروه شش نفری که در آن هوشنگ سیحون و ابولحسن صدیقی نیز حضور داشتند برای نبش قبر بوعلی سینا به همدان رفتند، پس از نبش قبر جمجمهٔ بوعلی سینا مورد بازدید این افراد قرار گرفت، پس از ساختن آرامگاه جدید بوعلی اسکلت وی بار دیگر در آرامگاه جدید به خاک سپرده شد. پس از آن صدیقی از طرف انجمن آثار ملی ماموریت پیدا کرد که مجسمه.ای از بوعلی سینا بسازد؛ این مجمسه نیز در ۱۳۳۳ ساخته شد و هم.اکنون در میدان بوعلی سینا در شهر همدان قرار دارد.


سال ، نام ، نوع ، ابعاد

۱۳۰۹ پرترهٔ هنرمند در جوانی، فلورانس ایتالیا مدادرنگی روی کاغذ ۳۰×۲۰

۱۳۱۰ پرترهٔ هنرمند در جوانی، پاریس آب مرکب روی کاغذ ۲۴×۱۶

۱۳۱۰ چشم.اندازی از فلورانس، ایتالیا سیاه قلم روی کاغذ ۲۵×۱۵

۱۳۱۰ اسکله گوندوله.ها در ونیز، ایتالیا سیاه قلم روی کاغذ ۲۰×۱۵

۱۳۱۰ لنگرگاه مخصوص گوندوله.ها در ونیز، ایتالیا سیاه قلم روی کاغذ ۲۰×۱۵

۱۳۲۴ چهره ابوعلی سینا سیاه قلم روی کاغذ

۱۳۲۸ نیمرخ بوعلی سینا سیاه قلم روی کاغذ ۳۵×۴۸

۱۳۲۸ پرتره سعدی سیاه قلم روی کاغذ ۳۵×۴۸

۱۳۳۰ پرتره زن جوان، رم ایتالیا مدادرنگی روی کاغذ ۲۱×۲۱

۱۳۵۰ پرتره حافظ ۱۱۰×۷۰



آثار رنگ روغن :

سال ، نام ، ابعاد

۱۳۰۳ پرتره ننه.حسین، خدمتکار باوفای مادر استاد ۴۰×۳۲

۱۳۰۴ پرتره خواهر استاد ۵۵×۴۶

۱۳۰۶ کپی از تابلوی مریم و عیسی اثر رافائل ۸۵×۸۵

۱۳۰۶ پرترهٔ مریم، استاد علی.محمد حیدریان و استاد ابوالحسن صدیقی (پروژه دیپلم مدرسه کمال.الملک) ۴۵×۳۰

۱۳۰۷ منظره.ای از لتیان، اطراف تهران ۵۰×۳۳

۱۳۰۷ شمایل علی ۴۰×۳۰

۱۳۰۷ منظره.ای از دهکدهٔ دماوند ۵۰×۳۳

۱۳۰۷ پرتره هنرمند در جوانی ۵۵×۴۸

۱۳۰۹ پرتره هنرمند در جوانی، فلورانس ایتالیا ۲۷×۱۸

۱۳۰۹ دو چشم.انداز از میدان سان مارکو ونیز-ایتالیا ۴۱×۳۴

۱۳۰۹ پرتره هنرمند در جوانی، ونیز- ایتالیا ۸۲×۶۵

۱۳۰۹ دهکده.ای کنار رود سن- پاریس

۱۳۰۹ پرتره هنرمند در ونیز- ایتالیا ۴۰×۳۳

۱۳۰۹ دهکده.ای در نزدیکی فلورانس- ایتالیا ۴۵×۳۵

۱۳۰۹ چشم.اندازی از جنوب فرانسه

۱۳۰۹ رخت.شوی.خانه.ای در پاریس ۴۲×۳۵

۱۳۰۹ پرتره هنرمند در مارسی- فرانسه ۷۰×۵۵

۱۳۱۰ پرتره هنرمند در جوانی ۳۳×۲۵

۱۳۱۰ کپی از یک اثر رامبراند (تصویر خود رامبراند) ۵۶×۳۵

۱۳۱۲ پرتره همسر هنرمند (نیمه.کاره) ۷۰×۵۳

۱۳۳۷ اقامت.گاه هنرمند در مونتی.پاریولی- رم – ایتالیا ۴۰×۳۰

۱۳۳۹ چشم.اندازی از مونتی.پاریولی- رم- ایتالیا ۸۴×۶۲

۱۳۵۵ چشم.اندازی از مونتی.پاریولی- رم- ایتالیا ۵۰×۳۵



آب رنگ :

سال ، نام ، ابعاد

۱۳۰۷ کلیسای نتردام، پاریس ۲۹×۲۱

۱۳۰۸ چشم.انداز یک پارک در پاریس ۳۰×۲۲

۱۳۰۸ منظره.ای خارج از پاریس ۵۲×۳۸

۱۳۰۹ چشم.اندازی از رود سِن- پاریس ۳۰×۲۲

۱۳۰۹ دورنمایی از شهر قدیمی ونیز- ایتالیا ۵۳×۳۸

۱۳۰۹ چشم.اندازی از دهانهٔ ورودی کانال گرانده- ونیز- ایتالیا ۵۴×۳۸

۱۳۰۹ منظره.ای نزدیک مارسی- فرانسه ۴۹×۳۹

۱۳۰۹ چشم.اندازی از جنوب فرانسه ۵۷×۴۲

۱۳۰۹ یکی. از لنگرگاه.های ونیز- ایتالیا ۲۹×۲۱

۱۳۰۹ چشم.اندازی از محله.ای قدیمی در شهر پاریس ۵۲×۴۲

۱۳۰۹ دورنمایی از طبیعت- جنوب فرانسه ۳۰×۲۲

۱۳۰۹ دهکده.ای در نزدیکی پاریس ۳۰×۲۲

۱۳۰۹ منظره.ای از اطراف پاریس ۲۹×۲۲

۱۳۰۹ دورنمایی از اطراف پاریس ۵۱×۳۹

۱۳۰۹ چشم.انداز محله.ای قدیمی در شهر پاریس ۳۰×۲۲

۱۳۰۹ دورنمای محله.ای قدیمی در شهر پاریس ۴۶×۴۱

۱۳۰۹ دورنمای محله.ای قدیمی در شهر پاریس ۵۲×۴۲

۱۳۱۰ دورنمای کلیسایی در ونیز- ایتالیا ۳۰×۲۲

۱۳۱۰ دورنمایی از ونیز- ایتالیا ۳۰×۲۲

۱۳۱۰ دورنمایی از سان مارکو- ونیز- ایتالیا ۵۴×۳۸

۱۳۱۰ دورنمایی از بندر ونیز- ایتالیا ۵۴×۳۸

۱۳۱۰ پلی بر رود سن- پاریس ۵۲×۴۲

۱۳۱۰ دورنمای محله.ای قدیمی در شهر پاریس ۵۲×۴۲

۱۳۱۰ منظره.ای از رود سن- پاریس ۵۲×۴۲

۱۳۱۰ چشم.اندازی از ونیز- ایتالیا ۵۴×۳۸

۱۳۱۰ چشم.اندازی از رود سن- پاریس ۵۲×۴۲

۱۳۱۰ دورنمای محله.ای قدیمی در شهر پاریس ۵۴×۳۸

۱۳۱۰ چشم.اندازی از جنوب فرانسه ۵۴×۳۸

۱۳۱۰ میدان سن. مارکو- ونیز- ایتالیا ۳۰×۲۲

۱۳۱۰ کلیسایی در شهر پاریس ۲۵×۱۵

۱۳۳۰ پل سن مارتین و کانال گرانده- ونیز- ایتالیا ۲۹×۲۱



آثار از میان رفته :

۱۳۰۴ - مجسمه سنگی «ونوس دمیلو» اولین مجسمه سنگی ساخته شده توسط صدیقی که به احمدشاه اهدا شده بود هرگز یافت نشد.

۱۳۱۲ - مجسمه گچی فردوسی سوار بر سیمرغ (با همکاری حسنعلی وزیری). ارتفاع حدود ۱۶۰ سانتی.متر.۱۳۱۳ -نیم.تنه گچی حکیم ابولقاسم فردوسی.ارتفاع:۷۰ سانتی.متر

تندیس تمام.قد ملک المتکلمین از سنگ مرمر. (تا سال ۱۳۷۸ در پارک شهر قرار داشت و پس از آن به انبار سازمان پارک.ها منتقل شد. در خرداد سال ۱۳۸۵ اعلام شد این مجسمه گم شده.است.)


نشان ها و افتخارات :

هنگام پرده.برداری مجسمهٔ فردوسی در ویلا بورگز رم رئیس جمهور وقت ایتالیا کورونسکی نشان «کومن داتور» که نشان اول هنر در ایتالیا را به او هدیه داد




_______________________________________




بررسی آثار استاد ابوالحسن صدیقی


تاسیس مدرسه ی نقاشی کمال الملک که بعدأ مدرسه ی صنایع مستظرفه نام گرفت از حرکت های فرهنگی و هنری نوگرایانه ای بود که در اواخر حکومت قاجار – به دنبال حرکت های مشابه دیگر که رو به سوی اروپا داشت – در جامعه ی ما پا گرفت.



با این که هدف و مشی آموزشی مدرسه، همگام با برنامه های نوسازی جامعه در زمان پهلوی اول بود، اما به دلیل جانبداری عاطفی استاد محمد غفاری ملقب به کمال الملک از قاجاریه که آنان را حامی خود و بانی مدرسه اش می دانست، تبدیل به مرکزی شد که با سلیقه ی حکومت پهلوی سازگاری نداشت. به همین دلیل کارگزاران حکومت مامور شدند که به نحو محترمانه ای کمال الملک را که راس و اساس مدرسه بود، کنار گذارند و مدرسه ی او را به شکل جدیدتر و کامل تری؛ مطابق نمونه های اروپایی در آورند. نهایتا او را به نیشابور فرستادند و در غیاب او علی رغم تلاش شاگردانش، مدرسه به تدریج روبه تعطیلی نهاد.



«سال ۱۳۱۰ شمسی یکی دو ماه است که از سفر فرنگ برگشته ام مدرسه حدود سه سالی است که با کنار کشیدن میرزا اسماعیل خان آشتیانی به حال وقفه و تعطیل درآمده است.»


«یاران مدرسه از شوق و شور افتاده اند.کمتر کسی حوصله خندیدن دارد. حالا دیگر وظیفه نقاشی کشیدن بر شوق کشیدن نقاشی چیره شده است. ما دیگر کارکنان مدرسه صنایع مستظرفه شده ایم. اغلب باران تابلو می کشند و به این و آن می فروشند.»



شاید اگر مدرسه ی کمال الملک دارای برنامه ریزی و اهداف منسجم آموزشی بود، در غیاب بنیانگذارش هم بر پا می ماند و در حکومت جدید نیز کار خود را ادامه می داد. اما مثل همه کوشش های اولیه فرهنگی و هنری ما، کار مدرسه کمال الملک هم قائم به تلاش های شخصی بود. خصومت هایی که با کمال الملک می شد به آثار و مدرسه اش هم تسری پیدا کرد و با وجود مدیریت غیرتمند شاگردانش ، اسماعیل خان آشتیانی و ابوالحسن خان صدیقی ، باز مدرسه پا بر جا نماند. اسماعیل مرآت، وزیر فرهنگ و رییس وقت دانشگاه تهران، بعد از مرگ کمال الملک کوشید تا مدرسه صنایع مستطرفه را با ادغام در مدرسه ی عالی معماری در مهر ۱۳۱۹ به هنرکده تبدیل کند. بعدها هنرستانی به نام هنرستان کمال الملک به صورت آزاد زیر حمایت اداره ی هنرهای زیبایی کشور و سپس وزارت فرهنگ و هنر شکل گرفت و فعالیت مختصری کرد که چند سال بعد آن هم تعطیل شد.



به من پیشنهاد ریاست مدرسه را داده اند و می گویم دربان مدرسه می شوم اما بر مسند آقا در مدرسه تکیه نمی زنم. می گویند در مدرسه را تخته می کوبیم. می گویم از همان لحظه که آریالا پا را از مدرسه بیرون گذاشت تخته شده بود.



چه کسی خبر ممانعت مرا از قبول ریاست مدرسه صنایع مستظرفه به گوش آقا رسانده بی خبرم. عاقبت میرزا علی خان پیش آقا آمد و فرمان آقا را ابلاغ کرد. میرزا ابو الحسن خان از قول من بگویید من گریختم که تو بمانی اطاعت کن و مدرسه را بچرخان.
مدرسه را رها می کنم . بعد از مرگ آقا دیگر در مدرسه قرار ندارم، صاحب مدرسه، مرشد خانقاه مرده است. مدرسه بی آقا کمال الملک معنا و مفهومی ندارد. از قرار متولیان مدعی هنر و هنر دوستی مثل آن که در انتظار فرصتی باشند تا آقا از دنیا برود و تکلیف مدرسه را روشن کند. با مرگ آقا، نام مدرسه را می دهند و تمام برنامه هایش را در هم می ریزند. انگار نه انگار که روزگاری آقا کمال الملک بوده، مدرسه صنایع مستظرفه ای برپا کرده، او شاگردانی داشته است. چه بهتر جز این اگر اتفاق می افتاد، مایه حیرت و شگفتی بود.




بعد از مدرسه صنایع مستظرفه



اسماعیل مرآت اساتید مدرسه ی صنایع مستظرفه را به هنر کده که در مدرسه ی مسجد مروی مستقر شده بود، دعوت کرد. استاد علی محمد حیدریان مسئول کارگاه نقاشی و استاد ابوالحسن صدیقی مسئول کارگاه مجسمه سازی شدند. استاد حسنعلی وزیری نیز به دروس نظری هنرکده پرداخت. قسمت معماری هم به مدرسان فرانسوی و ایرانی مدرسه ی عالی معماری سابق سپرده شد.
چندی بعد استاد اسماعیل آشتیانی نیز برای تدریس طراحی به دانشکده ی فنی– رشته راه و ساختمان – دانشگاه تهران رفت.
بین تعطیلی مدرسه ی صنایع مستظرفه و آغاز کار هنرکده، استاد صدیقی مدتی نیز در شکل گیری و اداره ی مدرسه عالی معماری با مدرسان ایرانی و فرانسوی همکاری می کند.



صدیقی به دلیل جانبداری عاطفی از کمال الملک در هنرکده نیز دوام نیاورد و پس از یک سال خود را از جمع سایر همکاران کنار کشید. حسنعلی خان وزیری هم به او تأسی کرد. اما استاد حیدریان تا سال ۱۳۴۵ که بازنشسته شد، در سمت های استاد و سرپرست رشته ی نقاشی و معاونت دانشکده ی هنرهای زیبا خدمت کرد. در سال ۱۳۲۰ ، هنرکده به دانشگاه تهران منتقل شد، ولی تا سال ۱۳۲۷ هم چنان نام هنرکده را برخود داشت. تا این که در سال ۱۳۲۷ با تصویب مجلس شورای ملی وقت به دانشکده ی هنرهای زیبا تغییر نام داد. استاد حیدریان با حضور در دانشکده ی هنرهای زیبا، علی رغم کناره گیری صدیقی، دوست دیرینه و نزدیک سمت او را تا هنگام بازنشستگی او در سال ۱۳۴۰ هم چنان حفظ کرد.



بعد از چند سال در به دری، تو را با سمت استادی به دانشگاه دعوت کردند. اوایل که می خندیدی، هیچ این القاب را جدی نمی گرفتی! اما بعد خیلی زود متوجه شدی که از چاله به چاه افتادی ! شدی یک مواجب بگیر رام و سر به زیر. از آن همه شور و التهاب افتادی و شدی استاد مجسمه سازی دانشگاه … رفتی سراغ سعدی. این تنها راه نجات تو بود. باید نمی گذاشتی استاد دانشگاه باقی بمانی.
استاد حیدریان چرا در دانشگاه ماندگار می شود، در حالی که او هم از شاگردان کمال الملک است؟



دقایقی بعد، آقا پا می گذارد به آتلیه. مدتی خیره به تابلوهای نیمه تمام بچه ها می شود. به تابلوی علی محمد خان که نزدیک می شود؛ با لختی تماشا رو به او و می گوید:



زیادی تلاش می کنی پا جا پای من بگذاری! خودت باش علی محمد خان ! هنوز خیلی مانده تا کامل شوی!



علی محمد خان از این حرف ها در خودش فرو می رود.



آقا از این حرف ها به من هم می زد. اما من اهمیت نمی دادم…علی محمدخان خیلی حساس بود.



شب نشسته ام خدمت آقا، در منزل معزالدین خان، پسر آقا، من هستم، حسنعلی خان وزیری و اسماعیل خان آشتیانی و میرزا علی خان محمودی.



مرحوم استاد حیدریان گاهی در لحظاتی خصوصی و صمیمی نزد من –نگارنده این مطلب – و دوستان و شاگردان نزدیکش از کمال الملک به نرمی، بدون اشاره ی خاصی، گلایه می کرد ما حس می کردیم که دلگیری کهنه ای همیشه در دل او است.



به هر حال، ماندن استاد حیدریان در دانشگاه سبب ایجاد یک مدرسه ی عالی و رسمی هنر در ایران و منشاء تربیت چندین نسل از نقاشان تراز اول مملکت می شود. در نتیجه هنر از وابستگی به دستگاه ها رهایی می یابد. به میان جامعه و مردم می رود، تحولی اساسی می یابد، سرعت می گیرد و جایی در میان حرکت های نقاشی در دنیا برای خود باز می کند. مجسمه سازی چنین عاقبتی را نمی یابد؛ هر چند که آثار استاد صدیقی در میادین و شهرهای ایران سرمشقی برای علاقه مندان و منشاء کوشش های دیگری می شود؛ و با حمایت انجمن آثار ملی ایران چهره ی بسیاری از معارف بزرگ در دیده ی ایرانیان تجسم می یابد.



فردوسی(۱۳۱۲، ۱۳۴۷ و ۱۳۵۰)، امیر کبیر(۱۳۲۲ در مدرسه دارالفنون و ۱۳۵۵)، رسته۱۳۲۵، سر در زورخانه بانک ملی)، سعدی(۱۳۳۰، در میدان سعدی شیراز)، کمال الملک(۱۳۴۷ در نیشابور)، ابن سینا(۱۳۳۳، همدان)، نادر(۱۳۳۵ در مشهد)، خیام(۱۳۴۹ در نیشابور و ۱۳۵۴ در پارک لاله تهران) و یعقوب لیث(۱۳۵۶ در زابل) در زندگی مردم حضور پیدا می کنند و دوباره در میان ایرانیان جای می گیرند.




دیدگاه های نو



با آن که کمال الملک فقط در زمینه ی نقاشی صاحب رای و توانایی قلم بود، شیوه ی تعلیم او در مدرسه سبب شد تا شاگردانش، به نسبت درک و استعداد ، به چشم اندازهای جدید و روشنی دست یابند. به همین دلیل استاد ابو الحسن صدیقی هم زمان با فراگیری نقاشی به پیکر تراشی نیز رو آورد. استادش نیز از تشویق او در این راه کوتاهی نکرد و حتی آتلیه ای به سرپرستی او برای تعلیم و آموزش این هنر دایر کرد. در مدرسه صنایع مستظرفه آتلیه های دیگری نیز با روش های آموزشی جدید ایجاد شده مثل کارگاه طراحی با قالیبافی با سرپرستی علی خان محمودی که شاگردان برجسته ای چون استاد جمشید امینی در آن جا تعلیم گرفتند و کارهایی با تصاویری به شیوه ی طبیعت گرایی در آن جا یافته شد.



صدیقی پس فارغ التحصیلی در زمینه ی نقاشی یک باره و خودسرانه به کار پیکر تراشی پرداخت و از زمان به بعد، به جای نقاشی، پیکر تراشی کار و هنر اصلی او شد.



«خیال می کنید من نقاشی می کنم. این ها همه خاطرات شخصی من است که بر مشتی کاغذ پاره با قلم مو و رنگ بر تن کاغذ نوشته ام.»



لذا به تدریج در نقاشی های او روحیه ی تبعیت یک فارغ التحصیل نقاشی از اصول تعلیمی استادش کم و کمتر شد. راحت تر و آزادتر و مدرن تر نقاشی کرد و تاثیر جوش و خروش جریان امپرسیونیسم که در سال ۱۳۰۷ در پاریس با آن آشنا شده بود، بر کارهای بعدیش به سهولت دیده می شد.



در بعضی از تابلوهایش شیوه ی رنگ آمیزی و اجرا، شیوه ای کاملا اکسپرسیونیستی است. شیوه ای که خیلی بیشتر و زودتر از این جریان در اروپا به چشم می خورد. اما در مجسمه سازی سرمشق او همان مدل گچی ونوس دو میلو آتلیه کمال الملک و یا تصاویر مجسمه های اروپایی بود.



مدت هاست که با حسرتی غیر قابل باور، به مجسمه گچی ونوس دو میلو که مدل نقاشی بچه ها در آتلیه است نگاه می کنم و با کنجکاوی غرق تماشای مجسمه می شوم، یک بار که از آقا، نام سازنده مجسمه را می پرسم، لبخندی می زند و می گوید:



«آمیرزا ابوالحسن خان نقاشی ات را ادامه بده، این جا آمدی نقاشی کنی! به حال تو چه تفاوتی می کند که بدانی مجسمه کار کیست؟ از این حرف آقا دلم می گیرد.»



در آثاری چون نیم تنه ی دختر بچه(۱۳۰۳) و نیم تنه ی دیگری(۱۳۰۷) کاملا پیداست که صدیقی سخت تلاش کرده است تا بتواند در دنیای بدون تعلیم پیکر تراشی از عهده ی تجسم چهره ی مدل ها برآید. در بهترین و موفق ترین کارش در آن ایام که نیم تنه حاج مقبل است تمام نیرویش را در تجسم چهره به کار گرفته و به مانند یک مجسمه ساز حرفه ای سایر قسمت های کار را یکدست و یکسان تمام نکرده است. تأثیر تعلیمات مدرسه ی هنرهای زیبای پاریس و معلمش آنژ آلبر(سال های ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰) در آثارش به صورت تسلط در آناتومی چهره ها و اندام ها پدیدار می شود: (نقوش برجسته ی قضاوت در نمای ساختمان وزارت دادگستری) امیر کبیر (دارالفنون)، مجسمه ی عدالت (دادگستری)، صحنه های شاهنامه (سر در زورخانه بانک ملی ۱۳۲۵) و آرامگاه فردوسی در توس.



شیوه ی اختصاصی مجسمه سازی اش از ساختن پیکره ی سعدی (شیراز ۱۳۳۰) شکل می گیرد و بعد کارش در پیکره ی ابن سینا (همدان ۱۳۳۳) سادگی و ویرایش بیشتری می یابد، اگر چه گاهی به ناچار و بنا بر تاکید و خواست سفارش دهنده از شیوه های متداول مستند سازی نیز در کار خود استفاده کرده است تا پاسخگوی حساسیت های سفارش دهندگان باشد.




مجسمه فردوسی در ایتالیا



تا هنگام ساختن پیکره ی فردوسی برای پارک (ویلایورگزه) در شهر رم، استاد صدیقی اکثر به کار پیکره سازی و صورت سازی با سفارش این و آن می پردازد و کمتر فرصت می یابد آثاری را به صورت مستقل و با ترکیب های ویژه و تخیلی که نشانگر اندیشه ی خاص هنرمندانه اوست خلق کند. در نتیجه در این گونه آثار متنوع سفارشی، بیشتر شگردها و تکنیک های اجرایی همیشگی اش را تکرار و تمرین و بررسی می کند. اما برای معرفی فردوسی به ایتالیایی ها، مردم سرزمین مجسمه سازان، جهشی هنرمندانه می کند و اثری کامل را در نوع خود به وجود می آورد که این اثر در عین فروتنی؛ کاملا نشانگر قدرت نمایی و ارائه غرور ملی و معرفی منش ایرانی اوست. نگاه سرد، غریبه، تیز و محکم فردوسی با آمیزه ای از وارستگی های سنتی، گویی همان روحیه و خوی هنرمند است که در چهره ی فردوسی مجسم شده است. شکل لباس و طرز نشستن فردوسی نشان از آشنایی صدیقی با رسوم کهن ایران و هم چنین مجسمه های بزرگان فرنگ دارد که با شکلی بسیار راحت و صمیمی به اجرا در آمده و انگار همان ژست و رفتار فردوسی است که در ذهن پیکر تراش به یادگار مانده و در این مجسمه منعکس شده است ساخت و اجرای تکنیکی تندیس، از هر نظر بی عیب است مثل یک پیکره ساز هنرمند و چیره دست حرفه ای همه جزییات پیکره را سامان داده و پرداخت کرده است و کاملا حافظ و رسول آبروی هنر مجسمه سازی هر چند جوان اما قابل عرضه و رقابت ما در دیار فرنگ است.




صدیقی استاد بی همتای مجسمه سازی



استاد صدیقی علی رغم عمر درازی(۱۲۷۶-۱۳۷۴) که کرد فرصتی نیافت تا شیوه ی قوام آمده و طبیعت گرای خود را شیوه ای جدیدتر انتقال دهد. سیر تکامل و نحوه ی جستجوهای تکنیکی اش طی پنجاه سال کار(صورت چشم بسته دختربچه ۱۳۰۳ و مجسمه خیام۱۳۵۴ ش) این سوال را برای بینندگان آثارش به وجود می آورند که با علاقه ی وافری که او به ساده کردن سطوح و ساده دیدن فرم ها در آثارش دارد چرا این توفیق را پیدا نمی کند که مجسمه هایی هنرمندانه با سطوحی ساده و جدید بسازد. هر چند که وقتی سیمرغ نگهبان زال را در مجسمه ی میدان فردوسی به همین طریق می سازد با ریشخند نا اهلان و نادانان مواجه می شود.
اما علی رغم همه محدودیت ها، او یک تنه کوشید که معارف ایران را با واقعی ترین چهره ی ایرانی شان مجسم کند و از این بابت آثارش تاکنون در این جامعه بی همتا و بی رقیب است.



علاوه بر تصاویر آثاری که از استاد صدیقی در کتاب میرزا ابو الحسن خان صدیقی گرد آوری شده است آثار متعدد دیگری نیز از او به جای مانده که متاسفانه تعدادی از آن ها در دسترس نیست آثاری که از صورت نزدیکان، آشنایان و یا به سفارش افراد و موسسات گوناگون ساخته شده است از جمله نیم تنه ی کاشف السلطنه که در پارک بود، بیات (یا مهندس ساعی؟) در دانشکده ی کشاورزی کرج، جردن در دبیرستان البرز، دکتر پوستچی در دانشکده ی چشم پزشکی شیراز، مهندس خلیل ارجمند در کارخانجات ارج، و چند مجسمه ی سفارشی دیگر از رجال عهد پهلوی در بانک های مرکزی و سپه و موسسه اطلاعات و دانشگاه تهران که تاریخ ساخت آن ها نامشخص است. میزان دلبستگی هنرمند به این سفارش ها را می توان به آسانی از نحوه ی اجرا و ساخت هنر ایران که کاملا مورد علاقه ی او بوده است، مقایسه کرد.



متاسفانه در کشور ما هنوز چنان امکانی به وجود نیامده است که هنرمند بتواند مستقل از ملاحضات و مشکلات گوناگون، کار و سفارشی را براساس خط مشی فکری خود اجرا و مطرح کند. چنین محدودیت هایی نه فقط در زمینه های هنری و فرهنگی که در همه ی زمینه ها وجود دارد و به ناچار باید آن را مسئله ای نه اجباری که طبیعی انگاشت. علی الخصوص که تاکنون هیچ گاه سفارش گیرنده از امنیت و حمایت های بعدی برخوردار نبوده و در مواقع خاص آثارش مورد هجوم واقع شده است. علاوه بر این مفاهیم، اجتماعی هر اثری فقط در چارچوب محدودی معنی خود را حفظ می کند و بعدها جز به عنوان یک اثر هنری و فرهنگی با ابعاد و توانایی های هنرمند ارزیابی نخواهد شد.




کمال الملک و صدیقی



استاد ابوالحسن صدیقی همان تحول و دیدگاهی را در مجسه سازی ایران پایه نهاد که استادش ؛ کمال الملک ، در نقاشی ایران مطرح کرد. قبل از مکال الملک ، نقاشی ایران در نیمه ی عهد صفویه گرایش تکنیکی ضعیفی به وسیله ی محمد زمان به نقاشی اروپایی پیدا کرد و در این چارچوب به کندی ادامه حیات می داد. اما به دلیل عدم ارتباطات کافی ، نقاشی دوران زندیه و بعد قاجاریه دوباره چهر ای بومی پیدا کرد و در پی تجارب داخلی بر آمد ، چرند که هنرمندان ما می کوشیدند که اکتسابات و دیدگاه های خود را با تلاشی فراوان ، فرنگی تر کنند ، و فرنگی سازی در هنر آن زمان نوعی جدیدتر شدن دید و تکنیک بود . هر چند که در ابران تجربه ای درخشان توسط محمودخان صبا در تابلو خوشنویس در پرتو شمع قبل از تجربیات امپرسیونیست ها صورت می گیرد و جامعه از آن استقبالی نمی کند ،‌و محمودخان صبا نیز پیگیر کار و تجربه های دیگر نمی شود ، این ها نشانگر ماجرای نوعی پوست ترکاندن و پوست انداختن است که به ناچار خشک و تر با هم سوخته و ارزش هایی نادیده گرفته می شود. کمال الملک می خواست راهی دیگر و تازه تر پیدا کند و از این طریق کمبود جامعه ی نقاشی را حیران کند و لزوم حضور نقاشی طبیعت گرا را با تکنیک و اجرای رنگ و روغن را پاسخگو شود. مطمئنا اگر کمال الملک چنین نمی کرد دیر یا زود کسی دیگر ناتوان تر و یا تواناتر این وظیفه ی تاریخی را انجام می داد چرا که جامعه در مسیری حرکت می کرد که خلاء فقدان چنان شیوه ای فرنگی که توجه جامعه ما را جلب کرده بود- احساس می شد.



پس درک کمال الملک از اوضاع و شرایط جامعه درست و صحیح بود و اقدام او حرکت های جدیدی را در نقاشی ایران ایجاد کرد. هر چند که امروزه ، نقاشی کمال الملک و شیوه ی طبیعت گرایانه او در کنار حرکت های جاری هنری ، شیوه ای متروک به نظر می آید ، اما در آن روز ، سبکی تازه و جدید در محیط و فرهنگ محسوب می شد و دریچه ی تحولی را در این هنر باز کرد.



حاصل کار مدرسه ی کمال الملک و تربیت نقاشانی بود که می کوشیدند چشم اندازهای دیگری را در نقاشی ایران مطرح کنند ؛ و استقبال جامعه نبوده و مستعمل می نموده است. امروز هم حتی دیدگاه علاقه مندان آن دیدگاهی نوستالوژیک است و کوشش و کار هنرمندان چنین شیوه هایی بازسازی خاطرات و ذهنیاتی قدیمی است.



شاگردان کمال الملک با برپایی مدارس حرفه ای و سرانجام دانشکده ی هنرهای زیبا بانی حرکت های جدید در هنرهای تجسمی شدند. هر چند شیوه ی آموزشی ایشان در چارچوب کوشش های امپرسیونیستی خلاصه می شد ریال اما بخش معماری دانشکده که استادانش شیفته ی حرکت بین المللی مدرنیسم بودند ، بر تلاش هنرجویان نقاشی تاثیر گذاشت و ایشان را وادار کرد تا کارها و آثار آزادتری را خارج چارچوب آموزشی دانشکده هنرهای زیبا تجربه کنند . به این ترتیب اولین نسل نقاشان مدرن ایران از آتلیه های نقاشی این دانشکده بیرون آمد ، هر سال نیز گرایش به نوجویی و نوآوری افزون تر می گردد و نسل های پر تلاش تر و پیشروتری راهی جامعه می شوند.با آن که مرحوم استاد حیدریان سعی داشت محیط آموزشی را به دور هیاهوی جهانی نگاه دارد ، اما اغلب عطش مدرنیستی هنرجویان و دانشجویان در پروژه های فارغ التحصیلی سر بر می آورد. همین کوشش ها و تلاش ها بود که حتی نقاشان سنت گرا را نیز متاثر ساخت و ایشان را به جستجوی دیدگاه های جدید شیوه ای تکنیکی و موضوعی واداشت تا بیشتر خود را با زمان منطبق کنند.



پس کار کمال الملک همان نتیجه ای رادارد که عیب جویانش نمی توانند با چشمی بصیر آن را در کارهای او ملاحظه کنند و حتی در ارزیابی آثار و عملکرد شاگردانش نیز که چون پلی تاریخی راه نقاشی گذشته ی ما را به امروز پیوند زدند ، عاجز می مانند.
قبل از صدیقی ، هنر مجسمه سازی ایران وضع بسیار پیچیده ای داشت و بین نقش برجسته های بسیار زیبا و هنرمندانه ی تخت جمشید با سایر دوران و بالاخره دوران معاصر تا آثار صدیقی ، ورطه ای خالی و بستری نامساعد به عمق قرن ها بود. همین ، کار و محیط فعالیت صدیقی را سخت تر و تیره تر از کمال الملک می کرد. اما تشنگی سیراب ناشدنی ذوق جامعه نسبت به تحول باعث شد که صدیقی بی درنگ مورد استقبال مردم قرار گیرد و ملت و دولت او را چون کمال الملک یگانه و محترم بشمارند. هر چند که حرمت ها ، بیشتر ارزشی لفظی داشتند از سنگینی شرایط زندگی هنرمندان ذره ای نمی کاستند . تجسم چهره های مفاخر فرهنگی ایران به او سپرده می شود و در چنین فرصتی است که صدیقی پایه های محکم پیکر تراشی و مجسمه سازی معاصر را بر پا می کند ، و بر چنین پایه هایی است که مجسمه سازی جدید ایران حضوری مقبول و جایی واجب در آموزش و جامعه ی فعلی ما می یابد؛ و به شکلی منطقی حتی در تندباد حوادث نیز ادامه حیات می دهد و اکثر آثارش تخریب نمی شود. چنین حضوری مدیون آثار شایسته ی استاد صدیقی است و وظیفه ی نسل های امروزی خود را مهار کنند. چرا که ارزیابی کوشش پیش کحسوتان باید با توجه به زمان صرف عمر گرانبهای ایشان باشد.



خانواده ی استاد صدیقی



بررسی زندگی خصوصی استاد ابوالحسن صدیقی نمایانگر کیفیات فرهنگی و اجتماعی محیطش ، و شکل خانواده و خاندانش نمایشگر جایگاه و شیوه ی پرورش و فضای فکری و کاری اوست . اما خانواده صدیقی تنها محدود به وابستگان نزدیک او نمی شوند، بلکه آثار او نیز شامل می گردد. با پژوهشی در این زمینه می توان به نتایجی اجتماعی رسید که خود، کاری مجزا است.
از این هنرمند بیش از پنجاه پیکره ی گلی، گچی، سنگی و حدود هفتاد تابلوی نقاشی رنگ و روغن و آبرنگ و ده ها طرح سیاه و سفید و رنگی گوناگون به اضافه چهار دختر و دو پسر به جا مانده است که پسر بزرگ می کوشد در جای پدر گام نهد.



منبع : mashahiriran.blogfa.com
momayez.ir
ویکی پدیا
 
آخرین ویرایش:

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
تعدادی از آثار استاد صدیقی

تعدادی از آثار استاد صدیقی

پیکرهٔ فردوسی از ابوالحسن صدیقی در میدان فردوسی شهر رم :









فرشته عدالت کاخ دادگستری تهران :








تندیس یعقوب لیث صفاری در ورودی شهر دزفول :




________________________________________________________





از طرحهای استاد صدیقی ، چهره ی ابن سینا :









منبع : ویکی پدیا
 
آخرین ویرایش:
بالا