مردی كه فرو ریخت!

Alborz Rad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"نویسنده وبلاگ شب كویر نوشته است:

- آقا سلام، دو تا كباب و یه گوچه چقد میشه؟

- بازم تو اومدی؟

- (با كمی مكث) میگم دو سیخ كباب و یه گوچه چقد میشه؟

- سه هزار تومن!

- چرا سه هزار تومن؟

- اَی بابا! پرسیدن داره؟ دو هزار و چهارصد پول دو تا كبابت میشه، ۶۰۰ هم پول گوجه و نون!

- اگه گوجه نخوام چی، چقد میشه؟

- دو هزار و هشتصد تومن!

- خب آخه چرا، دو هزار و پونصد حساب كن دیگه…

- برو بابا، تو حداقل چهارتا نون می‌خوری، تو این وضعیت گرونی نون، چرا باید دوهزار و پونصد حساب كنم؟

- دوهزار و پونصد نمیدی؟ به خدا ندارم، بده دیگه…

- “دهن‌سرویس” تو نداری؟ خودم دیدم دیروز اینجا یه تُن بار خالی كردی، واسه چی دروغ میگی؟

- خداحافظ…

- به سلامت آقا!

بعضی صحنه‌ها تو زندگی هستن كه وقتی می‌بینی‌شون، دقیقاً مثل این می‌مونه كه تو روانِ تو دینامیت كار گذاشتن و تو اون لحظه خاص چاشنی اونو به كار می‌ندازن و…همه چی میره رو هوا.

قد بلند و اندام رشیدی داشت، دستان پینه بسته و لباس‌های فوق‌العاده كثیفش نشون می‌داد كه حرف صاحب مغازه در مورد باربر بودنش چندان بیراه نیست. عجیب بود كه موهای ژولیده و سر و صورت چركش باعث چندش نمی‌شد، بلكه فقط ترحم آدم رو جلب می‌كرد. شاید به خاطر لحن مظلومانه و شرمی بود كه آدم تو صداش حس می‌كرد. كاری ندارم كه صاحب مغازه حق داشت یا نداشت، راست می‌گفت یا نمی‌گفت، طرف واقعاً پول كافی نداشت یا دروغ می‌گفت، اما هر لحظه كه مكالمه این دو نفر بر سر قیمتِ دو سیخ كباب و یك گوجه ادامه پیدا می‌كرد من صدای شكستن یك مرد رو بیشتر و بیشتر می‌شنیدم. صدایی كه موقع خروج اون از مغازه،‌ مثل یه غرّش كركننده و گوش‌خراش تا عمق وجودم جریان پیدا كرده بود. دیدن تحقیر یه مرد تجربه تكان‌دهنده‌ای بود. هنوز نوع خداحافظ گفتنش و ناامیدی و مظلومیّتی كه تو صداش موج می‌زد، با جزئیات تمام تو ذهنمه؛ انگار در هر لحظه چندین و چند بار جلوی چشام خداحافظی می‌كنه و مظلومانه از در خارج میشه…

***

آره حق با شماست، یه جورایی نوشته ناتمومه، آخه این داستان هنوز واسه من تموم نشده، شاید بعد از چند روز كه روزمرّگی و بی‌تفاوتی مدنی(!) باعث شد كه داستان برام تموم بشه، اومدم اینجا و این نوشته رو هم تكمیل كردم. طبعاً میشه اون موقع چندتا پیام سیاسی و اجتماعی هم چاشنی كار كرد! حتی میشه پاسخ این سوال رو هم داد كه چرا من هیچ كاری نكردم و مثلاً نرفتم هزینه رو تقبل كنم و جلوی تحقیر اونو بگیرم…بگذریم."
 

Alborz Rad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این چیزی است که با زندگی امروز عجین شده یا در حال شدن هست !
 

B.R.Z

عضو جدید
یکی از پسرای دانشگاهمون که خیلی پولدار بود از یکی از دخترای دانشگاه که خیلی با حجب و حیا درس سخون بود و وضع مالیشون خوب نبود خواستگاری کرده بود .
دختره قبول نمیکرد و این آقا پسر مدام مزاحمش میشد. یه روز از من خواست دنبالش برم تا حرف آخرشو به اون پسر بزنه.وقتی بهش گفت دیگه مزاحمش نشه و جوابش منفیه پسره عصبانی شد و با صدای بلند گفت :سراپای تو کلا 50000 تومن لباس بهش نیست اونوقت پیش من که کت وشلوار هاکوپیا ن میپوشم اینقدر نازو عشوه میای. دهاتی.....
چه روز بدی بود دوستم از خجالت داشت آب میشد و من صدای شکسته شدن دلشو شندیدم
کاش اونروز یکی تو گوشه پسره زده بودم کاش.....
 

Alborz Rad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا اون روزو نیاره یه مرد دلش بشکنه و شرمنده زن و بچش بشه !

يك يخچال قديمي، اجاق گاز و مقداري خرده ريز كل وسايل زندگي اين خانواده را كه 2 فرزند دختر و يك پسر دارند را تشكيل داده است.

*به دليل عدم پرداخت كرايه صاحب‌خانه وسايلمان را بيرون ريخت

پسر 14 ساله اين خانواده در خصوص زندگي در زير پل مي‌گويد: در شهرك سجاديه مستاجر بوديم چون پول نداشتيم صاحب خانه تمام اسباب و اثاثيه‌مان را بيرون ريخت.

وي در ادامه مي‌افزايد: پدرم 20 سال در يكي از سازمان‌هاي خدماتي مشغول به كار بود.

80914_103.jpg




وي ادامه داد: پدرم ناراحتي قلبي داشت و بعد از مدتي بنا به دلايل نامعلومي اخراج شد.

وي درخواست كرد كه عكس‌ها آنها منتشر نشود چرا كه نمي‌خواهند دوست و آشنا از وضعيت آنها مطلع شود، ادامه داد: در اين چند روز شهرداري منطقه 15 چندين بار به ما اخطار داده كه اين محوطه را خالي كنيم.

*اصلا من آدم خوبي نيستم زن و بچه من چه گناهي كرده‌اند

پدر اين خانواده به خبرنگار فارس مي‌گويد: 42 سال سن دارم. به علت بيماري و يكسري از اتفاقاتي كه نمي‌توانم عنوان كنم 8 ماه در بيمارستان بستري بودم كه پس از ترخيص حكم اخراج از سازماني كه در آن مشغول به فعاليت بودم را ديدم.

وي در پاسخ به پرسشي مبني بر اينكه آيا بيمه تامين اجتماعي هستيد گفت: 20 سال سابقه حق پرداخت بيمه دارم ولي به دليل آوارگي نتوانسته‌ام دنبال بيمه بيكاري بروم.

پدر اين خانواده مي‌گويد: بنده كارگر بودم چرا مرا اخراج كردند؛ اصلا من آدم خوبي نيستم زن و بچه من چه گناهي كرده‌اند.

وي با تآكيد بر اين موضوع كه من معتاد نيستم، گفت: اما به دليل اعتياد بنده را اخراج كردند.



 

Similar threads

بالا