مدح های عاشورا

mahtab n

دستیار مدیر
کاربر ممتاز
گلی گم کرده ام می‌جویم اورا
به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا
گل من یک نشانی‌در بدن‌داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
اگر پیدا کنم زیبا گلم را
به آب دیدگان می‌شویم اورا
گل گم کرده ات خواهر منم من
سرور سینه ات خواهر منم من
نشانی را که گفتی جان خواهر
که دارد در بدن خواهر منم من
در آندم زینب غم دیده ی زار
روان اشک از دو چشمان گهربار
شتابان رفت و آن محزون نالان
بسوی قتلگه با حال افکار
صدای آشنائی آمدش گوش
که‌شد از کف‌برونش طاقت و هوش
بسوی آن صدا شد زار و نالان
گل خود را بدید و کرد افغان
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باشه ، کنج تنور و طشت طلا رفتی ، خونه ما نیومدی

باشه ، کنج تنور و طشت طلا رفتی ، خونه ما نیومدی

کجایی بابا ، شده نماز من شکسته
کجایی بابا ، شده قیام من نشسته

کجایی بابا بیا ببین تیمم به روی خاک صورتت ، با دست بسته


ای بابا حکایتی شده مویم

ای بابا شکستگی ابرویم
ای بابا ببین کبوده بازویم

باشه ، کوچه به کوچه رو نیزه ها رفتی ، خونه ما نیومدی
باشه ، کنج تنور و طشت طلا رفتی ، خونه ما نیومدی

ای بابا حکایتی شده مویم
ای بابا شکستگی ابرویم
ای بابا ببین کبوده بازویم

تو دست سردش میگیره عمه این دستامو
میبوسه با اشک چشماش هرشب این زخمامو

بارون چشم کبود من ، بهونه هر روزه هر روزه
خدا میدونه که تا سحر ، آبله هام میسوزه میسوزه

باشه ، بذار اشکامو دوری درآره
باشه ، بذار بگن که بابا نداره

ای بابا حکایتی شده مویم
ای بابا شکستگی ابرویم
ای بابا ببین کبوده بازویم

کجایی بابا عزا گرفته دختر تو
میخونه روضه خودش برای خواهر تو
تو بازار شام دیدم که میفروشن یه گوشوارم رو با انگشتر تو

ای بابا ببین دیگه زمین گیرم
ای بابا سه سالمه ولی پیرم
ای بابا شبیه زهرا میمیرم

ای وای دل پریشونم تو کوچه ها بابا
بی کسی ام بد دردیه ای وای خیلی میترسم بردن ما رو بابا
--
دور از نگاه غیرت عباس روی نی
بر روی قیمت اسرا چانه میزدند
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
از زبان والده امت

از زبان والده امت

من بابامین اءولومون گورموشم، گوءزو یاشلی گورموشم
بیر قشون دوشمان گورموشم، بیر میخی بوءیورده گورموشم
من بهشتیده بیر گوءن اولموشام، سوزی اوءزی بهشتی گورموشم
بیر پیغامی گءتیرن نن دوغموشام، یولون معراج ده گورموشم
بو دونیایه قدم اتمیشام، بیر یولو دونمزی باشارمیشام
بیر آدی سانی یاخشی دن دوغموشام، ایاغین بهشت ده گورموشم
....
 
آخرین ویرایش:

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هم پیکر خسته را بشویم
هم دیدۀ بسته را بشویم

با اشک دو دیدۀ خود امشب
من دست شکسته را بشویم

دستی به سوی خدا گرفتی
بیمار علی شفا گرفتی

با رفتنت ای رفته ز دستم
حآجت خود از خدا گرفتی

اما بخدا فاطمه جانم
تو دلخوشی مرا گرفتی

وای از دل حیدر
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
بنازم!

بنازم!

بنازم به آن دخترکان پاک خاندان نبی

که نازشان را خریدار بود خداوند غنی


چون روسری هاشان کشیدند، لشکر یاغی

پوشاندند صورت خویش، با دستان قوی


زیور و زینت خویش ریختند بر خاک دنی

تا که نخورد بر تنشان دستان قلدرک یاغی


چنین بود مرام و مسلک صدیقه امینه خدایی

بندگی کند و در برابر خلق داشته باشد حیایی

خواهر مظلوم را از پس پرده کشاند بیرون، حادثه کربلایی

که بپا خیزد از خیمه و برآورد بر زبان، بانگ دادخواهی



((تقدیمی آلفا ب دخترکان خاندان نبی)):gol:
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گلی گم کرده ام می‌جویم اورا
به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا
گل من یک نشانی‌در بدن‌داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
اگر پیدا کنم زیبا گلم را
به آب دیدگان می‌شویم اورا
گل گم کرده ات خواهر منم من
سرور سینه ات خواهر منم من
نشانی را که گفتی جان خواهر
که دارد در بدن خواهر منم من
در آندم زینب غم دیده ی زار
روان اشک از دو چشمان گهربار
شتابان رفت و آن محزون نالان
بسوی قتلگه با حال افکار
صدای آشنائی آمدش گوش
که‌شد از کف‌برونش طاقت و هوش
بسوی آن صدا شد زار و نالان
گل خود را بدید و کرد افغان




 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ریزد از چشمم ستاره، در جگر دارم شراره
می چکد خون شهیدان از هلال خون دوباره
شد محرم ماه ماتم
واحسینا، واحسینا

خون هفتاد و دو عاشق، می دمد از دشت و صحرا
می شود یک روزه پرپر، لاله های باغ زهرا
از دم تیر زیر شمشیر
واحسینا، واحسینا



ماه قتل سیدالناس، ماه اکبر، ماه عباس
دست سقا افتد از تن، برزمین چون شاخه ی یاس
چهره گلگون دیده پر خون
واحسینا، واحسینا

ماه سربازیّ اصغر، ماه لبخند شهادت
بر فراز دست بابا می کند اصغر عبادت
می خورد شیر از دم تیر
واحسینا، واحسینا

ماه قتلِ ماه لیلا، ماه جان بازی اکبر
با تن پاشیده از هم می شود در خون شناور
اِرباً اِربا مثل بابا
واحسینا، واحسینا

ماه جنگ حق و باطل، ماه سرهای بریده
می شود از دیده جاری اشک زهرای شهیده
ماه انصار ماه ایثار
واحسینا، واحسینا

ماه عاشورا رسیده، خون بود جاری زدیده
زینب مظلومه گیرد بوسه از حلق بریده
سینه سوزان دیده گریان
واحسینا، واحسینا

وب سایت فرهنگی مذهبی مادح
http://www.madeh.ir
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرت سلامت، رسول خاتم
دوباره سر زد، هلال ماتم
فرشتگان آسمانی
رسیده وقت نوحه‌خوانی
حسین مظلوم حسین مظلوم
حسین مظلوم حسین مظلوم
هلال خون، سر نزن دوباره
که می‌زنی بر جگر، شراره
شهادت عزیز زهراست
تنش به روی خاک صحراست
حسین مظلوم حسین مظلوم
حسین مظلوم حسین مظلوم
در این مه اشک، در این مه خون
به جسم صدچاک، به روی گلگون
حسین و ایثار و شهادت
به موج خون کند عبادت
حسین مظلوم حسین مظلوم
حسین مظلوم حسین مظلوم
هلال خون و ماه پیام است
برای شیعه، خنده حرام است
ماه محرّم الحرام است
ماه جهاد است و قیام است
حسین مظلوم حسین مظلوم
حسین مظلوم حسین مظلوم
هلال خون آه ز دل برآرد
عزیز زهرا کفن ندارد
پیکر او از خون، خضاب است
عریان میان آفتاب است
حسین مظلوم حسین مظلوم
حسین مظلوم حسین مظلوم
از تیغ دشمن، چو شاخۀ یاس
افتد ز پیکر دو دست عباس
صدایش از علقمه آید
به دیدنش فاطمه آید
حسین مظلوم حسین مظلوم
حسین مظلوم حسین مظلوم
غلامرضا سازگار

وب سایت فرهنگی مذهبی مادح
http://www.madeh.ir
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمد ماه عزا، عالم گرفته
زهرا در ماه خون، ماتم گرفته
الله اکبــــر شد روز محشر
مولا یابن‌الحسن سرت سلامت
مولا یابن‌الحسن سرت سلامت
از چشم ماه خون ریزد ستاره
زهرا در قتلگه دارد نظاره
قرآن زهرا افتد به صحرا
مولا یابن‌الحسن سرت سلامت
مولا یابن‌الحسن سرت سلامت
ای ماه خون چرا رنگت پریده
یکباره سر زدی قامت خمیده
کن گریه امشب بر حال زینب
مولا یابن‌الحسن سرت سلامت
مولا یابن‌الحسن سرت سلامت
از کعبه می‌رسد هر دم نوایی
حاجی فاطمه شد، کربلایی
با جمله یاران با جان‌نثاران
مولا یابن‌الحسن سرت سلامت
مولا یابن‌الحسن سرت سلامت
غلامرضا سازگار

وب سایت فرهنگی مذهبی مادح
http://www.madeh.ir
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز میگن از عرش خدا موسم ماتم اومده
شور بگیرید سینه زنا ماه محرم اومده
زغم تو همه عالم شده محزون 3
بهر عزات نداره دل سرو سامون 3
آقام 4 گل زهرا

باز به گوشم میرسه کم کم صدای سینه زنی
پر شده توکوچه هامون دسته های سینه زنی
ببین آقا که غریب و بی پناهم 3
باز اومد در خونت بده راهم 3
آقام 4 گل زهرا

روضه خونت جبرئیل و سینه زن تو مادرت
جاداره خون گریه کنیم از غم زخمای سرت
شدم از عشقت امشب به تاب و تب 3
بمیرم که شده تازه غم زینب 3
آقام 4 گل زهرا
شاعر : میثم میرزایی

وب سایت فرهنگی مذهبی مادح
http://www.madeh.ir
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در شب غربت تنها ماندم
با سپاهی از غم ها ماندم
بسته شد دستانم
بر لب آمد جانم
می چکد نام تو
از لب عطشانم
لاله ای دلخونم، با تن گلگونم
از غمت محزونم
یا اباعبدالله
شد نصیب من دستی بسته
پیکری پرخون جانی خسته
تا وفا معنا شد
از جفا غوغا شد
خط به خط هر نامه
بر تنم امضا شد
در دو چشم تارم ابر ماتم دارم
از غمت میبارم از غمت میبارم
یا اباعبدالله
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینان که حرف بیعت با یار می زنند
آخر میان کوچه مرا دار می زنند
این جا میا که مردم مهمان نوازشان
طفل تو را به لحظه دیدار می زنند
این کوفه مردمش ز مدینه شقی ترست
یعنی کسی که باشد عزادار می زنند
دیدم برای آمدنت روی اُشتران
چندین هزار نیزه فقط بار می زنند
این جا برای کشتن طفل سه ساله ات
هر لحظه حرف سیلی و مسمار می زنند
فتوای: خون نسل علی شد حلال را
هر شب به روی مأذنه ها جار می زنند
آقا نیا که آخرش این شور چشم ها
تیری به صحن چشم علمدار می زنند
سر بسته گویمت که پریشان زینبم
حرف از اسیر کوچه و بازار می زنند
می ترسم از دمی که یتیمان تو حسین
پائین پای نیزه ی تو زار می زنند
این کوفه آخرش به تو نیرنگ می زند
حتی به رأس اصغر تو سنگ می زنند
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در وادی حسین مجال کلام نیست

جز با کلام خون به مسیرش پیام نیست

با ترس جان، هر آن که قدم زد درین طریق

والله راه عاشقی اش مستدام نیست
با خون به صفحه عرفات دلم نوشت

راه وصال جز به شهادت تمام نیست

عشق و بلا ز روز ازل هم پیاله اند

زیرا به جز بلا قدحی بین جام نیست

در زیر جامه ها همه شمشیر بسته اند

این کار، هتک حرمت بیت الحرام نیست؟

گویا کسی نبود که گوید به حاجیان

آیا بریدن سر حاجی حرام نیست؟

یا وقت ذبح نیست کسی تا کند سوال

این صید زیر دست تو خشکیده کام نیست؟

این درس مسلم است که پایان عاشقی

جز سر جدایی علنی روی بام نیست

محبوب در حجاز و سفیرش به روی بام

راه وصال این دو به جز یک سلام نیست

سر روی نی تنش به روی خاک کوچه ها

میخ قناره جای سفیر امام نیست
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل خون ز نامردی این نا مردمانم

در شهر کوفه بی پناه و بی امانم

این جا به نامردی عجب مشهور گشته

چشم و دل نا مردمانش کور گشته
از غصه من سر می گذارم روی دیوار

از فکر این جا آمدن بیرون شو ای یار

باید بساط قتل تو بر پا شود زود

آهنگری تیر سه شعبه در کفش بود

آهنگری سر نیزه و شمشیر می ساخت

طرح عمود آهنین در کوره انداخت

این جا صفات مردم خناس دارند

نقشه برای کشتن عباس دارند

شمشیر و سنگ و نیزه بار اُشتران شد

دیگر بهار قاسم و اکبر خزان شد

این جا خیال مردم از قتل تو تخت است

فکر اسیری رفتن زینب چه سخت است

آیینشان با سکه و درهم فروشی ست

فردا کنار راس تو هم باده نوشی ست

یاد از رخ نیلی زهرا مادرت کن

فکری برای گوش های دخترت کن

باد صبا این را بگو تو نزد دلدار

از فکر کوفه آمدن بیرون شو ای یار
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سردار سر شکسته ی دار العماره ام

آیـــد اذان مغربِ غم از مناره ام

گفتم بیا حسین زبانم بریده باد

با این گناه لایق نــار و شراره ام
با دست های بسته مگر می شود چه کرد؟

شوریده وار منتظر راه چـاره ام

شاید نسیم حرف دلم را به او رساند

شاید تمام شد هدف نیمه کاره ام

شد دانه های اشک غرور جریحه دار

تسبیح یکــصد و دهمین استخــاره ام

تاریخ مصرفم، دو سه روزی گذشته است

در موزه نـــگاه همه سنگ واره ام

وقت حسین گفتن من کوفیان چرا؟

با مشت می زنید به لب های پاره ام

عاشق ترین سفیرم و در حیرتم چرا؟

در آسمان شهر شما بی ستاره ام

کوری چشم تان سر دروازه، روی دار

زخمی ترین بدون سر خوش قواره ام

حرف صریح من به دلی کارگر نشد

دنبـال یـک ربــاعی پر استعاره ام
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شهر در زیرِ قدم هاش پریشان شده بود

لاف آقایی و مردی زدن آسان شده بود

شهر لبریز سکوت است سکوتی مبهم

کوچه در کوچه دل آینه حیران شده بود
میهمان داری این قوم فقط با سنگ است

سنگ بارید سوی آینه، باران شده بود

شهرِ تنهاییِ مردان خدا این شهر است

شهر با آتش نمرود چراغان شده بود

مردم این جا همگی عاشق مهمان هستند...

گرم، بازار همه نیزه فروشان شده بود...!
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مسلم! دوباره پشت سرت را نگاه کن

برگرد و خوب دور و برت را نگاه کن

کوفی که مرد نیست بماند به پای تو

با چشم باز همسفرت را نگاه کن!

این خاک فتنه خیز و زمین غریب را...

این آسمان بی قمرت را نگاه کن

دیروز دیدی آن همه امضا و مُهر را...

حالا سپاه بی نَفَرت را نگاه کن

مسلم! به چشم های عمویت علی قسم!

برگرد و باز پشت سرت را نگاه کن...

فردا ز بام دارالاماره... ز چشم هات

خورشید می دمد...سحرت را نگاه کن...
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل این شهر برای نفسم تنگ شده

جان من کوفه میا کوفه دلش سنگ شده

خوب گشتم همه جا را خبری نیست میا

همه شادند دوباره خبر جنگ شده

آب و جارو شده این شهر برای سر تو

کوچه هاشان همه پاکیزه و کم سنگ شده

همه جا صحبت از غارت اموال شماست

به خدا بیعتشان حقه و نیرنگ شده

به گمانم که نمی بینمت و می میرم

اشک من با شرر خنده هماهنگ شده

دو سه شب پیش به دروازه دو قلاب زدند

که نگاهش به تماشای شما تنگ شده

دم مغرب همه رفتند و مرا دور زدند

حرمت نائب بی یار تو کمرنگ شده
 

Similar threads

بالا