هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
دیر شد باید بخوانی نازنینم شب بخیر
با وفای ساده ی خلوت گزینم شب بخیر
غصه فردا و فرداهای دیگر را مخور
ای غریب افتاده ی تنها نشینم شب بخیر
یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند
تو اگر دردی به درمان احتیاجی نیست نه
کاش آدم تا ابد احساس بیماری کند...
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است...
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام!
من از حُسن روز افزون که یوسف داشت دانستم *** که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
الا یا ایهاالساقی ادرکاساو ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
الا یا ایهاالساقی ادرکاساو ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
آه از این بغض و از این درد
که نمانده جانی بر تنم
تا کنم چشمه ی اشکی تازه
یا که بر کنم شعری از غم...
آه از این بغض و از این درد
که نمانده جانی بر تنم
تا کنم چشمه ی اشکی تازه
یا که بر کنم شعری از غم...
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها
کمی خسته
کمی از یاد ها رفته
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته!!
هردم ازین باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شدو جان نیز هم
مزن برسر ناتوان دست زور
که روزی بیفتی به پایش چو مور
من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |