شبی گریم شبی نالم ز هجرت داد از این شب ها ................. به شب های غمت درمانده ام فریاد از این شب هایا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش
شبی گریم شبی نالم ز هجرت داد از این شب ها ................. به شب های غمت درمانده ام فریاد از این شب هایا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش
شبی گریم شبی نالم ز هجرت داد از این شب ها ................. به شب های غمت درمانده ام فریاد از این شب ها
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من .................. دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر منانتظار خبری نیست مرا
نه زیاری
نه ز دیار و دیاری
باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک در دل من
همه کورند و کرند
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من .................. دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
مست مستم ساقیا دستم بگیر ................. تا نیفتادم ز پا دستم بگیرنغمه ی سر داده در کوهم، به خود برگشته ام
که به سوی غیر خود راه فراری داشتم
مست مستم ساقیا دستم بگیر ................. تا نیفتادم ز پا دستم بگیر
"تشکر"ها به پایان آمد ای دوست .................... خداحافظ که اجرت با خودِ اوستروی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه ای هنوز و هزارت رقیب هست
"تشکر"ها به پایان آمد ای دوست .................... خداحافظ که اجرت با خودِ اوست
تشکرهام تموم شدن و با عرض شرمندگی و خسته نباشید این بیت شعر رو فی البداهه در جواب مشاعره تون و برای عرض تشکر و خسته نباشید سرودم
شبتون به خیر
از وصل تو گر نیست نصیبم عجبی نیست................هم ظلمت و هم نور به یک جا نتوان دیدتا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفسنازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
مرسی شعر فی البداهه
شب خوش
ی حرفم از برادر داماد!ترشی نخوری یه شاعری میشی
در دلم افتاد آتش ساقیا / ساقیا آخر کجایی هین بیااز وصل تو گر نیست نصیبم عجبی نیست................هم ظلمت و هم نور به یک جا نتوان دید
ی حرفم از برادر داماد!
دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوتاز دست و زبان که برآید //کز عهده ی شکرش به در آید
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد ................... عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زددیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت
همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد ................... عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
دلی کز عشق جانان جان ندارد/ توان گفتن که او ایمان ندارددیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس ............... کجاست دیر مغان و شراب ناب کجادلی کز عشق جانان جان ندارد/ توان گفتن که او ایمان ندارد
عطار
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس ............... کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من ................ دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر منای بس که نباشیم و جهان خواهد بود ............... نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من ................ دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
دل از من برد و روی از من نهان کرد .................. خدا را با که این بازی توان کردنابرده رنج گنج میسر نمی شود ........... مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
دل از من برد و روی از من نهان کرد .................. خدا را با که این بازی توان کرد
نه عشقش را توان از سر به در کرد ................... نه با خویش توان یک لحظه سر کرددانی که چیست دولت دیدار یار دیدن .............. در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
نه عشقش را توان از سر به در کرد ................... نه با خویش توان یک لحظه سر کرد
دیدی که رسوا شد دلم ..................... غرق تمنا شد دلمدل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد ............. مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد
دیدی که رسوا شد دلم ..................... غرق تمنا شد دلم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم ................... در میان لاله و گل آشیانی داشتممن ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی ............. عهد نابستن از آن به که ببندی و ن\ایی
ممنون از همراهیتون
شب خوش
من کنون آماده ام ای نازنین ................. شعرهایت را بگو دُرّ ثمینکسی نیست مشاعره بریم؟
من کنون آماده ام ای نازنین ................. شعرهایت را بگو دُرّ ثمین
سلام دوست خوبم. این شعر رو فی البداهه با آخرین حرف جمله ی شما نوشتم. حالا شروع کن . "ن" بده بیاد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |