یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت
من خود به سر ندارمٖ دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد
یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت
دل بیمار زکف رفت و جز این نیست سزایت
که طبیبی پی ِ بهبودی ی ِ بیمار نداری
گر چه سیمین، به غزل ها سخن از یار سرودی
به خدا یار نداری! به خدا یار نداری!...
یک روز دیگر کمتر شد از عمرت ، خدا را شکر
امروز قدری کمتـــــر از دیروز دلتنگی...
در دل و جان خانه کردی عاقبتیادایام جوانی جگرم خون می کرد
خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کاتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت
من تو را مشغول میکردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
عشق را بیخویش بردی در حرم
عقل را بیگانه کردی عاقبت
یا رسول الله ستون صبر را
استن حنانه کردی عاقبت
شمع عالم بود لطف چاره گر
شمع را پروانه کردی عاقبت
یک سرم این سوست یک سر سوی تو
دوسرم چون شانه کردی عاقبت
دانهای بیچاره بودم زیر خاک
دانه را دردانه کردی عاقبت
دانهای را باغ و بستان ساختی
خاک را کاشانه کردی عاقبت
ای دل مجنون و از مجنون بتر
مردی و مردانه کردی عاقبت
کاسه سر از تو پر از تو تهی
کاسه را پیمانه کردی عاقبت
جان جانداران سرکش را به علم
عاشق جانانه کردی عاقبت
شمس تبریزی که مر هر ذره را
روشن و فرزانه کردی عاقبت
چرا مولانا اینقد عشقه چرا واقعا میدونم زیادی نوشتم ولی واقعا دلم نیومد هیچ کجای شعر قطعش کنم ^___^
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا
در این دیده در آیید و ببینید خدارا
صفای اصفهانی
*********
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب
باز می پرسی که دردت چیست؟بنشین گوش کن
درد من ، این درد بی درمان من چشمان توست
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
منم كه شعر و تغزل پناهگاه من استاگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
منم كه شعر و تغزل پناهگاه من است
چنان كه قول و غزل نيز در پناه من است
تامل کنان در خطا و ثواب
به از ژاژ خایان حاضر جواب
سعدی
اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما رابگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما را
اينگونه به خاك ره ميفكن ما را
ما در تو به چشم دوستي مي بينيم
اي دوست مبين به چشم دشمن ما را
***
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردی ست
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
( هاتف اصفهانی )
یک نفر با او بگوید آه من دنبال اوست
دلبری بسیار کرده، کاش دل کم بشکند
درد عاشقي را دوايي بهتر از معشوق نيست
شربت بيماري فرهاد را شيرين كنيد
عصري تبريزي
در من هزار خاطره آتش گرفته است
حالم از این هوای مشوش گرفته است
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودتـا چـشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طـالـع مـگو که چشمه خورشید خاورست
شهریار
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دردی ست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
سعدی
لبخند تو خلاصه خوبی هاست
لختی بخند! خنده گل زیباست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هرچند می روم تو کمی فکر کن به من
وقتی کنار سنگ مزارم نشسته ای
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
فیض کاشانی
تو اگر باشے و من باشم و باران باشد
به بغل میڪشمت گر چه خیابان باشد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |