یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد
دیدنش حالِ مرا ،
یک جورِ دیگر میکند ...
حال یک دیوانه را ،
دیوانه بهتر میکند ...
یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد
دیدنش حالِ مرا ،
یک جورِ دیگر میکند ...
حال یک دیوانه را ،
دیوانه بهتر میکند ...
در خودم گم شده بودم تو صدایم کردی
عاشقم کردی و کشتی و رهایم کردی
از منست این غم که بر جان من استیک ره ای آتش به فریاد سپند من برس
در گره تا چند بندم ناله و فریاد را؟
از منست این غم که بر جان من است
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
پای در زنجیر می نالم که هیچ
الفتم با حلقۀ زنجیر نیست
فروغ عزیزممم
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
«فروغی بسطامی»
مذهب زنده دلان خواب پريشاني نيستپ ن : مرسی مرسی چه شعر خوشگلی نوشتید دلممم رفففففففففف ک من
آتشی از تو در دهان دارم
لیک صد مهر بر زبان دارم
دو جهان را کند یکی لقمه
شعلههایی که در نهان دارم
مولانا جانم
داشدم میخوندم دیوانشو گفدم بیام یکمشم اینجا بنویسم
مذهب زنده دلان خواب پريشاني نيست
از همين خاك جهان دگري ساختن است
تفأل زدم نیمه شب به قرآن
کتابی که از وحی شیرازه دارد
برای دلم آیه صبر آمد
ولی نازنین! صبر اندازه دارد
ترا من چشم در راهم،منم و شمع دل سوخته، یارب مددی
که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
ترا من چشم در راهم،
شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
مي يابم از خود حسرتي باز از فراق کيست اين
آماده ي صد گريه ام از اشتياق کيست اين
نگرانم ولی چه باید کرد؟ عشق دلواپسی نمی فهمد
درد من خط میخی است عزیز! درد من را کسی نمی فهمد
دل چون آيينه ي اهل صفا مي شكنند
كه ز خود بي خبرند اين ز خدا بي خبران
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است می دانی برادر
دلم خون است! از این می نویسم
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
نباید هیچ می گفتم، نباید هیچ می پرسید
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست... مدتهاست...
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان منتا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
ای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از آنها ای آن من ای آن من
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
بیتو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
مولانا جااااان من
من تا حالا عاشق نشدم ولی مطمینم اگه زمان مولانا یا حالا سعدی یا حافظ بودم عاشقشون میشدم اخه خوب تر از اینا هم مگه داریم البته خودشون درگیر آدمای دیگه ای بودن و من شکست عشقی میخوردم مطمینا
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانینــو گــل نــازنــیــن مــن تــا تــو نـگـاه مـی کـنـی
لــطــف بـهـار عـارفـان در تـو نـگـاه کـردنـسـت
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت
تــا شــویــمــت از آن گـل عـارض غـبـار راه
ابــری شـدم ز شـوق کـه اشـکی بـبـارمـت
تو خسته ای و خسته تر منم که هرز می روم
تو از همه فراری و من از خودم فراری ام...
من هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام
سلمان ساوجی
مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است
ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تارتا به فراق خو كنم صبر من و قرار كو؟
وعده ي وصل اگر دهد طاقت انتظار كو؟
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
تو مپندار که خاموشی مناي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |