یا به خاک تیره غلتم ، یا به دامان گلی
بر خود از این بازی تقدیر لرزانم چو اشک
"علی اشتری (فرهاد)"
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد***
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
یا به خاک تیره غلتم ، یا به دامان گلی
بر خود از این بازی تقدیر لرزانم چو اشک
"علی اشتری (فرهاد)"
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد***
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
تا مهر تواَم در دل شوریده نشست
وافتاد مــرا چشـم بدان نرگـس مستاین غم ز دلم نمی نهد پای برون
وین اشک ز دامنم نمی دارد دست
عبید زاکانی
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
منزلگه دل ها همه کاشانه ی "عشق" است!
هرجا که "دلی" گم شده
در خانه ی "عشق" است!
ویرانه ی #جاوید بماند "دل بی عشق"
"آن دل شود آباد"
که ویرانه ی"عشق" است!
عرفی شیرازی
تلخست دهان عیشم از صبر / ای تنگ شکر بیار قندی
ای سرو به قامتش چه مانی؟ / زیباست ولی نه هر بلندی
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
منم جانا و جانی در هوایت
ندارم هیچ جز جانی دگر باز
دلم زنجیر هستی بگسلاند
اگر بر دل کنی ناگاه در باز
زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم
بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد
سر به صحرا نهد آشفته تر از باد بهار
هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد
دیوار سرایت را نقاش نمیباید
تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت
هر چند نمیسوزد بر من دل سنگینت
گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
( هاتف اصفهانی )
یکی شکسته نوازی کن ای نسیم عنایت
که در هوای تو لرزنده تر ز شاخه بیدم
ز آب دیده چنان آتشم کشید زبانه
که خاک غم به سرافشان چو گرد باد دویدم
شهریار
محل نور تجلیست رای انور شاه
چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش
به جز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر
که هست گوش دلش محرم پیام سروش
شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمیکنی به ترحم نطاق سلسله سست
تا مهر تواَم در دل شوریده نشست
وافتاد مــرا چشـم بدان نرگـس مست
این غم ز دلم نمینهد پای برون
وین اشک ز دامنم نمیدارد دست
عبید زاکانی
تا خط تو بر صفحهٔ رخسار ندیدم
واقف نشدم فتنهٔ دور قمری را
گر پای نهی از سر رحمت به گلستان
درهم شکنی رونق گلبرگ طری را
فروغی بسطامی
اظهار عجز پیش ستمگر نکن از آنک ... اشک کباب مایه طغیان آتش است
«صائب تبریزی»
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
حافظ
بر ما گذشت نيك و بد،اما تو روزگاربی طاعت حق بهشت و رضوان مطلب
بیخاتم دین ملک سلیمان مطلب
گر منزلت هر دو جهان می خواهی
آزار دل هیچ مسلمان مطلب
ابوسعید ابوالخیر
بر ما گذشت نيك و بد،اما تو روزگار
فكري به حال خويش كن، اين روزگار نيست!
ديريست زهجرروي مهش، خوابم نمي بردتو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده بازهزار بازی از این طرفهتر برانگیزد
ديريست زهجرروي مهش، خوابم نمي برد
حيران ميان سيلم و ابم نميبرد
مائیم و می و مطرب و این کنج خرابیارب خم گیسوی تو آشفته مباداکاشفته دلی در خم گیسوی تو دارم
( فروغی بسطامی )
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |