مشاعرۀ سنّتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من

نسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
نسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم


متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان​
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است​
ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این​
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردن است​
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است

استاد شهریار



 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز


متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان​
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است​
ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این​
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردن است​
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است

استاد شهریار



تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
خون عشاق حلال است زهی شوخ حرامی
بیم آن است دمادم که چو پروانه بسوزم
از تغابن که تو چون شمع چرا شاهد عامی





سعدی جانم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
خون عشاق حلال است زهی شوخ حرامی
بیم آن است دمادم که چو پروانه بسوزم
از تغابن که تو چون شمع چرا شاهد عامی

سعدی جانم

یک بار بی خبر؛
به شبستان من درآ!
چون بوی گل..
نهفته به این انجمن درآ

#صائب_تبریزی



 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک بار بی خبر؛

به شبستان من درآ!
چون بوی گل..
نهفته به این انجمن درآ

#صائب_تبریزی



از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد
دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار خودفروشی این چار سو ندارد
جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد





#شهریار_جان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد
دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار خودفروشی این چار سو ندارد
جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد


#شهریار_جان

دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاه‌نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو





حافظ جان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاه‌نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو


حافظ جان

وصل بیش از هجر جان سوزد ، نبینی عندلیب
در خزان خاموش باشد ، در بهار افغان کند؟
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصل بیش از هجر جان سوزد ، نبینی عندلیب
در خزان خاموش باشد ، در بهار افغان کند؟
در سفر هوای تو بی‌خبرم به جان تو
نیک مبارک آمده‌ست این سفرم به جان تو
لعل قبا سمر شدی چونک در آن کمر شدی
کشته زار در میان زان کمرم به جان تو
همچو قمر برآمدی بر قمران سر آمدی
همچو هلال زار من زان قمرم به جان تو
خشک و ترم خیال تو آینه جمال تو
خشک لبم ز سوز دل چشم ترم به جان تو
تا تو ز لعل بسته‌ات تنگ شکر گشاده‌ای
چون مگس شکسته پر بر شکرم به جان تو
دام همیشه تا بود آفت بال و پر بود
رسته شود ز دام تو بال و پرم به جان تو
در تبریز شمس دین هست چراغ هر سحر
طالب آفتاب من چون سحرم به جان تو





مولانا جااان من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در سفر هوای تو بی‌خبرم به جان تو
نیک مبارک آمده‌ست این سفرم به جان تو
لعل قبا سمر شدی چونک در آن کمر شدی
کشته زار در میان زان کمرم به جان تو
همچو قمر برآمدی بر قمران سر آمدی
همچو هلال زار من زان قمرم به جان تو
خشک و ترم خیال تو آینه جمال تو
خشک لبم ز سوز دل چشم ترم به جان تو
تا تو ز لعل بسته‌ات تنگ شکر گشاده‌ای
چون مگس شکسته پر بر شکرم به جان تو
دام همیشه تا بود آفت بال و پر بود
رسته شود ز دام تو بال و پرم به جان تو
در تبریز شمس دین هست چراغ هر سحر
طالب آفتاب من چون سحرم به جان تو


مولانا جااان من

وای بر مرغ گرفتاری که چون من سال ها

ماند در دام بلا تا در هوای دانه سوخت

مشفق کاشانی

 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای بر مرغ گرفتاری که چون من سال ها

ماند در دام بلا تا در هوای دانه سوخت

مشفق کاشانی

تو تا دوری ز من جانا چنین بی‌جان همی‌گردم
چو در چرخم درآوردی به گردت زان همی‌گردم
چو باغ وصل خوش بویم چو آب صاف در جویم
چو احسان است هر سویم در این احسان همی‌گردم





مولانا ^___^
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو تا دوری ز من جانا چنین بی‌جان همی‌گردم
چو در چرخم درآوردی به گردت زان همی‌گردم
چو باغ وصل خوش بویم چو آب صاف در جویم
چو احسان است هر سویم در این احسان همی‌گردم


مولانا ^___^

من برگ گلم باغ شبستان من است
وآن‌بلبل خوش‌لهجه غزلخوان من‌است
نوباوهٔ شب که شبنمش می‌خوانند
هر صبح به نیم‌بوسه مهمان من است


ملک‌الشعرای بهار
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
من برگ گلم باغ شبستان من است
وآن‌بلبل خوش‌لهجه غزلخوان من‌است
نوباوهٔ شب که شبنمش می‌خوانند
هر صبح به نیم‌بوسه مهمان من است


ملک‌الشعرای بهار
تو عشق پاکي و پيوند حسن جاودان داري
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
ظالم بمرد و قاعدۀ زشت ازو بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد

سعدی
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت




حافظ جانم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

حافظ جانم

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت
تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر
فریاد رسی نیست که فریاد ز دستت

خواجوی کرمانی



 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت

رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت
تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر
فریاد رسی نیست که فریاد ز دستت

خواجوی کرمانی




تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا
تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری
تا نکنی کوه بسی دست به لعلی نرسد
تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری
سر ننهد چرخ تو را تا که تو بی‌سر نشوی
کس نخرد نقد تو را تا سوی میزان نبری
تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری





مولانا جااان من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا
تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری
تا نکنی کوه بسی دست به لعلی نرسد
تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری
سر ننهد چرخ تو را تا که تو بی‌سر نشوی
کس نخرد نقد تو را تا سوی میزان نبری
تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری


مولانا جااان من

یا چهره بپوش یا بسوزان
بر روی چو آتشت سپندی

"سعدی"




 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست از طلب ندارم تا کام من براید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن براید
حضرت عشق
یار با ما بی‌وفایی می‌کند / بی‌گناه از من جدایی می‌کند

شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا / جای دیگر روشنایی می‌کند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دعایی گر نمی‌گویی به دشنامی عزیزم کن / که گر تلخ است شیرین است از آن لب هر چه فرمایی

یــاد ایــام جــوانـی جـگـرم خـون مـیـکـرد
خـوب شـد پـیـر شـدم کـم کم و نسیان آمد

استاد شهریار

 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یــاد ایــام جــوانـی جـگـرم خـون مـیـکـرد
خـوب شـد پـیـر شـدم کـم کم و نسیان آمد

استاد شهریار


داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد

هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش



هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر

گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد

هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش



هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر

گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق ... به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

دلم از پختن سودای وصال تو بسوخت / تو من خام طمع بین که چه سودا دارم

عقل مسکین به چه اندیشه فرا دست کنم / دل شیدا به چه تدبیر شکیبا دارم
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست
وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا