مشاعرۀ سنّتی

junior Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یــا رب مــبــاد کــز پــا جـانـان مـن بـیـفـتـد
درد و بـلـای او کـاش بـر جـان مـن بـیـفـتد
شهریار
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
 

junior Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یارب به کریمی کریمانت بخش

بر آب دیده یتیمانت بخش

صد بار به لطف و کرمت بخشیدی

یک بار به سلطان خراسانت بخش
 
آخرین ویرایش:

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا به فراق خو كنم صبر من و قرار كو؟ وعده ي وصل اگر دهد طاقت انتظار كو؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

مهرداد اوستا
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم

مولوی
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با ما کج و با خود کج و با خلق خدا کج
آخر قدمي راست بنه اي همه جا کج
 

sar sia

کاربر بیش فعال
جوانی گفت پیری را چه تدبیر
که یار از من گریزد چون شوم پیر
جوابش داد پیر نغز گفتار
که در پیری تو هم بگریزی از یار
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رفت در ظلمت شب، آن شب و شب های دگر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده

فریبا آتش
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش

وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

چون دل از دست به درشد مثل کره توسن

نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش

به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق

مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش

خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی

عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش

شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت

که همه عمر نبوده‌ست چنین سرو روانش

گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم

باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش

عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد

بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش

چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی

بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش

نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم

که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش

گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد

عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش
 

sar sia

کاربر بیش فعال
شمع از سر خود گذشت و آزاد بسوخت
بر آتش غم خنده‌زنان شاد بسوخت
من بندهٔ شمعم، که ز بهر دل خلق
ببرید ز شیرین و چو فرهاد بسوخت
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چهارفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چهارفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه؟
اشکم شود از هرمژه چون سیل روانه؟
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا