مدح های عاشورا

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود

گوشه ویرانه جای بلبل زهرا نبود

جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی

هیچ‌کس در گوشه ویران به یاد ما نبود

دخترم روزی که من در خیمه بوسیدم تو را

ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود

جان بابا، هر کجا نام تو را بردم به لب

پاسخم جز کعب نی ،جز سیلی اعدا نبود

دخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت

عمه آیا در کنارت بود بابا ،یا نبود

جان بابا، هم مرا ،هم عمه ام را مي‌زدند

ذره‌ای رحم و مروت در دل آنها نبود

دخترم وقتی عدو مي‌زد تو را برگو مگر

حضرت سجاد زین‌العابدین آنجا نبود

جان بابا بود، اما دستهایش بسته بود

کس به جز زنجیر خونین، یار آن مولا نبود

دخترم آن شب که در صحرا فتادی از نفس

مادرم زهرا (س) مگر با تو در آن صحرا نبود

جان بابا من دویدم زجر هم مي‌زد مرا

آن ستمگر شرمش از پیغمبر و زهرا نبود

دخترم من از فراز نی نگاهم با تو بود

تو چرا چشمت به نوک نیزه اعدا نبود

جان بابا ابر سیلی دیده‌ام را بسته بود

ورنه از تو لحظه‌ای غافل دلم بابا نبود

دخترم شورها بر شعر میثم داده‌ایم

ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبود

جان بابا دست آن افتاده را خواهم گرفت

ز آن که او جز ذاکر و مرثیه خوان ما نبود


 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ين گنج غم كه در دل خاك آرميده است
اين دختر حسين سر از تن بريده است​
اين است دخترى كه پدر را به خواب ديد
كز دشت خون به نزد اسيران رسيده است​
بيدار شد ز خواب و پدر را نديد و گفت
اى عمه جان ، پدر مگر از من چه ديده است​
اين مسكن خراب پسنديده بهر ما
از بهر خود جوار خدا را گزيده است​
زينب به گريه گفت كه باشد برادرم
اندر سفر كه قامتم از غم خميده است​
پس ناله رقيه و زنها بلند شد
و آن ناله را يزيد ستمگر شنيده است​
گفتا برند سوى خرابه سر حسين
آن سر كه خون او ز گلويش چكيده است​
چون ديد راس باب ، رقيه بداد جان
مرغ روان او سوى جنت پريده است​
اين است آن سه ساله يتيمى كه درجهان
جز داغ باب و قتل برادر نديده است​
دانى گلاب مرقد اين ناز دانه چيست
از عاشقان كربلا اشك ديده است​
معمور هست تا به ابد قبر آن عزيز
ليك قبر يزيد را به جهان كس نديده است .​
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدم جان عمو اشک فشان در بر تو
تا کنم رفع عطش از دم جان پرور تو
مادرم کرده کفن پوش مرا جان عمو
خرمن زلف مرا شانه زده خواهر تو
اِذن جنگم بده ای یوسف زهرا که سرم
بر سر نیزه شود چون سر سودا گر تو
اکبرت رفت از او فاطمه خواهد پرسید
که چه شد پور حسن همدم و هم سنگر تو
شرح آن کوچه شنیدم که به زهرا چه گذشت
من فدای رخ نیلی شده مادر تو
پدرم چشم به راه هست که بیند تن من
پاره پاره چون تن و فرق بخون اکبر تو
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدم جان عمو درک منای تو کنم
خویش را لایق به دیدار خدای تو کنم
پدرم کرده وصیت که به قربانگاه عشق
جان ناقابل خود را به فدای تو کنم
مادرم کرده به عشق تو کفن پوش مرا
که ز خون سرخ رخ کرببلای تو کنم
من که بهتر نِیَم از اکبر گلگون کفَنت
اذن جنگم بده تا جلب رضای تو کنم
سیزده سال نشستم به اُمیدی که سرم
برسر نیزه علمدار لوای تو کنم
من یتیمم ز محبّت دل قاسم مشکن
چه شود گر که مَن سعی صفای تو کنم
گر تنم زیر سم اسب لگد کوب شود
به از آن است بپا بزم عزای تو کنم
رو سپیدم به بر فاطمه کن جان عمو
تا که در نزد پدر حمد و ثنای تو کنم
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه می شود عمو اگر حاجت مرا روا کنی
بسوی مقتلم روان به خاطر خدا کنی
من و علی اکبرت رفیق راه بوده ایم
سخت بود برای من از او مرا جدا کنی
اذن شهادتم بده که طالب شهادتم
چه می شود به مسلخم روانه از وفا کنی
دین بزرگی از پدر هست عمو به گردنم
رسیده ام به خدمتت عمو مرا فدا کنی
یتیم مجتبی منم ذبیح کربلا منم
که با نثار خون من خدای را رضا کنی
اگر که توتیا شوم به زیر سمّ اسبها
ز قید همّ و غم عمو دل مرا رها کنی
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگفتا قاسم نالان بدشت کربلا برای یاری قرآن
عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم
عمو جانم به قربانت فدای لعل عطشانت عمو دستم به دامانت
عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم
عمو بنما کفن پوشم غلام حلقه در گوشم عمو منما فراموشم
عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم
ببین حال پریشانم غمین و دیده گریانم سراپا محو جانانم
عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم
وصیت کرده بابایم که یاری ِ تو بنمایم توئی شمع دل آرایم
عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم
به حق ّ مادرت زهرا گره از کار ما بگشا که گشتم واله وشیدا
به روز حشر تو از یاری کن از ژولیده غم خواری حضور حضرت باری
عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است
[/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پا به میدان می گذارد زاده ی شیر جمل[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در خیال خام آخر می دهد سر را به باد[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر که از غفلت نگه بر سن و سالش کرده است[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کیست با این نوجوان قصد هم آوردی کند[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]لحظه ای کافیست ... خونش را حلالش کرده است![/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]می وزد از هر طرف چشمان شور تیر ها[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از نفس افتاده و ... آزرده حالش کرده است [/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر کسی آیینه باشد, سنگ باران می شود[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بی مجالی عاقبت بی برگ و بالش کرده است[/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از تمام عضو عضوش می چکد شهد عسل![/FONT][/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دشت را لبریز از خون زلالش کرده است[/FONT][/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جسم این مه پاره هم سطح بیابان شد ز بس ...[/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است [/FONT][/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]...می رسد خورشید اما دست دارد بر کمر[/FONT]
[FONT=&quot][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]داغ تو مثل علی اکبر هلالش کرده است....[/FONT][/FONT]
[/FONT]
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]برون آمد از خیام حرم، قاسم بن حسن چون مهی تابان[/FONT]

[FONT=&quot]شتابان آمد به نزد عمو، تا ستاند از او رخصت میدان[/FONT]
[FONT=&quot]عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم[/FONT]
[FONT=&quot]خوشم گر سر در رهت بدهم، سر فرازم چون بر تو سربازم[/FONT]
[FONT=&quot]به شوق جان دادن از عشقت، گاه و می سوزم گاه و می سازم[/FONT]
[FONT=&quot]عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم[/FONT]
[FONT=&quot]عمو جان من غرق در مَحنم، زادۀ حسنم جانثار توام[/FONT]
[FONT=&quot]سر افرازم سرو این چمنم، ای گل زهرا بی قرار توام[/FONT]
[FONT=&quot]عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم[/FONT]
[FONT=&quot]عمو جانم مرگ در ره تو، چمن عَسل شیرین شد به کام من[/FONT]
[FONT=&quot]ز مینای عشقت ای ساقی، از کرم تر کن جام کام من[/FONT]
[FONT=&quot]عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عمـــــو مســـــــــوزان جگـــــــــــرم توئی به جای پـدرم، عمو عمو جان (2)
کفـــــــــــن بــه گردنم نموده مادر من آئینـــــــــــه و قــــرآن گرفته بر سر من
عمــــــــــــــو مســــــــــوزان جگرم توئی به جای پـدرم، عمو عمو جان (2)
بنما نظاره ای عمو بسوی میدان (2) من مانده ام عمـــــــــو به زیر سُمّ اسبان
تــــــــــــــــــــوئی به جای پدرم (2) عــــــــــــــــمو عــــــــــــــــمو جان (2)
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز عاشورا به صد جوش و خروش قـــــــــــاسم آمد نزد پیر مِی فروش
گـــــفت جــــــــــــامی از می نابم بده تشنــــــــــۀ آبــــــــــــم عمو آبم بده
ای مــــــــی قالوا بلی را جُرعه نوش جرعه ای زآن باده هم بر من بنوش
طالب جـــــــــــــــــــام الـستم ای عمو کن ز جــــــــام عشق مَستم ای عمو
آمـــــــــــــدم تــــــــا اذان میدانم دهی افتخــــــــــــــــــــار دادن جانم دهی
آمــــــــدم کــــــــــز ناله خاموشم کنی بهـــــــــــــر جنگیدن کفن پوشم کنی
سیزده ســـــــــــــــــــالم اندر روزگار می کَشم بهــــــــــــر شهادت انتظار
همجــــــــــــــــــوا اکبر خود کن مرا پیش مرگ اصغـــــــر خود کن مرا
ای عمو هنگــــــــــــــــام شیدایی بود چون نبرد من تمـــــــــــــاشایی بود
اذن جنـــــــــــــــگم ده تماشا کن مرا مَرحبــــــــــا بر گو و شیدا کن مرا
جان زهرا کـــــــــــــربلائی کن مرا در ره قرآن فــــــــــــــدائی کن مرا
ای عمــــــــــــــو حقِ علی بت شکن دســــــــــــت رد بر سینۀ قاسم مزن
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ای عــــــــــــمو قاسم جانباز منم بعد اکبر به تـــــو همراز منم
جان من در تب و تاب است عمو حنجرم تشنـــــۀ آب است عمو
لبم از سوز عــــــــطش خشکیده جگرم غـــــــرقِ بخون گردیده
منکـــــــــه در سوختن و ساختنم تشنــــــــه ام تشنه جان باختَنم
ای عمو بــــــــــاز مَدار از راهم اذان میدان ز حضورت خواهم
آمدم تا که ترا یـــــــــــــارم شَوَم پـــــــای تا سر همه ایثار شَوم
جــــــــــــان من باد فدای تو عمو هستی ام هست بـــرای تو عمو
منکـــــــــه سر مست تولای توام ای عمو خاک کف پـــای توام
تو که از ظلــــــــم عدو مغمومی تـــــــــو که مثل پدرم مظلومی
شـــــور عشق تو بوَد در سر من سپر تیـــــــــــر غمت پیکر من
گر شـــــــکوفا شده در این چمنم گلی از گلشـــــن بــــــاغ حسنم
آبی از جـــــــــــام بقا می خواهم در ره عشق تـــــــو سیرابم کن
چـــون حسین این همه شور از او دید بهــــــــر ایثار سُرور از او دید
گفت: زیبا گل بـــــــــــــاغ حَسنم بــــــــــرو ای لالۀ سرخ چَمنم
لــــــــــطف معبود نگهدار تو باد قـــــــاسمم دست خدا یار تو باد
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قاسم که گل خوشبوی باغ حسن است
در صحن چمن، و چراغ حسن است
در مـــــــــــاتم او به صحنۀ عاشورا
از بهر حسین، تــازه داغ حَسَن است
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای حَسن هر کس که در دل کینه داشت ضربه ای بر جسم قاسم می گذاشت
قــــــــــــــــــــاتل قاسم کند این زمزمه مــــــــــــی کُشم او را به یاد فاطمه
هــــــــــــر که بهر قتل او کرده شتاب مـــــــــی زند ضربه به یاد بوتراب
 

Similar threads

بالا