مدرنيسم و پست مدرن

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار




مدرنيسم و پست مدرن


هيچ شکي نيست که ميان «آموزه هاي اديان ساخته شده به دست بشر و نيز اديان الهي تحريف شده به دست بشر» با «آموزه هاي علوم تجربي و عقلي فعلي»، در مواردي بسيار، تضاد و تناقضاتي وجود دارد که بر هيچکس، مخفي نيست که اين تناقض ها و چالش ها بخاطر عقب ماندگي علمي آن بشرهايي است که اين دستاورد ها از آنها صادر شده است.

اما ديني که واقعاً از طرف خدا باشد:
1ـ آنهم نسبت به آن «آموزه هايي که بطور تواتر به ما رسيده و بطور صريح است» همچون محکمات قرآني، هرگز امکان تضاد و تناقض آنها با «آموزه هاي يقيني علوم تجربي و عقلي» نيست گرچه با تئوري هاي که ممکن است مطابق با واقع نباشد امکان تضاد پيدا مي‌کند مثل تئوري داروين يعني نظريه تحول و تکامل که ما نقدي بر آن در کتابي مستقل، نوشته ايم بنام «کتاب تکامل يا تناقص».
2ـ اما آن آموزه هايي که «ظاهر» کتاب الهي و احاديث متواتره است اما دلالتي صريح ندارد اگر با عقل يا آموزه هاي قطعي تجربي، متناقض باشد جاي آن دارد که مقصود خداوند غير از آن ظاهري باشد که ما فکر مي‌کنيم و کشف مقصود واقعي خداوند نياز به در نظر گرفتن ساير گفته هاي خداوند دارد که با توجه به آنها چه بسا معني آن کلام روشن شود. در هر حال در چنين مواردي که کلام الهي و نبوي صريح نيست و ظاهرش هم با بعضي ديگر از کلمات الهي و يا نبوي و يا با علوم تجربي و عقل منافات دارد، جاي تفسير و تاويل است و ميتوان به کمک ساير کلمات الهي يا عقل، به تفسير واقعي آن رسيد يا همچنان در بوته ابهام و اجمال باقي بماند تا مفسر واقعي آن، يعني امام زمان ظهور نموده و آنرا روشن نمايد. در هر حال در وحي قطعي و صريح، جايي براي تاويل نيست و هيچ تناقضي هم ميان آنها و علوم تجربي و عقلي نيست اما در وحي که صريح نيست و احتمال معاني ديگر در آن ميرود جاي تفسير و تاويل است.
البته اگر ظاهر آن با ساير کلمات وحي يا با عقل و علوم تجربي تناقض داشته باشد مثل ظاهر اين آيه که ميگويد خداوند نور آسمان و زمين است در سوره نور ـ الله نور السماوات و الارض ـ يا ظاهر اين آيه که ميگويد خداوند دو دستش باز است ـ بل يداه مبسوطتان ـ البته با توجه به اينکه عقلا خداوند ممکن نيست که نور و انرژي نوري باشد يا همچون انسان دو تا دست، داشته باشد پس «علم تفسير و تاويل» يعني «هرمنوتيک» به اين قسمت از کلمات الهي مربوط ميشود نه به تمام کلام الهي حتي آنهايي که کاملا صريح و يقيني است.
«البته بايد توجه داشت که در قرآن و نيز در اسلام ناب (که مذهب اماميه اثناعشريه باشد) هيچ مورد يقيني و صريحي وجود ندارد که با عقل يا با علوم تجربي، متناقض باشد».
اما در ساير اديان الهي تحريف شده همچون «يهود» و «مسيحيت» چه در اصول دين و چه در فروع دين شان مواردي که با عقل و علوم تجربي، متناقض باشد کم نيست و حتي وجود تناقض در آنها، مورد اعتراف بعضي از پيروان خود آنها است مثل تثليث و مثل اينکه خدا در آسمان است يا آنکه قابل ديدن است و. .. يا آنکه افلاک قديم است و. ..
اما در اسلام هم نسبت به مذاهب غير از «اماميه اثناعشريه»، تناقض بعضي از اصول عقايد آنها با عقل و علوم تجربي نيز وجود دارد (مثل اينکه ميگويند خدا قابل رويت است و يا اينکه در آسمان است و. .. يا اينکه پيروي از سلطان ستمگر هم، واجب است.)

خلاصه اينکه
1ـ اگر «محور مدرنيته» بر اساس «عقل و علوم تجربي يقيني» استوار است همانگونه که حس و عقل با همکاري هم، «قوانين تجربي» را به اثبات ميرسانند در کنار اينها عقل هم با توجه و شناخت دروني و بيرني هم، خدا را چنانچه گذشت به اثبات ميرساند و نظريه هاي «هيوم و کانت و پوزيتيويست ها و امثال آنها» را که منافي با اثبات خدا است را به چالش مي‌کشد و در کنار اثبات خدا هم «حقوق طبيعي» که اساس قراردادها و قوانين وضعي و حقوق الهي است را عيان و روشن مي‌کند.
2ـ و اگر «مدرنيته» به معني قبول «آنچه امروز در غرب موجود است» باشد، حتي اگر خلاف عقل سليم باشد يعني آنچه در غرب در قرون جديد، پديد آمده است را بايد قبول كرد گرچه باطل باشد مثل نظريه داروين و يا بي بند و باري اخلاقي و فساد در غرب و يا تسلط سرمايه داران بر همه زندگي مردم، بايد پاسخ داد که نمي‌توان چشم بسته همه آنرا دربست پذيرفت بلکه تنها آن مقدار را که با عقل موافق است را مي‌توان قبول کرد.

پست مدرن:
مدرنيته آنطور که غرب مي‌گويد چندان مستحکم نيست و بر اساس اصول عقلي محکمي، استوار نگشته و لذا به راحتي در مقابل پست مدرن شکست پذير است اما مدرنيته آنطور که عقل مي‌گويد (و اساس دين صحيح واقعي هم بر اصول عقلي، استوار است) در فلسفه حقوق در فلسفه اخلاق و. ....... ديگر پس از دوران مدرنيسم نوبت به پُست مدرن (که در درونش تناقض دارد و با اصول عقلي فلسفه حقوق يعني حقوق طبيعي و نيز اصول فلسفه اخلاق و ساير بديهيات عقلي، منافات دارد) نميرسد بلکه دروان عقل گرايي و واقع گرايي ادامه مي‌يابد و بيداري بشر و بازگشتش به خدا و رهبري واقعاً از طرف خدا است. (علاقمندان مي‌توانند به فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق تاليف این جانب مراجعه نمايند)



سید محمد رضا علوی سرشکی
 
بالا