مشاعرۀ سنّتی

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نظر از مدعیان بر تو نمی اندازم
تا نگویند که من با تو نظر می بازم

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا / تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را / تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی

سعدی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا / تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را / تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی

سعدی

یا رب چه باشد لذت حرف وفا و مهر از او
چون طعم شکر میدهد، لعل لبش دشنام را

عاشق اصفهانی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای عشق نگویم که به جای خوشم انداز / یکبار دگر در تف آن آتشم انداز

رضی الدین آرتیمانی

ز مغروری کلاه از سر شود دور
مبادا کس به زور خویش مغرور
بسا دهقان که صد خرمن بکارد
ز صد خرمن یکی را برندارد

شیخ بهایی

 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ز مغروری کلاه از سر شود دور
مبادا کس به زور خویش مغرور
بسا دهقان که صد خرمن بکارد
ز صد خرمن یکی را برندارد

شیخ بهایی




دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

در خانهٔ دل عشق تو مجمع دارد
و از دادن جان کار تو مقطع دارد


در شعر تخلص به تو کردم که وجود
نظمی است که از روی تو مطلع دارد

سیف فرغانی


 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در خانهٔ دل عشق تو مجمع دارد
و از دادن جان کار تو مقطع دارد


در شعر تخلص به تو کردم که وجود
نظمی است که از روی تو مطلع دارد

سیف فرغانی


دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند / هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند
چگونه انس نگیرند با تو آدمیان / که از لطافت خوی تو وحش نگریزند



(چقدر زیبا واقعا)

سعدی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند / هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند
چگونه انس نگیرند با تو آدمیان / که از لطافت خوی تو وحش نگریزند



(چقدر زیبا واقعا)

سعدی

دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست
سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند

سحر گویند حرامست در این عهد ولیک
چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند

سعدی
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست
سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند

سحر گویند حرامست در این عهد ولیک
چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند

سعدی
در دلم تا برق عشق او بجست / رونق بازار زهد من شکست

چون مرا می‌دید دل برخاسته / دل ز من بربود و درجانم نشست

عطار
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دلم تا برق عشق او بجست / رونق بازار زهد من شکست

چون مرا می‌دید دل برخاسته / دل ز من بربود و درجانم نشست

عطار

تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی



یك دست آوازی ندارد نازنینم
ما خامشان این دست های بی دهانیم
افسانه ها ،‌میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان كوچك بی داستانیم
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یك دست آوازی ندارد نازنینم
ما خامشان این دست های بی دهانیم
افسانه ها ،‌میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان كوچك بی داستانیم
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر / به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

در آفاق گشاده‌ست ولیکن بسته‌ست / از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر

سعدی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر / به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

در آفاق گشاده‌ست ولیکن بسته‌ست / از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر

سعدی

روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای انکه چون تو پاک نیست

(مولوی)

 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای انکه چون تو پاک نیست

(مولوی)

تو ختایی بچه‌ای از تو خطا نیست عجب / کان که از اهل صوابند خطا نیز کنند

گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست / پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند

سعدیا گر نکند یاد تو آن ماه مرنج / ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو ختایی بچه‌ای از تو خطا نیست عجب / کان که از اهل صوابند خطا نیز کنند

گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست / پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند

سعدیا گر نکند یاد تو آن ماه مرنج / ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند

دل برد و پی بردن جان وعده نمود
شادمانیم که یک بار دگر می‌آید!
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز

دل برد و پی بردن جان وعده نمود
شادمانیم که یک بار دگر می‌آید!
دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت
ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
از خرقهٔ کفر، رقعه‌واری بگرفت
آورد و بر آستین ایمانم دوخت




شیخ بهایی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت
ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
از خرقهٔ کفر، رقعه‌واری بگرفت
آورد و بر آستین ایمانم دوخت

شیخ بهایی


ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست
چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست

فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت
چه مردمیست که در عین مردم آزاریست

از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست
که خون خسته دلانش غذای بیماریست

"خواجوی کرمانی"
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست
چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست

فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت
چه مردمیست که در عین مردم آزاریست

از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست
که خون خسته دلانش غذای بیماریست

"خواجوی کرمانی"
تو گر دوست داری مرا ور نداری / منم همچنان بر سر دوستداری

به هر دست خواهی برون آی با من / ز تو دست‌برد و ز من بردباری

انوری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو گر دوست داری مرا ور نداری / منم همچنان بر سر دوستداری

به هر دست خواهی برون آی با من / ز تو دست‌برد و ز من بردباری

انوری

یارب چه بلا که عشق یارست

زو عقل به درد و جان فکارست



انوری
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یارب چه بلا که عشق یارست

زو عقل به درد و جان فکارست



انوری
تا در دو جهان قضای معبود بود / تا خلق جهان و چرخ موجود بود

گر ملک بود بدست محمود بود / ور سعد بود بدست مسعود بود

عنصری بلخی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا در دو جهان قضای معبود بود / تا خلق جهان و چرخ موجود بود

گر ملک بود بدست محمود بود / ور سعد بود بدست مسعود بود

عنصری بلخی

داده چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم

وصال شیرازی
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داده چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم

وصال شیرازی
مراست یکتن و آنهم هلاک آن رخسار / مراست یکدل و آنهم اسیر آن گیسو

تو در خرامش و نازی و من ز فرقت تو / ز ناله همچون نالم ز مویه همچون مو

عمان سامانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مراست یکتن و آنهم هلاک آن رخسار / مراست یکدل و آنهم اسیر آن گیسو

تو در خرامش و نازی و من ز فرقت تو / ز ناله همچون نالم ز مویه همچون مو

عمان سامانی

وفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدم ... شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم

مهرداد اوستا


 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدم ... شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم

مهرداد اوستا


مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست / که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر / گرش به خواب ببینم که در کنار منست

سعدی
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست / که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر / گرش به خواب ببینم که در کنار منست

سعدی
تو کز محنت دیگران بی غمی----------- نشاید که نامت نهند آدمی
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم


گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم


آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا