مشاعرۀ سنّتی

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یک قطره آبم که در اندیشه دریا *افتادم و باید بپذیرم که بمیرم **
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم *یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم**
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی‌ست *من ساخته از خاک کویرم که بمیرم **
خاموش مکن آتش افروخته‌ام را *بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
 
آخرین ویرایش:

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه‌ی خمار نیست:w22:
 

دختر معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه‌ی خمار نیست:w22:

توانا بود هر که داند بود
ز دانش دل پیر برنا بود
 

دختر معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد بي عشقي زجانم برده طاقت ور نه من
داشتم ارام تا ارام جاني داشتم!

مستان خرابات ز خود بی خبرند

جمعنـد و ز بـوی گــل پراکـــنده تـرند

ای زاهــد خـــودپرســت با ما منشین

مستـــان دگــــرند و خـــودپرستان دگرند‌
 

Boheyran

عضو جدید
در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه تست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا