قصددارم در برنامهاي بلندمدت دربارهي يکي از دغدغههاي بزرگم بنويسم:
مرگ (1): تلاشي کاملا بشري است، بدون تکيه بر امدادهاي ديني و شهودي؛ به عبارتي به معماي مرگ پاسخي عقلاني ميدهد: اگر تکيهگاه اخبار وحياني و شهودي در کار نميبود، فهم ما از مرگ تا کجا پيش ميرفت؟
اين پاسخ براي دينداران حداقلي است، در مواقعي که سايهي شک به سراغشان ميآيد، حداقلها را برايشان مشخص ميکند، و براي غير دينداران، پاسخي حداکثري است، هنگامي که پاي گزارههاي ديني و شهودي براي کسي درميان نباشد، مشخص ميکند حداکثر روزنههاي فهم بشري از مرگ چهقدر ميتواند باشد.
مرگ (2): بيان عرفاست از مرگ. اخباري که با شهود، در پي رياضت و سلوک به ارمغان آوردهاند.
مرگ (3): بررسي گزارههاي وحياني است از مرگ. تصويري که دين با بشارت و انذار از جهان پس از مرگ ترسيم کرده است.
مرگ (1): تلاشي کاملا بشري است، بدون تکيه بر امدادهاي ديني و شهودي؛ به عبارتي به معماي مرگ پاسخي عقلاني ميدهد: اگر تکيهگاه اخبار وحياني و شهودي در کار نميبود، فهم ما از مرگ تا کجا پيش ميرفت؟
اين پاسخ براي دينداران حداقلي است، در مواقعي که سايهي شک به سراغشان ميآيد، حداقلها را برايشان مشخص ميکند، و براي غير دينداران، پاسخي حداکثري است، هنگامي که پاي گزارههاي ديني و شهودي براي کسي درميان نباشد، مشخص ميکند حداکثر روزنههاي فهم بشري از مرگ چهقدر ميتواند باشد.
مرگ (2): بيان عرفاست از مرگ. اخباري که با شهود، در پي رياضت و سلوک به ارمغان آوردهاند.
مرگ (3): بررسي گزارههاي وحياني است از مرگ. تصويري که دين با بشارت و انذار از جهان پس از مرگ ترسيم کرده است.
آخرین ویرایش: