درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد / زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد
امروز یقین شد که تو محبوب خدایی / کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون / کجا افتاد آن مجنون، درین دوران؟ نمیدانم
دلم سرگشته میدارد سر زلف پریشانت / چه میخواهد ازین مسکین سرگردان؟ نمیدانم
ما دلشدگان خسرو شيرين پناهيم
ما كشته ي آن مهرخ خورشيد كلاهيم
مستانه می گذشت وصالی به کوی دوست
آنجا رسید و سستی پا را بهانه ساخت
"وصالی خراسانی"
تیغی نه به مرحمت کشیده ست / وز ما صله رحم بریده ست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشقدارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیدهام که دم به دمش کار شست و شوست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم از نو غمی آید به مبارک بادم
من نگویم شمع یا پروانه باشماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
من نگویم شمع یا پروانه باش
گر به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنمشاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |