تو ای جام بلــور سرنوشتــــــــم
برایت نامــه ای از دل نوشتــــم
نوشتم نامـه رو یک شب توپاییـز
ولـی با سینه ای از عشق لبریـز
برایت نامــه ای از دل نوشتــــم
نوشتم نامـه رو یک شب توپاییـز
ولـی با سینه ای از عشق لبریـز
يك دست اوازي ندارد نازنينمز تلخگوییِ من عیش عالمی تلخ است
به بوسهای چه شود گر مرا دهان بندی؟
دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
"دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله»
داغي كه زهجرانت بر دل زده اي ، جانا
مي دانم و مي داني ، ديوانه كند ، ما را
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشاییست
شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
تو میروی و دل ز دست میرود
مرو که با تو هر چه هست می رود...
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو رادراین دنیـای بی احساس
تـومـرزبـاورم بـودی
غـزل بـودم به چشمانـت
تـودائـم ازبـرم بـودی
لاله ديدم روي زيباي تو امد به يادآه از این توبه و پیمانه که بشکست بهم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست بهم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرتلاله ديدم روي زيباي تو امد به ياد
شعله ديدم سركشي هاي توام امد به ياد!
تا بهار دلنشین آمده سوی چمندوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
سعدی جان^__^
وقت تنگ است ولي غصه ز حد افزون است
باز کن پنجره را تا نفسي تازه کنيم ...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |