مشاعرۀ سنّتی

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
در بهاران چون ز دست نوجوانان جام گیرم
چون خمار باده ام در سر کند غوغا جوانی

سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش
تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی

"شهریار"
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم
تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم
گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو
گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم
غلغله‌ای می شنوم روز و شب از قبه دل
از روش قبه دل گنبد دوار شدم
تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت
از هوس زخمه تو کم ز یکی تار شدم
دزدد غم گردن خود از حذر سیلی من
زانک من از بیشه جان حیدر کرار شدم
تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم
تا که بدیدم کلهش بی‌دل و دستار شدم




شعر به این خوشگلی کی دلش میاد بگه فقط یه بیت بنویس آخه:redface:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مـــهــمــان عــزیــزی کــه پــی دیــدن رویــش
هـمـسـایـه هـمه سرکشد از بام و در اینجاست

شهریار
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا مي كشم خطوط تو را پاك مي كشي
داري كمي فراتر از ادراك مي شوي
هرلحظه ازنگاه دلم مي چكي ولی
با دستمال كاغذي ام پاك ميشوي!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یا چهره بپوش یا بسوزان
بر روی چو آتشت سپندی

«سعدی»

 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارشو ای مونس غمخوارگان
چاره کن ای چاره بیچاره‌گان
قافله شد واپسی ما ببین
ای کس ما بیکسی ما ببین

نظامی جان

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نشست نقش دعایم به عالم گردون
کجاست گوش نمازی که بشنود آمین
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

عاشق شهریارم دیگه این شعرشم که محشره:redface:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
منم عاشق شهریارم

از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو می بینم

چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهرۀ اوست که با دیده او می بینم

"شهریار"
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد
تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد

شهریار جان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار
گویی چراغ کوکبه بامدادیم

چون لاله ام ز شعله عشق تو یادگار
داغ ندامتی است که بر دل نهادیم

مرغ بهشت بودم و افتادمت به دام
اما تو طفل بودی و از دست دادیم

"شهریار"
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو
سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم





:w22:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است
ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردن است
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است


استاد شهریار


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر که او را دیده‌ای باشد، شناسد صورتی
کار صورت سهل باشد، ره به معنی مشکلست


رکن الدین اوحدی مراغه ای

 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را در دلبری دستی تمامست
مرا در بی‌دلی درد و سقامست
بجز با روی خوبت عشقبازی
حرامست و حرامست و حرامست
همه فانی و خوان وحدت تو
مدامست و مدامست و مدامست
چو چشم خود بمالم خود جز تو
کدامست و کدامست و کدامست
جهان بر روی تو از بهر روپوش
لثامست و لثامست و لثامست
به هر دم از زبان عشق بر ما
سلامست و سلامست و سلامست





مولانا جان من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست

بجان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست

"بابا طاهر"
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه


خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هرچند که در حسن و ملاحت، فردي
از تو بنماند، در دل من دردي

سويت نکنم نگاه، اي شمع اگر
پروانه من شوي و گردم گردي


شیخ بهایی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا چند حدیث قامت و زلف نگار
تا کی باشی تو طالب بوس و کنار

گر زانکه نه‌ای دروغزن عاشق‌وار
در عشق چو او هزار چون او بگذار

ابوسعید ابوالخیر
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا چند حدیث قامت و زلف نگار
تا کی باشی تو طالب بوس و کنار

گر زانکه نه‌ای دروغزن عاشق‌وار
در عشق چو او هزار چون او بگذار

ابوسعید ابوالخیر
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم
عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم
عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود

دی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را

پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را

ابوسعید ابوالخیر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای غم بریز خون من و افتخار کن
وز آبرو مترس، تو را آبرو کجاست؟!

تا ولوله ی عشق تو در گوشم شد
عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا یک ورق از عشق تو از بر کردم
سیصد ورق از علم فراموشم شد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا