نمک در نمکدان شوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
در اين سرای بی كسی كسی به در نمی زندنمک در نمکدان شوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
ما نمی پوشیم عیب خویش اما دیگراندارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
ترحم بر پلنگ تیز دنداندلم از سینه به تنگ است خدایا برهان
هر کجا در قفسی مرغ گرفتار هست
ای كه دستت می رسد كاری بكنروی خوش یاران دگر زیبا نایددر نظر
دنیا گلستان گر شود خاریست در چشمان ما
من از عهد آدم تو را دوست دارمراز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خداییمکتوب خود سفید فرستاده ام به دوست
شرح وفای او که ندارد نوشته ام
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیمیاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد
تا توانی دلی بدست آوریک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |