[مشاهیر مجسمه سازی]-06- بهمن آزموده

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]زندگینامه : بهمن آزموده (1327)[/h]



بهمن آزموده، هنرمند مجسمه ساز در 21 تیرماه سال 1327در شهرستان ملایر بدنیا آمد.

داشتن پدری اهل ذوق، هنر و ادب، شاعر پیشه و خوشنویس و وجود طبیعت بکر و زنده و از همه مهمتر برخورداری از فرصت کافی برای تفحص و اندیشه، چشم این هنرمند را برای دیدن طبیعت و دست او را با چوب و خمیر و گل آشنا کرد.

پس از اتمام تحصیلات متوسطه راهی خدمت سربازی شد و دوباره فرصتی یافت که راهی کوهستانهای لرستان شود؛ جایی که باز هم طبیعت بود و زندگی و فرصتی برای اندیشیدن.
پس از اتمام خدمت سربازی استخدام شرکت مخابرات شد و در سن 43 سالگی بازنشسته شد.
او پس از سالها اندیشیدن در شبی از شبها تکه چوبی به دست گرفت و تا صبح فقط با یک کارد آشپزخانه حجمی ساخت که کپی ساده ای ازهنر آفریقا بود.
چند سالی به این منوال گذشت و حجم هایی تولید می کرد با وجود زیبایی نشات گرفته از احساسات خود هنرمند نبود.
تماشا و بررسی آثار موزه ای همچون مفرغ های لرستان و سفالینه های موزه ایران باستان طی روزهای متوالی، چندان تاثیری روی وی گذاشت که راه خود را پیدا کرد و دست به طراحی و ساخت غزال هایی با پاهایی کشیده و شاخ های نازک درهم پیچیده ای زد که در نوع خود منحصر به فرد است.
این هنرمند اولین بار در نگارخانه سعدآباد در سال1374 آثار خود را به نمایش گذاشت.
وی نمایشگاه های بسیاری از آثارش را در خارج و داخل کشور برگزار کرده است.
او مدرس دانشگاه الزهرا(س) و عضو کمیته هنرهای سنتی فرهنگستان هنر، عضو کمیته هنرهای صناعی فرهنگستان هنر، مدرس دانشگاه و عضو انجمن مجسمه سازان است.
این هنرمند با الهـام از مفـرغ های لرستان، غزلیات حافظ و مولانا و هنر مینیاتور موضوع غزال را گرایش تغزلی و بهره مندی از مدرن و گاه تحت تا'ثیر نقوش کهن توسط چوب به مجسمه در آورده است.
او از محضر هیچ استادی بهره نبرده و همواره در پی تجربه آموزی بوده است.

آزموده، برنده جایزه جشنواره بین المللی فیلم سبز(محیط زیست) نیز شده است.



بهمن آزموده میگوید :

خوشبختي ام اين است كه پدري اهل ذوق داشتم و زود با دنياي ادبيات شعر و نقاشي آشناشدم . پدرم خطي خوش داشت و با شعر مانوس بود و گاه گاهي به تفنن طراحي فرش مي كرد. به ياد دارم كه فرشي را پدر طراحي كرد و مادر اجرا. نقشهايش بي نظير بود. حاشيه نداشت و در آن نوآوري كاملا هويدا بود.
با آنكه پدرم تحصيلات آكادميك نداشت اما زيبا طراحي مي كرد ولي به خاطر عسرتي كه در زندگي دچارش بوديم آن فرش را فروختيم . هميشه نگاهم دنبال آن قالي است .



چرا چوب را انتخاب كرديد؟
ابتدا ضرورت زندگي ايجاب مي كرد كه با خميرنان و مهره هاي شطرنج طرح مجسمه بسازم ولي از سال 57 به بعد ساده ترين و نزديك ترين ماده اي كه در اختيارم قرار گرفت چوب بود. اگر مسير زندگيم به گونه اي بود كه در كنارم مس آهن يا مواد ديگر بود شايد به آنها گرايش پيدا مي كردم . شبي در باغ فردوس جشنواره هنر آفريقايي سياه با مديريت آقاي اميرتناولي برگزار شده بود كه در آنجا كتابي با اين مضمون به دستم رسيد و با يكي از اثرها ارتباط برقرار كردم . قطعه اي چوب به كارد آشپزخانه اي جلويم گذاشتم و صبح با دست زخمي و بريده بيرون آمدم .

اثري كه شما را تحت تاثير قرار داد چه بود؟
يك تنديس آفريقايي از هنرمند گمنام آفريقايي . آنچه من ساختم تقليدي از همان تنديس بود. البته تصوير فقط رو به رو را نشان مي داد و من هيچ شناختي از پشتش نداشتم . با قوه تخيل آن را ساختم و هنوز به عنوان اثري ارزشمند نگه داشته ام . زيرا ناشناخته هاي مرا كشف كرد و تواناييهايم را به من شناساند.
از سال 57 تا به امروز سير كارتان بر چه روندي بوده است و بيشتر بر روي چه موضوعاتي كار مي كرديد تا چند سال سرگشته بودم . گمشده اي داشتم كه بي نشاني در پي آن مي گشتم چون هيچ استاد و راهنمايي نداشتم . بيشتر وقتم را در كتابخانه ها در ميان آثار استادان بزرگ عصر حجر و هنرمندان گمنام آفريقا مي گذراندم . از كارها كپي برمي داشتم . زيبا مي شد ولي هيچ وقت روح مرا ارضا نمي كرد چون كار خودم نبود. تا اينكه يك روز در موزه ايران باستان با مفرغهاي لرستان روبه رو شدم كه از نظر حجم بسيار غني و فوق العاده بود. ديدم اين همان گمشده اي است كه در پي اش مي گشتم و اولين غزالي كه ساختم . باالهام از اين مفرغها بود.
تنديس غزالها با آن ظرافت و كشيدگي پاها شاخهايي كه رو به بالاست و نگاه لطيف روايتگر عشق است و همزيستي انسانها اين گونه آنها زبان استعاره گونه خالق خويش را فاش مي كنند و گره هاي دروني اين كار را. غزالها از چه دنيايي روايت مي كنند.
در ادبيات ما غزال مظهر بوي خوش چشم زيبا و عشق گريزپاست . « حافظ » مي فرمايد :
« چه خوش صيد دلم كردي بنازم چشم مستت را
كه كس آهوي وحشي را از اين خوش تر نمي گيرد »
اين غزال بعدها در عرفان راه يافت و با زبان رمز تمثيل دنياي ديگر شد. « صاحب » مي فرمايد :
« كس زبان خوبان را نمي داند چو من
روزگاري اين غزالان را شباني كرده ام »
اين ادبيات غني و اين ظرافتها مرا به انسانهايي نزديك كرد كه پاك سرشت و صادق بودند و هنوز كودك دلشان بزرگ نشده بود. رابطه مريد و مرادي حديث عشق ورزيدن و دور گرديدن ديدار معبود را در قالب هشتاد غزال به تصوير كشيدم .
هر انساني ولو بي مذهب معبودي دارد كه در پي آن مي گردد و اين دور گرديدن مثل آن اصطلاح زيباي مادر به كودكش است كه « دورت بگردم » و اين چرخش بيانگر عميق تر رابطه عاطفي ميان دو انسان است .



راجع به وضعيت فرهنگي هنري فعلي كشور چه نظري داريد؟
ما صاحب فرهنگ و تمدن چند هزار ساله ايم . در صنعت مصرف كننده غرب هستيم ولي در زمينه فرهنگ و هنر حرفها زده ايم و چهره ها و آثاري آفريده ايم كه مايه افتخار و مباهات است . در زبانمان كنشها و ظرافتهايي است كه هنوز سرچشمه بسياري از الهامهاست . اين مفرغها متعلق به چهار هزار سال پيش و تخيل و تغزل آن غريب ا ست . كساني كه با ادبيات و عرفان شرق آشنا هستند مي دانند كه ما صاحب چه گنجينه اي هستيم و معماري ما با ادبيات رابطه تنگاتنگ داشته است و اصولا همه هنرها به يكديگر راه داشتند. در ساخت اندرونيها بيرونيها طاق و طاقچه ها كوبه هاي در قفلها امامزاده ها و سقاخانه ها مي توان اين انحنا و ظرافت را ديد و بوي دل را شنيد. با اينكه هنرمند آن زمان هم غم نان داشته است ولي اثرش بعد از هفتصد سال با ما حرف مي زند. اما هنر امروز متاسفانه درگير دلال منشي و عطش زود به پول رسيدن است . در نتيجه حرفي براي گفتن ندارد. اصالت و هويت خويش را از دست داده همه چيز كپي از اصلي است كه تنها براي بازار ساخته شده است . متاسفانه اين نسل هيچ آفرينش و خلاقيتي ندارد. بارها با وحشت از خود مي پرسم ما براي آيندگانمان چه ميراثي به ارث خواهيم گذاشت هنر بايد جهان شمول باشد و هنرمند بايد با مخاطب عام خود ارتباط برقرار كند.



نظرتان درباره برگزاري چنين نمايشگاههايي در سطح كشور چيست؟
وجود چنين مراكز فرهنگي و هنري باعث بالندگي فرهنگ و ادب اين مرز و بوم مي شود و از آن مهم تر اينكه ديگر هنرمند حسرت نمي كشد حسرت آنكه آثارش مخاطبي داشته باشد. عسرت آري حسرت نه ! چون هنرمند همواره در فقر زيسته و همين امر و بي توجهي نسبت به ثبت و حفظ اين آثار باعث از بين رفتن 110 تا 120 رشته از صنايع دستي كشور شده است .
بايد آدمهاي عاشقي پيدا شوند تا دوباره بتوانند اين سنت ديرينه را احيا كنند و برگزاري چنين نمايشگاههايي به همت فرهنگستان هنر باعث مي شود ديگر هنرمند ما حسرت نكشد. تا باد چنين باد!









منبع:
خبرنامه فرهنگستان
همشهری آنلاین
http://www.iransculpture.ir
 

Similar threads

بالا