**مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم!
لااقل
لای کتاب دلمان بگذاریم
معطر بشویم
شاید
از باغچه‌ی کوچکِ اندیشه‌مان گل روید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم!
لااقل
لای کتاب دلمان بگذاریم
معطر بشویم
شاید
از باغچه‌ی کوچکِ اندیشه‌مان گل روید
رویا جون باید با حرف آخر شعر قبلی جواب بدی عزیز

در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لب های جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
در هم دویده سایه و روشن
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
سلام به همه دوستداران شعر و ادب! :gol::gol::gol:
میخوایم تو این تاپیک یک مشاعره با سبکی جدید و راحت رو از اشعار سهراب سپهری آغاز کنیم!
مهم نیست با چی می خوای شروع کنی! فقط از خود سهراب جون بگید کافیه. اینطوری اشعار بیشتری جمع میشه ;)
دوستان فقط دقت کنن که ابیات تکراری پست نکنن! :wallbash:


زندگی جیره مختصریست،
مثل یک فنجان چای!
و کنارش عشق است،
مثل یک حبه قند!
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد!:gol:
رویا جون باید با حرف آخر شعر قبلی جواب بدی عزیز

در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لب های جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
در هم دویده سایه و روشن

نه نوشته بود با هر چی دوست دارید جواب بدید:w20:

ولی من طبق حرف شما پیش میرم:w16:


نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:
«چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
– قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
ـ و نوشداری اندوه؟
ـ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می‌خوردند.ـ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
ـ چقدر هم تنها!
ـ خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
ـ دچار یعنی…
ـ عاشق.
ـ و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
ـ چه فکر نازک غمناکی!
ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.ـ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
ـ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
ـ غرق ابهامند
ـ نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز.
و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دیشب لب رود شیطان زمزمه داشت
شب بود و چراغک بود
شیطان تنها تک بود
باد آمده بود باران زدهبود شب تر گلهای پرپر
بویی نه براه
ناگاه
ایینه رود نقش غمی بنمود شیطان لبب آب
خک سیا در خواب
زمزمه ای می مرد بادی می رفت رازی می برد
 

Similar threads

بالا