مشاعره عرفانی

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هسستی پنهان من

نخستین گام در میدان عرفان

"طلب" باشد ، طلب ای طالب آن

به منزلگاه دوم عشق باید

که تا یابی نشان از مهر جانان
:w16:
 

D I S A

عضو جدید
نخستین گام در میدان عرفان

"طلب" باشد ، طلب ای طالب آن

به منزلگاه دوم عشق باید

که تا یابی نشان از مهر جانان
:w16:



نه هر که چهره برافروخت دلبری داند | نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست | کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن | که یار،خود روش بنده پروری داند . . .

:gol:
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند | نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست | کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن | که یار،خود روش بنده پروری داند . . .

:gol:

دوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
آنقدر در میزنم این خانه را
تا ببینم روی صاحبخانه را
گاه بر در میزنم گاهی به سر
بودم اشفته شدم آشفته تر :w16:
رندي آموز و كرم كن كه نه چندان هنرست
حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را/ زان جذبه‌های جانی ای جذبه تو غالب

باز آي كه تا به خود نيازم بيني *****بيداري شبهاي درازم بيني
بر من در وصل بسته ميدارد دوست ***** دل را به عنان شكسته ميدارد دوست
زين پس منو دلشكستگي بر دراوست ***** چون دوست دل شكسته ميدارد دوست
من بودم و دوش آن بت و بنده نواز ***** از من همه لابه بود و از وي همه ناز
شب رفت و حديث ما به پايان نرسي ***** شب را چه كنم حديث ما بود دراز
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
من که سر در نیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست

تنها نه فرات که هفت دریا می سوخت
از تشنگیت تمام دنیا می سوخت
باران سما ز سرنوشتش گله داشت
روزی كه جگر گوشه ی زهرا می سوخت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دلی کز عشق جانان دردمند است

همو داند که قدر عشق چند است



دلا گر عاشقی از عشق بگذر

که تا مشغول عشقی عشق بند است


- عطار
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو زبون تن خاکی و چو باد

توسن عمر تو در تاختن است

 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم

اندر صف دل سوختگان نام گرفتیم



در آتش تیمار تو تا سوخته گشتیم

در کنج خرابات می خام گرفتیم


- سنایی
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام
گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را

سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آورده‌ام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم

در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟


"شیخ بهایی"

یك طایفه را بهر مكافات سرشتند
یك سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یك فرقه به عشرت در كاشانه گشادند
یك زمره به حسرت سرانگشت گزیدند
مولوی

 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
در راه ِ رسیدن به تو، گیرم که بمیرم

اصلاً به تو افتاده مسیرم، که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم، که بمیرم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ما ز عشقت آتشین دل مانده‌ایم

دست بر سر پای در گل مانده‌ایم


خاک راه از اشک ما گل گشت و ما

پای در گل دست بر دل مانده‌ایم

- عطار



 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما ز عشقت آتشین دل مانده‌ایم

دست بر سر پای در گل مانده‌ایم


خاک راه از اشک ما گل گشت و ما

پای در گل دست بر دل مانده‌ایم

- عطار




مخوان جز درس عرفان، تا که از رفتار و گفتارت
بداند دیو کز شاگردهای این دبستانی
همی مردم بیازاری و جای مردمی خواهی
همی درهم کشی ابروی، چون گویند ثُعبانی

پروین اعتصامی
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست


والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
؛مولانا؛
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست


والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
؛مولانا؛

تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت،
من ، همه محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام،
بخت، خندان و ،زمان رام.
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب.
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
بی‌ دل و جان بسر شود بی‌ تو بسر نمی‌ شود

بی دو جهان بسر شود بی‌ تو بسر نمی‌ شود


بی‌ سر و پا بسر شود بی‌ تن و جان بسر شود

بی من و ما بسر شود بی‌ تو بسر نمی‌ شود



- فیض کاشانی



 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
در چشم من نیاید خوبان جمله عالم
بنگر خیال خوبش مژگان من گرفته
من خسته گرد عالم درمان ز کس ندیدم
تا درد عشق دیدم درمان من گرفته

"مولانا"
 

Similar threads

بالا