مشاعرۀ سنّتی

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو خود وصال دگر بودي اي نسيم وصال
خطانگر كه دل اميد در وفاي تو بست


تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست

تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست


زان روی که از شعاع نور رخ تو

خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست

تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست


زان روی که از شعاع نور رخ تو

خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

تا در نرسد وعدهٔ هر کار که هست
سودی ندهد یاری هر یار که هست

تا زحمت سرمای زمستان نکشد
پر گل نشود دامن هر خار که هست
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا در نرسد وعدهٔ هر کار که هست
سودی ندهد یاری هر یار که هست

تا زحمت سرمای زمستان نکشد
پر گل نشود دامن هر خار که هست

تا چند ازین حبله و زراقی عمر
تا چند مرا جرعه دهد ساقی عمر
حقا که من از ستیزه جرعه غم
چون جرعه به خاک ریزم این باقی عمر
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم





شهریار جانم
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم





شهریار جانم

من در این جای همین صورت بی‌جانم و بس

دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست


تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم

فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
زلیخا همتی در عرصه ی عالم نمیبینم

وگرنه جنس یوسف، کاروان در کاروان دارم



ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست

آیینه به دست و روی خود می‌آراست

دستارچه‌ای پیشکشش کردم گفت

وصلم طلبی زهی خیالی که توراست

 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست


آیینه به دست و روی خود می‌آراست


دستارچه‌ای پیشکشش کردم گفت

وصلم طلبی زهی خیالی که توراست


تا تو نقاش دلِ تنگ منی، دقت کن

برگ ها را نکنی زرد! دلم میگیرد



 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست

باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟


در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد

همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو؟


بعد مرگم می کشان گویند درمیخانه ها

آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟

رهی معیری
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ماه من نيست،در اين قافله راهش ندهيد
كاروان بار نبندد شب اگر ماهش نيست!


تمام اوست که فانی شدست آثارش

به دوستگانی اول تمام شد کارش


مرا دلیست خراب خراب در ره عشق

خراب کرده خراباتیی به یک بارش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست

باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟


در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد

همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو؟


بعد مرگم می کشان گویند درمیخانه ها

آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟

رهی معیری

وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدا
فغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست

شهریار
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هر که بهر تو انتظار کند

بخت و اقبال را شکار کند


بهر باران چو کشت منتظر است

سینه را سبز و لاله زار کند


بهر خورشید کان چو منتظر است

سنگ را لعل آبدار کند
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر که بهر تو انتظار کند

بخت و اقبال را شکار کند


بهر باران چو کشت منتظر است

سینه را سبز و لاله زار کند


بهر خورشید کان چو منتظر است

سنگ را لعل آبدار کند
در اين بهار تازه كه گل ها شكفتند
لبخند عشق زن كه شكوفا ببينمت
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
نماز شام غریبان چو گریه آغازم

به مویه‌های غریبانه قصه پردازم


به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار

که از جهان ره و رسم سفر براندازم
مرا دلبر چنان باید که جان فتراک او گیرد
مرا مطرب چنان باید که زهره پیش او میرد
یکی پیمانه‌ای دارم که بر دریا همی‌خندد
دل دیوانه‌ای دارم که بند و پند نپذیرد
خداوندا تو می‌دانی که جانم از تو نشکیبد
ازیرا هیچ ماهی را دمی از آب نگزیرد
زهی هستی که تو داری زهی مستی که من دارم
تو را هستی همی‌زیبد مرا مستی همی‌زیبد
هلا بس کن هلا بس کن که این عشقی که بگزیدی
نشاطی می‌دهد بی‌غم قبولی می‌کند بی‌رد





 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
در كناري با خيالت عشق بازي مي كنم
اين سر شوريده را اينگونه راضي مي كنم

فرصت عمرم نماند و اين جواني زود رفت
هر شب و هر لحظه ياد عشق ماضي مي كنم

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم

مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار
کاین ره که برگرفت به جایی دلالت است
ای مدعی که می‌گذری بر کنار آب
ما را که غرقه‌ایم ندانی چه حالت است
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا