مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
قــرار من ربوده اي دل از تـــو ياد ميكـــــــند
خــــــروش و ناله ميكَشد بهر ســـو داد ميكند

 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تب و تاب ِ غم ِ عشق ات ، دل ِ دریا طلبد
هر تــُنـُـک حوصله را طاقت ِ این توفان نیست

سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یقین دارم تو هم من را تجسم می کنی گاهی
به
خلوت با خیال من تکلم می کنی گاهی

هر آن لحظه که پید ا می شوی از دور مثل من

به ناگه دست و پای خویش را گم می کنی گاهی

چنان دریا ، نا آرام و توفانی تو روحم را
اسیر موجهای پر تلاطم می کنی گاهی

دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین
در آن لحظه که نامم را ترنم می کنی گاهی

همه شعر و غزلهای پر احساس مرا با شوق
تو می خوانی و زیر لب تبسم می کنی گاهی

یقین دارم تو هم من را تجسم می کنی گاهی
به
خلوت با خیال من تکلم می کنی گاهی



 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یقین دارم تو هم من را تجسم می کنی گاهی
به
خلوت با خیال من تکلم می کنی گاهی

هر آن لحظه که پید ا می شوی از دور مثل من

به ناگه دست و پای خویش را گم می کنی گاهی

چنان دریا ، نا آرام و توفانی تو روحم را
اسیر موجهای پر تلاطم می کنی گاهی

دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین
در آن لحظه که نامم را ترنم می کنی گاهی

همه شعر و غزلهای پر احساس مرا با شوق
تو می خوانی و زیر لب تبسم می کنی گاهی

یقین دارم تو هم من را تجسم می کنی گاهی
به
خلوت با خیال من تکلم می کنی گاهی




چقدر دلنشین و زیبا:gol::gol:

یا رب این بوی که امروز به ما می‌آید
زسراپرده اسرار خدا می‌آید

بوستان را کرمش خلعت نو می‌پوشد
خستگان را ز دواخانه دوا می‌آید
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر دلنشین و زیبا:gol::gol:

یا رب این بوی که امروز به ما می‌آید
زسراپرده اسرار خدا می‌آید

بوستان را کرمش خلعت نو می‌پوشد
خستگان را ز دواخانه دوا می‌آید

دل نشد راضي بگويد شعر نابي باب دل

من كجا بايد بگويم راز دل تا نگردم
من خجل


 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو کجا نالی از این خار که در پای من است

یا چه
غم داری از این دَرد که بر جان تو نیست



توهم از عشق من تب میکنی گاهی،
به خلوت با خدای خود یا رب میکنی گاهی

از آن روزی که من را در میان شعرها جستی
چه زیبا با خیالم روز را شب میکنی گاهی

قلم در دست تو، شعر و غزلهایت چه میخواهند؟
تبسم میکنم اما، چه با لب می کنی گاهی

تو هم از عشق من تب میکنی گاهی
به خلوت با خدای خود یا رب میکنی گاهی
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس‌ ندانیم که ما را چه رسید
از خاک برآمدیم و بر باد شدیم
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺗﻮ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻨﯽ ﻣﻦ ﻏﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺗﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻨﯽﻣﻦ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ

ﺍﮔﺮ ﺩﺭﻣﺎﻥﺗﻮﯾﯽ ﺩﺭﺩﻡ ﻓﺰﻭﻥ ﺑﺎﺩ
ﻭﮔﺮ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﯼ ﺳﻬﻤﻢ ﺟﻨﻮﻥ ﺑﺎﺩ

ﺗﻮﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﯾﯽ ﺗﻮ ﻋﻠﺖ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ﺍ ﯼ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﻣﻦ
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا قلم موی خیالت یادگاری میکشم
یک قفس بی پنجره با یک قناری میکشم

بی تو باران می شود این بغض های لعنتی
پشت پلکم انتظارت را بهاری میکشم
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
‍ مانده روحم سالها در زیر آواری -که نیست-!
استخوانم خرد شد در لای دیواری -که نیست-!

پله ای در خواب میبینم -بدون انتهاست-
بعد از آن بالا میفتم توی انباری -که نیست-!

توی خواب ام قرصهای خواب من گم میشوند!
چشم من حیران به دنبال پرستاری که نیست!

من رهایت میکنم! هروقت می‌خواهی برو!
«عشق» مثل «خدمت سربازی» اجباری که نیست!

چندسالی میشود رفتی، ولی من مانده ام-
بازهم در انتظار روز دیداری -که نیست-!

-گرچه دیگر نیستی- عشقت درون سینه ماند!
مثل کاخی باشکوه، از عصر قاجاری - که نیست-!

زیر قیمت میخری، با «سود کم» رد میکنی!
قلب آدم «خانه ی عشق» است، سمساری که نیست!

«شعر» در این روزها چیزی به غیر از «دردسر»،
«عشق» در این روزها غیر از «گرفتاری» که نیست!

احتمالا بی تو دست از شعر گفتن میکشم!
جوهر شعر معاصر جز «خودآزاری» که نیست!
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آه… آری… این منم… اما چه سود

‏‎"او" که در من بود دیگر نیست، نیست

‏‎می خروشم زیر لب دیوانه وار

‏‎"او"که در من بود آخر کیست، کیست؟
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
آه… آری… این منم… اما چه سود

‏‎"او" که در من بود دیگر نیست، نیست

‏‎می خروشم زیر لب دیوانه وار

‏‎"او"که در من بود آخر کیست، کیست؟

تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت؟
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا