یا رب مباد کز پا، جانان من بیفتدتو شهی و کشور جان تو را
تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را
که نظر به حال گدا کنی
هاتف اصفهانی
درد و بلای او کاش، بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم، درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
شهریار