مشاعره با شعر سعدی

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من نه مرد آن است كه با غمش برايد

مگسي كجا تواند كه بيفكند عقابي؟


شرمنده دوست عزيز تشكر ندارم
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من نه مرد آن است كه با غمش برايد

مگسي كجا تواند كه بيفكند عقابي؟


شرمنده دوست عزيز تشكر ندارم


یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی

رای رای توست خواهی جنگ و خواهی آشتی


:gol:همراهی شما ارزشمند تره...ممنون
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت

چندان که بازبیند دیدار آشنا را


ممنون از لطفتون
 

iman.mpr

عضو جدید
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت

چندان که بازبیند دیدار آشنا را


ممنون از لطفتون

از بس که در نظرم خوب آمدی صنما / هر جا که می​نگرم گویی که در نظری
دیگر نگه نکنم بالای سرو چمن / دیگر صفت نکنم رفتار کبک دری
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفس خروس بگرفت كه نوبتي بخواند

همه بلبلان بمردند و نماند جز عذابي
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست

بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست


خواهش مي كنم دشمنتون شرمنده
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست

بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست


خواهش مي كنم دشمنتون شرمنده


تو نه مرد عشق بودی خود ازین حساب سعدی

که نه قوت گریز است و نه طاقت گزندت

ممنون:gol:
نمیدونم چرا هی تموم میشه دوباره شارژ میشه...!!!!:surprised:
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را


آره گاهي اوقات اينطوري ميشه
روز خوش دوست خوبم ممنون از همراهيتون
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را


آره گاهي اوقات اينطوري ميشه
روز خوش دوست خوبم ممنون از همراهيتون

از تو با مصلحت خویش نمیپردازم

که محال است که در خود نگرد هر که تو دید


روز به خیر....همچنین...:gol:
 

iman.mpr

عضو جدید

دوش بی روی تو آتش به سرم بر می​شد / و آبی از دیده می​آمد که زمین تر می​شد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز / همه شب ذکر تو می​رفت و مکرر می​شد
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست با دوست چون نرسد در گردن
چاره ای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن
 

iman.mpr

عضو جدید
دست با دوست چون نرسد در گردن
چاره ای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی / که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد / که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار

که سوز عشق سخن های دلنواز آرد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ممنون استاد سیاوش :gol::gol:


بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت

گر این سخن برود در جهان نماند خام
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحر گیر

سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست
 

iman.mpr

عضو جدید
لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحر گیر

سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست


تن من فدای جانت سر بنده و آستانت / چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم
چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد / نه مروتست اگر من نظر تباه دارم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در این روش که تویی بر هزار چون سعدی

جفا و جور توانی ولی مکن یارا
 

Similar threads

بالا