مشاعره با اشعار بداهه ...

Sonrisa

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام دوستان خوبم

ميخوام يه تاپيك بزنم براي دوستاي خوب و خوش طبع خودم
كه به اشعار بداهه علاقه دارند و استعداد درخشاني در اين زمينه دارند:)
خب شما ميتونين تو اين تاپيك شعر هايي رو كه به صورت بداهه خودتون ميسراييد :) رو بذارين
:gol:
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم از دوست خوبم که چنین تاپیکی رو زدن

ممنونم از دوست خوبم که چنین تاپیکی رو زدن

به نام خالق هستی
کنم آغاز تردستی
حکایت های پی در پی
ز عشق و شوری و مستی
بیا جانم تو شعری گوی
اگر با یار بنشستی

 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خالق هستی
کنم آغاز تردستی
حکایت های پی در پی
ز عشق و شوری و مستی
بیا جانم تو شعری گوی
اگر با یار بنشستی


يک دلي دارم غريب و عاشق روي شما


هر زماني شيفته، سرگشته در کوي شما


خون که ميگردد برگهايم بنام عشق و ناز


از رگ گردن هدايت ميشود سوي شما


تا شود تزريق انواع محبت در فضا


بوسه ها دارم شناور بر لب جوي شما
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز

يک دلي دارم غريب و عاشق روي شما


هر زماني شيفته، سرگشته در کوي شما


خون که ميگردد برگهايم بنام عشق و ناز


از رگ گردن هدايت ميشود سوي شما


تا شود تزريق انواع محبت در فضا


بوسه ها دارم شناور بر لب جوي شما

اندم که تو را دیدم
اندر خم این دیوار

تو روی به من کردی
من مست از این دیدار

گفتی که دلی دارم
سرگشته ز کوی یار

عاشق شده این بیمار.
من مست از این گفتار

گفتی که زنم بوسه
بر گونه و لب ای یار

تزریق محبت شد.
من شرم زده بسیار

 
آخرین ویرایش:

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز

اندم که تو را دیدیم
اندر خم این دیوار

تو روی به من کردی
من مست از این دیدار

گفتی که دلی دارم
سرگشته ز کوی یار

عاشق شده این بیمار.
من مست از این گفتار

گفتی که زنم بوسه
بر گونه و لب ای یار

تزریق محبت شد.
من شرم زده بسیار


راهيان کوي دلبر جمله هشيارند و مَست

قلب عاشق سوي معشوق است از روز اَلَست

با نگاهي دين وايمان ، جان رَود در راه دوست

واي بر آن لحظه اي کـه آرم
دل يارم بدَست:redface:

 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز

راهيان کوي دلبر جمله هشيارند و مَست

قلب عاشق سوي معشوق است از روز اَلَست

با نگاهي دين وايمان ، جان رَود در راه دوست

واي بر آن لحظه اي کـه آرم
دل يارم بدَست:redface:

تنهاییم حال مرا اصلا نمیفهمد
نه!درد هم درمان زخم ها را نمیفهمد
امشب سحر هم با خودش ماتم گرفته بود
گویی صدای جغد درختان را نمیفهمد
شب میرود سپیده زده آسمان صبح
اما ندا(ی) قدقامت الصلاة را اصلا نمیفهمد
اخر رسید انتهای صبح، روز روشن شد
هرگز کسی گرمای خورشید را نمیفهمد
آنقدر انتظار کشیدم آخرش چه سود؟!
یار سفر کرده را فراق چه میفهمد؟
هرچند او خود از اول دل مرا ربود
من در میان خاک! او هرگز نمیفهمد
.....:cry:.....​
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهاییم حال مرا اصلا نمیفهمد
نه!درد هم درمان زخم ها را نمیفهمد
امشب سحر هم با خودش ماتم گرفته بود
گویی صدای جغد درختان را نمیفهمد
شب میرود سپیده زده آسمان صبح
اما ندا(ی) قدقامت الصلاة را اصلا نمیفهمد
اخر رسید انتهای صبح، روز روشن شد
هرگز کسی گرمای خورشید را نمیفهمد
آنقدر انتظار کشیدم آخرش چه سود؟!
یار سفر کرده را فراق چه میفهمد؟
هرچند او خود از اول دل مرا ربود
من در میان خاک! او هرگز نمیفهمد
.....:cry:.....



در
دل من رخنه کردی با سلاحی بی نظیر
با فقط یک
تیر گشتم ، روبراه و سر بزیر :redface:

یارب این
چشم است یا کشتارگاه عاشقان
کس ندیدم جان دهد ،با
نیزه از جنس حریر

در
دلم جای تو خالی بود و پُر بود ازنیاز
هیچ سربازی ندارد
آرزو گردد اسیر :)

گرچه در بند نگاهت عقل و دین را باختم
بردم از وقتی که گفتی آن کلام
دلپذیر
:gol:

حال باید چون گره ، گه کور و گه گردیم باز
هر چه باشد باهمیم و این ندارد
زود و دیر
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز


در
دل من رخنه کردی با سلاحی بی نظیر
با فقط یک
تیر گشتم ، روبراه و سر بزیر :redface:

یارب این
چشم است یا کشتارگاه عاشقان
کس ندیدم جان دهد ،با
نیزه از جنس حریر

در
دلم جای تو خالی بود و پُر بود ازنیاز
هیچ سربازی ندارد
آرزو گردد اسیر :)

گرچه در بند نگاهت عقل و دین را باختم
بردم از وقتی که گفتی آن کلام
دلپذیر
:gol:

حال باید چون گره ، گه کور و گه گردیم باز
هر چه باشد باهمیم و این ندارد
زود و دیر



رازی نهفته در پس شعرم برای توست
.......................................................................................................... هر واژه نخست، ردّی برای توست

نیلوفر شکفته در آن دریای بی نظیر
.................................................................................................................. انجا که حرف عشق باشد به یاد توست

در کوه کندن درنگ کن فرهاد!
............................................................................................................. دیریست ک دلبر شیرین فدای توست

این
بود راز شعر و دلدادگی عزیز
............................................................................................................ یک حرف از اول هر مصرع نام توست

:gol::):gol:
 
آخرین ویرایش:

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز



رازی نهفته در پس شعرم برای توست
.......................................................................................................... هر واژه نخست، ردّی برای توست

نیلوفر شکفته در آن دریای بی نظیر
.................................................................................................................. انجا که حرف عشق باشد به یاد توست

در کوه کندن درنگ کن فرهاد!
............................................................................................................. دیریست ک دلبر شیرین فدای توست

این
بود راز شعر و دلدادگی عزیز
............................................................................................................ یک حرف از اول هر مصرع نام توست

:gol::):gol:

یار ما گشتی! خدایا شُکـر، از انعام تو
میشود شیرین اي دوست ، از این پس کام تو

چون "هادي" آمد، شَود فرهنگ فردا آشکار
شعــر با مــی ، مینــوازد ، جام تو

مُطربا بر خوان نوای قدسی ات
مرغ خوشخوان آمده بر بام تو

عشق باشد گوهر ما ، زَر چه سود
با محبت پر کنیم ، ایام تو
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار ما گشتی! خدایا شُکـر، از انعام تو
میشود شیرین اي دوست ، از این پس کام تو

چون "هادي" آمد، شَود فرهنگ فردا آشکار
شعــر با مــی ، مینــوازد ، جام تو

مُطربا بر خوان نوای قدسی ات
مرغ خوشخوان آمده بر بام تو

عشق باشد گوهر ما ، زَر چه سود
با محبت پر کنیم ، ایام تو
وقتش رسیده خدایا خودت خدایی کن
فراق عاشق و معشوق را درنگی کن
چطور گویمش جدایی درد من است
ببین خدایا خودت نگاهی کن
دریغ وقت تمام شد!کدام امید وصال؟
روم ز کوی تو ای یار باور کن
اگر وفا کنی باز خواهم گشت
سفر شده قَدَرَم اندکی درک کن
یک روز باز میگردم از ان شهر بی کسی
من را به شوق باز دیدت امیدوار کن
رفتم نگو فقط یارم وفا نداشت
یک روز باز خواهم گشت فقط صبر کن...
:gol::gol::gol::gol:


پ.ن.شاعر به دلیل مشغله درسی و پایان نامه برای مدتی(از یک روز تا دو ماه) از باشگاه خداحافظی میکند.دلم براتون تنگ میشه بچه ها... خداحافظ...
:gol::cry:
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتش رسیده خدایا خودت خدایی کن
فراق عاشق و معشوق را درنگی کن
چطور گویمش جدایی درد من است
ببین خدایا خودت نگاهی کن
دریغ وقت تمام شد!کدام امید وصال؟
روم ز کوی تو ای یار باور کن
اگر وفا کنی باز خواهم گشت
سفر شده قَدَرَم اندکی درک کن
یک روز باز میگردم از ان شهر بی کسی
من را به شوق باز دیدت امیدوار کن
رفتم نگو فقط یارم وفا نداشت
یک روز باز خواهم گشت فقط صبر کن...
:gol::gol::gol::gol:


پ.ن.شاعر به دلیل مشغله درسی و پایان نامه برای مدتی(از یک روز تا دو ماه) از باشگاه خداحافظی میکند.دلم براتون تنگ میشه بچه ها... خداحافظ...
:gol::cry:

نه به من گفت بيا و نه خود آمد به بَرَم
اندر ابهام چه گويم که چه آمد به
سَرَم

نيمه شب باده ي گلگون به خيالش خوردم
تا سحر مست شدم تا که در آمد پِدَرم

رسم عشاق نه اينست که جبران نکنند
ناز بسيار، ولي نيست زري ، تا بخرَم

جان بها داشت ولي مفت به آزادي رفت
حال در بند ولي مفت خر و مفتخرم

من نه آنم که دگر دل به خرابات دهم
گرچه
سخت است که از دلبر زيبا گذرم

فرصتي نيست دگر وقت تمام است کنون
تازه معلوم شُد، كه چقدر ، آواره تر و دَر بِـدَرم



 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
نه به من گفت بيا و نه خود آمد به بَرَم
اندر ابهام چه گويم که چه آمد به
سَرَم

نيمه شب باده ي گلگون به خيالش خوردم
تا سحر مست شدم تا که در آمد پِدَرم

رسم عشاق نه اينست که جبران نکنند
ناز بسيار، ولي نيست زري ، تا بخرَم

جان بها داشت ولي مفت به آزادي رفت
حال در بند ولي مفت خر و مفتخرم

من نه آنم که دگر دل به خرابات دهم
گرچه
سخت است که از دلبر زيبا گذرم

فرصتي نيست دگر وقت تمام است کنون
تازه معلوم شُد، كه چقدر ، آواره تر و دَر بِـدَرم




سلام چه تاپیک خوبی. دستتون درد نکنه :gol:

ما را چو مست کردی از خود جدا مینداز
بر قلب عاشقانت خوف و رجا مینداز
یک دم به خصم خیزی یک دم به آشنایی
ما را که سر نهادیم بر خود رها مینداز
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام چه تاپیک خوبی. دستتون درد نکنه :gol:

ما را چو مست کردی از خود جدا مینداز
بر قلب عاشقانت خوف و رجا مینداز
یک دم به خصم خیزی یک دم به آشنایی
ما را که سر نهادیم بر خود رها مینداز

زخم بزن به جان من ، کشته از این درد شوم
من که صغیرم به خودم ، با
غم تو مَرد شوم

باده بده به کام من ، مست تو و جام شوم

سوخته ام از غم تو ، کن نظری ، خام شوم


 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
[baran256016]:...........................................................................[zahedan]
نه به من گفت بيا و نه خود آمد به بَرَم
اندر ابهام چه گويم که چه آمد به
سَرَم
.......................................................................................من اگر رفتم بگفتم راز دلم را سحری
.......................................................................................پس نگو مبهم و از احوال دلم بی خبری
نيمه شب باده ي گلگون به خيالش خوردم
تا سحر مست شدم تا که در آمد پِدَرم
......................................................................................نیمه شب را تو چرا وارد میخانه شدی؟
......................................................................................نیست معشقه، روا نیست از انجا گذری
رسم عشاق نه اينست که جبران نکنند
ناز بسيار، ولي نيست زري ، تا بخرَم
.....................................................................................تو برو وارد دل شو و نگو جسم کجاست!
......................................................................................وای بر تو که در این عشق به دنبال زری
جان بها داشت ولي مفت به آزادي رفت
حال در بند ولي مفت خر و مفتخرم
.....................................................................................عشق اخر بکشد عاشق و معشوق در بند
.....................................................................................میشود یک شبه او همچو خدا، تاج سری
من نه آنم که دگر دل به خرابات دهم
گرچه
سخت است که از دلبر زيبا گذرم
.....................................................................................تو خودت بودی در آن لحظه به دنبال زری
.....................................................................................حال میخواهی از این عشق شتابان گذری؟
فرصتي نيست دگر وقت تمام است کنون
تازه معلوم شُد، كه چقدر ، آواره تر و دَر بِـدَرم
.....................................................................................فرصتی نیست؟چرا وقت تمام است؟ نگو...
....................................................................................تو خودت گفتی از این عشق چقدر مفتخری



 
آخرین ویرایش:

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام چه تاپیک خوبی. دستتون درد نکنه :gol:

ما را چو مست کردی از خود جدا مینداز
بر قلب عاشقانت خوف و رجا مینداز
یک دم به خصم خیزی یک دم به آشنایی
ما را که سر نهادیم بر خود رها مینداز
زلیخا سر نهاد اخر به دامان خدایی ها
رسانید ان دم اخربه پایان ان جدایی ها
اگر یوسف به چاه افتاد اگر بردش به زندانی
خدایا تا به کی مانیم ما هم همچو قربانی
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
زلیخا سر نهاد اخر به دامان خدایی ها
رسانید ان دم اخربه پایان ان جدایی ها
اگر یوسف به چاه افتاد اگر بردش به زندانی
خدایا تا به کی مانیم ما هم همچو قربانی
یکی در این سرا دل میربود از هر که عاقل بود
هر آنکس جان به در میبرد کو از عقل زایل بود!!
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
زلیخا سر نهاد اخر به دامان خدایی ها
رسانید ان دم اخربه پایان ان جدایی ها
اگر یوسف به چاه افتاد اگر بردش به زندانی
خدایا تا به کی مانیم ما هم همچو قربانی

یافتم گم گشته ام را بعد عمری انتظار
حال در حفظ وجودش بایدم یک ابتکار
ثروت محدود و عشق بیکران سرمایه ام
عرضه از من با تقاضایش شوم سرمایه دار
گر فقط عشق و محبت خواست دارم تا ابد
ور طلا و ارز و خانه ، میشوم من وامدار
گرچه مخلوطی ازین دو هر دو را راضی کند
لیک باید در صد عشق و صفا باشد هزار
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یافتم گم گشته ام را بعد عمری انتظار
حال در حفظ وجودش بایدم یک ابتکار
ثروت محدود و عشق بیکران سرمایه ام
عرضه از من با تقاضایش شوم سرمایه دار
گر فقط عشق و محبت خواست دارم تا ابد
ور طلا و ارز و خانه ، میشوم من وامدار
گرچه مخلوطی ازین دو هر دو را راضی کند
لیک باید در صد عشق و صفا باشد هزار



رفیق ناب دورانم تو بودی
به زخم قلب درمانم تو بودی
تا تو بودی این دل غمش کم بود
به غمها محرم اسرار بودی
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی در این سرا دل میربود از هر که عاقل بود
هر آنکس جان به در میبرد کو از عقل زایل بود!!

در دل من يك دم از اين ياد ، فراموش نيست
دلزده و خسته از طعنه و پاپوش نيست

طعنه
مزن ساحت انديشه را
پرده دريدن صفتي نيك نيست

شايد پي گمشده اي گشت مي زند

هر شاعري تو بيني ، كه آنتيك نيست

طعنه نمناك به دفتر شعرم نزن

آبي ه خودكارت ، اگر بيك نيست
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
در دل من يك دم از اين ياد ، فراموش نيست
دلزده و خسته از طعنه و پاپوش نيست

طعنه
مزن ساحت انديشه را
پرده دريدن صفتي نيك نيست

شايد پي گمشده اي گشت مي زند

هر شاعري تو بيني ، كه آنتيك نيست

طعنه نمناك به دفتر شعرم نزن

آبي ه خودكارت ، اگر بيك نيست

تویی مسافر و مقصد به سوی رفتن از اینجا
من و نگاه به راه و همیشه گفتن از اینجا

تویی و شوق پریدن ز آشیانه ی چشمم
غمی به هدیه نهادی و دل شکستن از اینجا

تمام عمر و به یک شب به زیر پای تو سر شد
تو میروی و مرا هم شروع مردن از اینجا

مبر گمان که برفتی و برده ای غم خود را
دوباره می شود آغاز دل سپردن از اینجا
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تویی مسافر و مقصد به سوی رفتن از اینجا
من و نگاه به راه و همیشه گفتن از اینجا

تویی و شوق پریدن ز آشیانه ی چشمم
غمی به هدیه نهادی و دل شکستن از اینجا

تمام عمر و به یک شب به زیر پای تو سر شد
تو میروی و مرا هم شروع مردن از اینجا

مبر گمان که برفتی و برده ای غم خود را
دوباره می شود آغاز دل سپردن از اینجا

از همان اول مرا تقدیر عشق است و ریا
تا بدست آرم
دلی باید فنا کردن ، چه ها ؟

در
صداقت هیچ دستگیرم نشد امروز و دی
میروم تا باز یابم ،لذت
جور و جفا

تا توانم حرف
مفت و وعده خالی دهم
کس چه داند
شاید این گردد وفا

چون
حقیقت کامل وشامل بجیب من بُود
غیر من را نیست دیگر انتظار و ادعا

در فروم ما
محبت حرف اول میزند
گر نمیدانی دلت سنگ است واینجا اشتباه

 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
از همان اول مرا تقدیر عشق است و ریا
تا بدست آرم
دلی باید فنا کردن ، چه ها ؟

در
صداقت هیچ دستگیرم نشد امروز و دی
میروم تا باز یابم ،لذت
جور و جفا

تا توانم حرف
مفت و وعده خالی دهم
کس چه داند
شاید این گردد وفا

چون
حقیقت کامل وشامل بجیب من بُود
غیر من را نیست دیگر انتظار و ادعا

در فروم ما
محبت حرف اول میزند
گر نمیدانی دلت سنگ است واینجا اشتباه


هوای سبز دلم بر دلت گره خوردست
و قطره قطره دلم را نگاه تو بردست
و یک نفس که بیایی تمام این دنیا
به کامِ تلخ و غم انگیز این دل آزردست
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
بداهه گفتن اینجا کار سخت است
مگر آن را که داور یار و بخت است
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
من به سر کوی تو زلف پریشان دارم
به یک لحظه دیدار تو شوق دوران دارم


دوستان خوبم
majid@bnd و pearan عزیز اینجا هم همون قانون سنتی مشاعره در جریانه که با حرف آخر شعر قبلی باید شعر بگید.




من را به نام هرچه می خواهی صدا کن

من را همین بس با صدایت جورباشم

من از همین حالا لغایت تا دم مرگ
می خواهمت حتی اگر در گور باشم
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز




من را به نام هرچه می خواهی صدا کن

من را همین بس با صدایت جورباشم

من از همین حالا لغایت تا دم مرگ
می خواهمت حتی اگر در گور باشم

من از گریه سرشارم
به روی مزارم گل نمی خواهم
مزارم باشد یک گوشه تنها
من از مردم هیچ نمی خواهم
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
من از گریه سرشارم
به روی مزارم گل نمی خواهم
مزارم باشد یک گوشه تنها
من از مردم هیچ نمی خواهم
من از این درد سرشارم
که می آیی ولی من همچنان در حسرت یک دیدن آهسته می مانم
تو می آیی ولی افسوس هر لحظه
غبار سنگ سرد روی قبرم را
نمیساید کمی آرامش ِدستانِ گرمی آه
از سنگین غبارِ سنگِ دردآلودِ بی پایانِ این بیدادِ تنهایی
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من از این درد سرشارم
که می آیی ولی من همچنان در حسرت یک دیدن آهسته می مانم
تو می آیی ولی افسوس هر لحظه
غبار سنگ سرد روی قبرم را
نمیساید کمی آرامش ِدستانِ گرمی آه
از سنگین غبارِ سنگِ دردآلودِ بی پایانِ این بیدادِ تنهایی

یکی جان مرا از من گرفت
از که پرسم چرا نامم گرفت
بس که دل آرام نگشت خانه ویرانه شد
اندوه دل من با چه پیمانه شد؟
 

Similar threads

بالا