مدح های عاشورا

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پـــــــــریشانم برای تو عمو جان شـــود جانم فدای تو عمو جان
چرا آنقدر در این صحرا غریبی مگو قاسم نداری ای عمو جان
دگر راهـــــم بده در این جهادت نـــدارم حاجتی غیر از شهادت
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کــاش نمی دید عمو پیکرت تـــــــا ببرد هدیه برِ مادرت
کاش نمی دید تو را اینچنین جان دهی و پا زنی بر زمین
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای عمو جان آمدم من تا کفن پوشم کنی
حلقه سربازی خود را تو در گوشم کنی
من که بهتر نیستم از اکبر رعنا جوان
دوست دارم با علی اکبر هم آغوشم کنی
تشنه ام من تشنه ی آزادی و عدل و شرف
دوست دارم سیآب از لعل جان نوشم کنی
از یتیمان دلنوازی کن چو بابایت علی (ع)
دلنوازی کن ز من کز ناله خاموشم کنی
سرافرازم کن به نزد مادرت زهرا عمو
وای بر احوال زارم گر فراموشم کنی
جای بابا گر بود خالی عمو من آمدم
تا به جای او مرا مست قدح نوشم کنی
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن ماه که روشنگر هر انجمن است مجموعه ای از فضائل پنج تن است
در شـــادی و غم دست توسل ما را بـر دامن لطف قاسمِ بن الحَسَن است
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کمالات حضرت زینب سلام الله علیها

کمالات حضرت زینب سلام الله علیها




[h=2]طليعه سخن[/h] بررسى کمالات اولياى خدا و الگو قرار دادن آنها يکى از برترين عوامل تربيت صحيح و خودسازى است که مفهوم زندگى عميق، پويا و حقيقى را به انسان مى آموزد و موجب صفاى دل شده و کمک شايانى براى پيمودن مراحل تکامل و وصول به عالى ترين درجات هدايت خواهد بود. در گستره جامعه انسانى، مردان و زنان بافضيلتى پديدار شده اند که هر يک به عالى ترين مرحله کمال و رشد رسيده و الگوى جاويدانى براى تمام انسان ها بوده و خواهند بود. يکى از زنان بسيار بافضيلتى که در تاريخ اهل بيت، بعد از حضرت زهراعليها السلام به عنوان تنديس زنده فضايل شناخته شده است، دختر حضرت على عليه السلام، زينب کبرى عليها السلام است. وى از جمله زنان نادرى است که بيشترين بخش از فروغ جاودان نور امامت را دريافت نمود و توانست خود را در کمالات و صفات حميده، همسان و همانند مادرش زهراى اطهرعليها السلام بسازد. وى دوران کودکى را در آغوش پرمهر رسالت و امامت سپرى کرد و در دامن عصمت و طهارت، تربيت شد و به صفات والاى انسانى و کمالات معنوى و ملکوتى آراسته گرديد. حضرت زينب عليها السلام تجسّمى از علم و معرفت پيامبرصلى الله عليه وآله، تبلورى از زهد و عبادت على عليه السلام، تمثيلى از جانبازى مادر، تشکّلى از صبر و حلم امام حسن عليه السلام و نمودارى از شجاعت و شهامت امام حسين عليه السلام است. وى بدون آنکه تسليم شرايط سخت و طاقت فرساى پس از شهادت امام حسين عليه السلام و اصحابش بشود، با انجام به موقع رسالت خود توانست تبليغات گسترده دشمن را خنثى کند. زينب عليها السلام و حضور جاودانه اش در لحظه لحظه تاريخ کربلا، چه در غروب غربت و آوارگى عصر عاشورا، چه در تلخى جانکاه وداع قتلگاه و چه در دفاع از حق در حضور ظالم، الگويى بى همتا در همه اعصار و زمان هاست. گرچه در ميدان مبارزه با طاغوت و يزيديان و انجام مأموريت و رسالتى که به عهده داشت قهرمان است؛ اما نبايد فراموش کرد که وى در تمامى زمينه ها، قهرمان و پيشتاز و نمونه کامل و والاى يک بانوى تربيت شده در مکتب و دامان اهل بيت نبوت و ولايت به شمار مى رود. بنابراين هر گلى از گلستان زندگيش را که ببوييم، عطرى جانبخش دارد و هر ورقى از اين کتاب سبز را مطالعه کنيم، درسى آموزنده دارد. نام زينب عليها السلام چون خورشيدى تابناک بر تارک تاريخ اسلام و تاريخ بشريّت مى درخشد و تا آن جا که قلب زمانه مى تپد، به کالبد مرده انسان ها روح و حيات مى بخشد و فراراه تاريک آنان را روشن مى سازد. علم، عبادت، عفت، تقوى، فصاحت و بلاغت، پايدارى، اراده فولادين، امانتدارى، دفاع خالصانه از حق، يتيم نوازى، شرافت، عطوفت، همسردارى، عزّت نفس، وفادارى و... از جمله ارزنده ترين صفات و کمالات اين شيرزن عاشورايى است که در اين مقاله به ذکر پاره اى از آنها مى پردازيم تا معرفت بيشترى نسبت به مقام معنوى و ملکوتى آن بانوى مجلّله پيدا کنيم. [h=2]بر قلّه دانش[/h] زينب کبرى عليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود که با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حرکت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم کرد. برترين درجه علم، علمى است که از ذات الهى به انسان افاضه مى شود که به تعبير قرآن مجيد، علم «لَدُنّى» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانى از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختيم». حضرت زينب عليها السلام به شهادت امام سجادعليه السلام، داراى چنين علمى بود که خطاب به عمّه اش فرمود: «أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)». «به حمداللَّه تو دانشمند معلم نديده و فهميده اى فهم نياموخته هستى». وى در حدود 6 سالگى، شايستگى حفظ خطبه استدلالى، عميق و جامع مادرش فاطمه زهراعليها السلام را داشت و اين نشانه بارزى از رشد فکرى و بلوغ انديشه و تعقّل دخترى است که در دامان عصمت و طهارت پرورش يافت و به زلال روح و کمال معنوى و قرب الهى رسيد. يک سال پس از استقرار حضرت على عليه السلام در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرت عليه السلام پيام فرستادند و گفتند: «ما شنيده ايم که دختر شما، حضرت زينب عليها السلام همانند مادرش، زهراى مرضيّه، منبع سرشار دانش و داراى علوم و کمالات است. اگر اجازه بدهيد به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهره مند شويم». على عليه السلام اجازه داد تا دختر عالمه اش بانوان مسلمان کوفه را آموزش دهد و مشکلات علمى و دينى آنان را حل کند. زينب عليها السلام آمادگى خود را اعلام نمود و بعد از ديدارهاى مقدماتى، جلسه تفسير قرآن براى آنان تشکيل داد و پرسش ها و شبهات آنان را جواب مى داد(3). از سخنان آن حضرت عليها السلام در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام، خطبه ها و سخنرانى هايى که در فرصت هاى مختلف در برابر ستمکاران و طاغيان آن زمان و مردم ديگر ايراد فرمود، به خوبى معلوم مى شود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوى بزرگوار از راه تحصيل و تعليم و اکتسابى نبوده است(4). هم چنين در جنبه مقام علميش، علاوه بر توانايى براى ايراد خطبه ها، نکته ظريف و اساسى وجود دارد و آن تصميم گيرى ها و موضع گيرى هاى به جا در مناسبت هاى لازم است که خوب مى دانست کجا بايد نرم سخن گفت، در کجا بايد برآشفت و حماسه آفريد، در کجا بايد گريه کرد و اشک ريخت و چه وقت بايد عقل و منطق را به کار گرفت(5). همچنين نام زينب کبرى عليها السلام به عنوان يکى از محدثان برجسته شيعه، صفحات کتب رجال را مزيّن کرده است. روايت هاى آن حضرت عليها السلام در منابع معتبر شيعه از جمله در کتاب هاى «من لا يحضره الفقيه»، «وسايل الشيعه»، «بحارالانوار» و... موجود است(6) که آنها را از مادر و برادرش حضرت سيدالشهداءعليه السلام شنيده و براى ديگران روايت کرده است. اهمّ اين احاديث بدين شرح است: داستان نزول مائده آسمانى براى حضرت زهراعليها السلام، حديث «امّ ايمن» در ماجراى دفن حضرت على عليه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدک که سند اخير را عده اى از مورخان و محدّثين نامدار شيعه همچون شيخ صدوق در کتاب «علل الشرايع» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» آورده اند. به هر حال اين بانوى شجاع کربلا راوى حديث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالى و حديث شناسان، عدالت و اعتماد اين بانوى پاک و بافضيلت در زمينه بيان حديث و مقامات علمى مورد تأييد قرار گرفته و صداقت و درايت او انکارناپذير است(7). [h=2]عبادت و انقطاع از خلق[/h] در ميان فضايل و کمالات ملکوتى حضرت زينب عليها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضى الحاجات، درخشندگى خاصى دارد. سراسر زندگى او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهى و همگامى با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظيفه و احياى معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب مى شود. عبادت آن بانوى مکرّمه عليها السلام تنها به معناى خاص «عبادت» نبود، بلکه تمام حرکات و سکنات، خروش و فريادها، سفرها و اسارت ها، بيدارگرى ها و مبارزات و حتى نفس هاى او از آنجا که به خاطر خداوند بود، همه از مراتبى عميق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود. اکثر شب ها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح مى کرد. به گفته برخى از مورّخان، عبادت ها و نمازهاى شب پدر و مادر خود را از نزديک ديده بود. او در حماسه کربلا شاهد بود که برادرش، حضرت امام حسين عليه السلام به برادرش حضرت ابوالفضل عليه السلام فرمود: «اى برادر! نزد دشمن برو و يک شب را مهلت بگير؛ شايد بتوانيم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پيش گاه پروردگار مشغول شويم. خدا مى داند که من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8). در شب يازدهم محرم، على رغم آن همه خستگى و فرسودگى و مشاهده آن همه آلام روحى، نماز شب خود را خواند. امام سجادعليه السلام فرمود: «عمه ام، زينب عليها السلام در مسير کوفه تا شام تمام نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى کرد و در بعضى از منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تکليف مى کرد(9)». امام حسين عليه السلام که خود معصوم و واسطه فيض الهى است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مکن(10)». اين، نشان از آن دارد که اين بانو به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته بود و به حکمت و هدف آفرينش دست يازيده بود؛ بنابراين ديده ها را بازتر و افق ها را برتر و معرفت ها را قوى تر بايد کرد تا مقام عبوديت زينب کبرى عليها السلام را بهتر شناخت. [h=2]آفتاب عفت[/h] زينب کبرى عليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود که با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حرکت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم کرد. وى در پاسدارى از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پيام آسمانى قرآن و طبق آموزه هاى مادرش، فاطمه زهراعليها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى يک زن مسلمان مى دانست و بر اين باور بود که زن هنگامى به خداى خود نزديک تر است که خود را از معرض ديد مردان بيگانه حفظ نمايد(11). زينب کبرى عليها السلام دختر آن مادرى است که براى احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بيرون مى آمد و با دشمنان، به احتجاج مى پرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشيده؛ همان مادرى که وصيّت مى کند پيکرش را بعد از مرگ در تابوتى با ديواره هاى بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبيعى است که دختر او هم بايد اين تعاليم بلند اسلام را رعايت نمايد؛ چراکه حفظ شرف و حيثيّت زن، واجب و حجاب از ضروريّات دين است و اصولاً تمام فداکارى هاى اين بانو براى تحقق احکام اسلام بود. بنابراين عفت و پاکدامنى خويش را حتى در سخت ترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مى فشرد. آن بانوى بزرگوار براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد زد که: «آيا اين از عدالت است که زنان و کنيزان خويش را پشت پرده نشانى و دختران رسول خداصلى الله عليه وآله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورت هاى آنان را آشکار ساختى(12)». [h=2]نماد کمال عقل[/h] برترين معيار عقل گرايى در زندگى، ادب و ادب آموزى است. کيميايى که تيرگى ها و تاريکى هاى قلب را مى زدايد و نور و روشنايى در رواق وجود انسان مى افزايد به گونه اى که بهاى بى نظير آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخيص خواهد بود. زينب کبرى عليها السلام شخصيت شايسته اى بود که درس ادب را در مکتب امامت آموخته بود و سيره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذيرفته بود. در گفتار و رفتار، صميمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونه اى که زنان بسيارى در نخستين برخورد، شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روح پرور او مى شدند(13). ادب و احترام حضرت زينب عليها السلام به برادر خود آن چنان بود که هنگامى که عبداللَّه بن عباس به امام حسين عليه السلام گفت: شما که به اين سفر خطرناک مى رويد چرا زن ها را با خود مى بريد؟ حضرت زينب عليها السلام با شنيدن اين سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «اى پسر عباس! آيا مى خواهى بين من و برادرم جدايى بيندازى؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)». در حادثه عاشورا در برابر آن همه مصائب و داغ ها و حوادث، هرگز از مسير ادب و عبوديّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هيچ گاه کلمه اى حاکى از دلتنگى، نارضايتى، اعتراض، شکايت و تنگ نظرى بر لب نراند. هرچه مى گفت بر طبق رضايت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلکه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زياد، مى فرمود: «إنّى ما رَأَيْتُ إلاّ جَميلاً(15)»: «من جز زيبايى نديدم». که اين کلام در نظر اهل آن، از بالاترين مراتب توحيد، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبوديت، حکايت دارد و کمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مى دهد.
[h=2]
[/h] [h=2][/h]

[h=2]ايثار[/h] عقيله بنى هاشم عليها السلام در اين صفت، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مى خريد و در تمام صحنه ها، ديگران را بر خود مقدم مى داشت. او در ماجراى کربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمى کرد و آن را نيز به کودکان مى داد. در بين راه کوفه و شام با اين که خود گرسنه و تشنه بود، «ايثار» را به بند کشيده و آن را شرمنده ساخت. امام زين العابدين عليه السلام مى فرمود: «عمه ام، زينب عليها السلام، در مدت اسارت، غذايى را که به عنوان سهميه و جيره مى دادند، بين کودکان تقسيم مى کرد؛ زيرا در شبانه روز به هر يک از ما يک قرص نان مى دادند. او سختى ها و تازيانه ها را به جان خود مى خريد و نمى گذاشت بر بازوى کودکان اصابت کند(16)». [h=2]دفاع از حريم ولايت[/h] حضرت زينب عليها السلام حرکت و هدايت انسان ها را بدون امام عليه السلام، سکون و هلاکت مى دانست و زمام دارى زيان آلود نااهلان را باعث دورماندن توده ها از صراط مستقيم مى ديد. بدين علت، دفاع و حمايت از مقام امامت و ولايت را سرلوحه مسوؤليت هاى خويش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شايسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مى پرداخت. وى چون دست پرورده زهراى اطهرعليها السلام بود، درس ولايت مدارى را از مادر فراگرفته بود. از يک سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتّهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش کرد و از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسين عليه السلام و چه در دوران امام سجادعليه السلام که حتى در چند مورد از جان امام سجادعليه السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمايت نمود. [h=2]کرامت[/h] هر چند هزاران کرامت از اين بانوى بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونه اى را نقل مى کنيم. مرحوم ثقةالاسلام نورى از سيد محمدباقر سلطان آبادى نقل مى کند: «به چشم درد شديدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان کردم فايده اى نکرد و برعکس مريضى ام شديدتر شد. بعضى از دکترها مى گفتند قابل علاج نيست. برخى هم قول شش ماه بعد مى دادند و من هر روز از روز قبل نالان تر مى شدم تا اين که سياهى چشمم گرفته شد و ديگر نمى توانستم بخوابم. در آن موقع يکى از دوستانم براى خداحافظى به ديدنم آمد. او مى خواست به کربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شديدتر شد و همه مرا شماتت مى کردند مگر يک نفر. بالاخره به منزل دوم رسيديم، درد شديدتر از قبل شد و ورم چشمم افزون تر؛ تا اينکه نزديک سحر آرام شد. در عالم رؤيا عقيله بنى هاشم، زينب کبرى 3، را ديدم که گوشه مقنعه اش را به چشمم مى کشيد. از خواب بيدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمى کردند، سوار شديم در بين راه درد و ناراحتى احساس نمى کردم. من که هميشه ناراحت و عاجز بودم، پيش خود گفتم: کاش بسته روى چشمم را باز مى کردم. تا باز کردم، ديدم همه چيز را مى بينم. صدا زدم که رفقا بياييد. همه آمدند و گفتند: کدام چشمت درد مى کرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه کردند تفاوتى بين چشم چپ و راستم نديدند(17)».
1) کهف، 65. 2) سفينة البحار، ج 1، ص 558. 3) رياحين الشريعة، ج 3، ص 57. 4) زندگى زينب عليها السلام، رسولى محلاتى، ص 10. 5) زينب قهرمان عليها السلام، احمد صادقى اردستانى، ص 103. 6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادى الاولى 1423، ص 21. 7) زنان دانشمند و راوى حديث، صادقى اردستانى، ص 278. 8) تاريخ طبرى، ج 6، ص 238. 9) رياحين الشريعة، ج 3، ص 62. 10) همان، ص 62. 11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18. 12) بحارالانوار، ج 45، ص 134. 13) مجله پيام زن، شماره 128، ص 19. 14) رياحين الشريهة، ج 3، ص 41. 15) بحارالانوار، ج 45، ص 116. 16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43. 17) زندگانى زينب کبرى عليها السلام، شهيد دستغيب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پيش شماره 7، ص 15 - 14.
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز



شهادت طلبي حضرت زينب كبري(سلام الله علیها) حضرت زينب(س) در خانواده وحي متولد شد. پدر بزرگوارش حضرت علي(ع) شجاع ترين مردان در صحنه نبرد و پيروز هميشه ميدان بود و مادرش حضرت زهرا(س) نيز شجاعت را به كمال دارا بود. امام علي(ع) نه تنها آرزوي شهادت داشت بلكه از اينكه در جنگ احد به شهادت نرسيد، ناراحت بود، كه با مژده رسول خدا(ص) به او، شكرگزاري كرد و سرانجام در 21 رمضان سال چهلم هجري به آرزوي ديرينه خود نايل گشت. حضرت زهرا(س) نيز در هنگام دفاع از موضع ولايت، در حالي كه هنوز بانويي جوان بود، به شهادت رسيد.آري! حضرت زينب(س) دختر علي و فاطمه(س) است و مسلماً صفات و ويژگيهاي اين دو معصوم را به ارث خواهد برد.او از كودكي با شهادت آشنا گشت. قطعاً اين انس به شهادت، ريشه شهادت طلبي اين بانوي مكرمه است و به همين دليل در محرم سال شصت هجري، با كاروان شهادت همراه گرديد، هر چند اين همراهي به شهادت ايشان منجر نگرديد، لكن در جايگاههاي مختلف آمادگي خود را براي كشته شدن در راه خدا اظهار داشت."در مجلس ابن زياد، عبيدا...بن زياد، متوجه حضرت علي بن الحسين(ع) شد و گفت: اين مرد كيست؟ گفتند: علي بن الحسين. گفت: مگر علي بن الحسين را خدا نكشت؟! حضرت فرمود: من برادري داشتم كه نام او نيز علي بن الحسين بود و مردم ظالم او را كشتند. گفت: بلكه خدا او را كشت! حضرت فرمود: خداوند، جانها را به هنگام مرگشان مي گيرد. ابن زياد گفت: آيا تو جرأت داري كه به من جواب بدهي؟! او را ببريد و گردنش را بزنيد! عمه اش زينب(س) شنيد و فرمود: اي پسر زياد! تو كسي را از ما باقي نگذاشتي، اگر قصد كشتن او را داري، مرا نيز با او بكش." حضرت زينب(س) در اين مجلس و در مواضع ديگري با جرأت و شجاعتي كه به ارث برده بود، همچون مادرش از مقام"ولايت" دفاع نمود، بدون اينكه از شهادت در راه خدا واهمه اي داشته باشد.پس از شهادت امام حسين(ع)، سپاه عمرسعد براي غارت خيمه هاي اهل بيت(ع) هجوم بردند. گروهي از آنان به امام سجاد(ع) رسيدند. امام(ع) در آن حال از شدت ضعف و بيماري نمي توانست از جاي خود برخيزد. وقتي سپاه عمرسعد به امام سجاد(ع) رسيد، يكي فرياد برآورد: به صغير و كبير آنها رحم نكنيد و احدي از آنان را باقي نگذاريد! ديگري گفت: شتاب نكنيد تا با امير عمر سعد در اين باره مشورت كنيم! شمر شمشير كشيد و قصد جان امام(ع) را نمود. حميدبن مسلم گفت: يا سبحان ا...! آيا كودكان كشته مي شوند؟ همانا او كودكي مريض است! شمر گفت: ابن زياد دستور كشتن فرزندان حسين را صادر كرده است. حضرت زينب(س) با مشاهده اين منظره به امام سجاد(ع) نزديك شد و گفت: او كشته نخواهد شد تا من در دفاع از او كشته شوم. سخن حضرت زينب(س) سبب شد تا عمرسعد شمر را از تصميم خود منصرف سازد.(5) هر چند حضرت زينب(س) همراه ساير شهدا به شهادت نرسيد(كه البته از مهمترين دلايل آن مي توان به پيام رساني عاشورا، دفاع از جان بازماندگان خاندان حسين(ع) و سرپرستي كاروان اسيران اشاره نمود)، لكن در راه حفظ دين خدا از همه چيز گذشت و مصايب زيادي را تحمل نمود و به جرأت مي توان گفت در خاندان شهيدان كربلا از نظر تعداد بستگان شهيد، الگوست. 1- فرزند شهيد حضرت زهرا(س) مدتي بعد از رحلت رسول اكرم(ص) بنا بر روايات مشهور در سن هجده سالگي و حضرت علي(ع) نيز در سال 40 هجري به شهادت رسيدند. زينب(س) در زماني كه نياز به محبت مادر و پدر داشت، از اين موهبت الهي محروم گشت؛ لكن به دليل تعليمات وحياني و تربيت الهي، با ارزش و جايگاه والاي شهيد و شهادت آشنايي داشت و لذا اين مصايب براي او قابل تحمل بود. 2- خواهر شهيد قبل از واقعه عاشورا پس از شهادت پدر و مادر، معصوم سوم و پيشواي دوم شيعيان، امام حسن مجتبي(ع) در سال پنجاهم هجري به شهادت رسيد. امام حسن مجتبي(ع) بر اثر زهر به شدت در رنج بود. نيمه هاي شب، امام حسن(ع) كه ديگر نمي توانست درد را تحمل كند، يگانه مونس و غمخوارش، حضرت زينب(س) را صدا زد. زينب(س) برخاست و به بالين برادر آمد و او را به گونه اي ديد كه چون مارگزيده به خود مي پيچد. احوال او را پرسيد. امام حسن(ع) فرمود: خواهرم! برو برادرم حسين(ع) را خبر كن و به اين جا بياور. زينب(س) نيز به خانه برادرش حسين(ع) شتافت و ماجرا را به او گفت و او را به بالين برادر آورد. سرانجام زينب(س) با شهادت برادرش امام حسن مجتبي(ع) مواجه شد، و اين پايان ماجرا نبود. بعد از آن در واقعه كربلا، برادران خود عبدا...، جعفر، عثمان، حضرت ابوالفضل العباس بن علي، فرزندان ام البنين و جعفربن علي، عثمان بن علي و ابوبكر بن علي و در رأس همه آنها سيد الشهداء، امام حسين(ع) را از دست داد و همگي به درجه رفيع شهادت نايل گشتند. "هنگامي كه زينب(س) برادرش حسين(ع) را ديد كه تنها از كنار نهر علقمه باز مي گردد، با خواهران ديگر با صداي جانسوز فرياد زد: وااخاه! واعباساه! و... زينب(س) به امام حسين(ع)عرض كرد: چرا برادرم عباس را با خود نياوردي؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: خواهرم، با هر چه خواستم بدن برادرم را بياورم ديدم به قدري اعضاي بدنش بر اثر زخمها از همديگرگسيخته بود كه نتوانستم، آن را حركت دهم. زينب(س) گفتار فوق را به زبان مي آورد و مي گريست، از جمله مي گفت: "آه! از كمي ياور و فقدان برادر!" امام حسين(ع) فرمود: "آري! آه از فقدان برادر و شكستن كمر!" (6) همچنين پس از شهادت امام حسين(ع) حضرت زينب(س) بر بالين برادر حاضر گشت و فرمود: "اي محمد! اي كسي كه آفريننده و اختياردار آسمان بر تو درود مي فرستد، اين است حسين كه پيكر برهنه اش به خون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است... اين حسين است كه سرش را از قفا بريده اند و عمامه و رداي او را از بدن شريفش بيرون كشيده و به غارت برده اند." (7) در برخي روايات آمده است كه وقتي زينب(س) كنار جسد برادر آمد، توقف كرد و با خلوصي خاص متوجه خدا گرديد و عرض كرد: "خدايا اين اندك قرباني را از ما قبول كن" (8) همچنين روايت شده است، در مجلس ابن زياد حضرت زينب(س) به طور ناشناس در گوشه اي نشسته بود. ابن زياد پرسيد: اين زن كيست؟ گفتند: زينب دختر علي است. وي رو به زينب(س) كرده و گفت: "سپاس خداي را كه شما را رسوا كرد و دروغتان را آشكار نمود." حضرت زينب(س) فرمود: جز اين نيست كه فاسق و زشتكار رسوا مي شود و نابكار و فاجر دروغ مي گويد و از غير از ماست. ابن زياد گفت: كار خدا را با برادرت و اهل بيت خود چگونه ديدي؟ زينب(س) فرمود: "چيزي جز خوبي و زيبايي نديدم." (9) اين جمله به خوبي بيانگر انديشه، تفكر و ديدگاه حضرت زينب(س) در خصوص شهادت مي باشد. همين ديدگاه باعث شده است كه ايشان در همه مصائب صبر پيشه كنند. 3- مادر شهيد حضرت زينب(س) علاوه بر مواجهه با شهادت برادران، در راه دفاع از اسلام، فرزندان خود را نيز به عنوان ياور برادر به ميدان نبرد فرستاد. آنها نيز پس از اينكه شجاعانه به مبارزه پرداختند، به شهادت رسيدند. "روز عاشورا، حضرت زينب(س) لباس نو بر تن عون و محمد(فرزندان خود) كرد و آنها را از گرد و غبار پاكيزه نمود و شمشير به دستشان داد و آماده شهادت ساخت. سپس آن دو را به حضور برادرش حسين(ع) آورد و اجازه خواست كه آنها به ميدان بروند. امام حسين(ع) نخست اجازه نمي داد، حتي فرمود: شايد همسرت عبدا... خشنود نباشد، زينب(س) عرض كرد: چنين نيست، بلكه همسرم بخصوص به من سفارش كرد كه اگر كار به جنگ كشيد، پسرانم جلوتر از پسران برادرت به ميدان بروند. زينب(س) بيشتر اصرار كرد. سرانجام امام اجازه داد. عمرسعد گفت: اين خواهر عجب محبتي به برادرش دارد كه دو نور ديده اش را به ميدان فرستاده است. آن دو برادر به جنگ پرداختند. سرانجام محمد به شهادت رسيد. عون كنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: برادرم شتاب مكن، به زودي من نيز به تو مي پيوندم، عون نيز جنگيد تا به شهادت رسيد. امام حسين(ع) پيكر پاك آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالي كه پاهايشان به زمين كشيده مي شد، آنها را به سوي خيمه آورد. عجيب اينكه بانوان به استقبال جنازه هاي آنها آمدند. هميشه زينب(س) در پيشاپيش بانوان بود، ولي اين بار زينب(س) ديده نمي شد. او از خيمه بيرون نيامده بود تا مبادا چشمش به پيكرهاي به خون تپيده پسرانش بيفتد و بي تابي كند و از پاداشش كم شود و شايد از اين رو كه مبادا برادرش او را در اين حال بنگرد و در برابر خواهر شرمنده يا بي جواب بماند. زينب(س) در اين هنگام بيرون نيامد."(10) نحوه برخورد فرزندان حضرت زينب(س) و ديدگاه ايشان نسبت به مسأله مبارزه در راه خدا و كشته شدن براي حفظ دين، كاملاً بيانگر تربيت شهادت، محور حضرت زينب(س) مي باشد؛ يعني روحيه شهادت طلبي حضرت زينب(س) به عنوان مادر، در فرزندان ايشان نيز تأثير گذاشته است، به طوري كه عون در كنار پيكر برادر مي گويد: برادرم شتاب مكن، به زودي من نيز به تو مي پيوندم. يعني شهادت در راه خدا و در صف ياران امام حسين(ع) را همچون مادرشان، افتخار مي دانند. 4- عمه شهيدان در ماجراي كربلا،عده زيادي از خاندان امام حسين(ع) به شهادت رسيدند. فرزندان امام حسن(ع) به نامهاي قاسم، عبدا...، ابوبكر و فرزندان امام حسين(ع) به نامهاي علي اكبر و علي اصغر نيز همچون ساير شهدا با آگاهي، شناخت، انديشه و آرمان و اراده به شهادت رسيدند. روايت شده است پس از شهادت حضرت علي اكبر، حضرت زينب(س) زودتر از برادرش حسين(ع) به بالين علي اكبر رفت، زيرا مي دانست كه امام(ع) علاقه زيادي به علي اكبر(ع) دارد. اگر او را كشته ببيند، ممكن است روح از بدنش مفارقت نمايد. از اين رو زينب(س) با اين عمل خويش، مثل هميشه امام(ع) را تنها نگذاشت.(11) البته در روايت ديگري نيز نقل شده است: همين كه صداي وداع علي اكبر به گوش پدر رسيد، به سرعت خود را به او رسانيد و او را در حالي كه بدنش قطعه قطعه شده بود (جاي سالمي در بدن نداشت) ديد. صدا زد: "خدا بكشد مردمي را كه تو را كشتند، چقدر نسبت به هتك احترام رسول خدا(ص) جسور شده اند! و با چشماني پر از اشك فرمود: "علي جان! بعد از تو خاك بر سر دنيا باد!" حميدبن مسلم مي گويد: در همين حال ديدم زني سراسيمه از خيمه ها خارج شد و فرياد مي كشيد: واحبيباه! يابن اخياه. دوان دوان به طرف قتلگاه مي آمد، پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: زينب دختر علي بن ابيطالب (دختر فاطمه بنت رسول ا...) است. آمد و خود را روي نعش علي اكبر انداخت. حسين(ع) دست او را گرفت و به خيمه برگردانيد، دوباره به كنار نعش علي اكبر آمد و فرمود: "جوانان بني هاشم، بياييد و برادرتان را به خيمه ها ببريد." سپس علي اكبر را به خيمه شهدا بردند. (12) بنابراين، با مقايسه روايتهايي كه در مورد شهادت فرزندان حضرت زينب(س) و فرزند برادرش نقل شده است، ميزان محبت حضرت زينب(س) نسبت به امام حسين(ع) روشن تر مي گردد و همين محبت بي شائبه، موجب همراهي او با كاروان حسين(ع) و شراكتش با امام حسين(ع) در جريان كربلا و مصائب و شدايد آن و ابقاي دين مبين اسلام است؛ چنانكه او را "شريكة الحسين"(13) مي نامند. پس از پايان يافتن واقعه عاشورا و شهادت امام حسين(ع) رسالت خطير و سنگين زينب كبري(س) آغاز شد. او در سخت ترين شرايط جسمي و روحي، بزرگترين و خطيرترين مسؤوليتها را برعهده گرفت. تصور عظمت و بزرگي كاري كه زينب(س) انجام داد، هر انسان منصف و حق جويي را در برابر شخصيت و بزرگي اين بانوي باعظمت، به كرنش و تحسين و ستايش وا مي دارد.
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


🤍حسیــــــــــــــــــــــــن جان
ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقه ی خاتم
آبروی دو عالم
خداحــــــــــــافظ
ای برادر زینب ...
به خون غلتان در برابر زینب



#استادمحمودفرشچیان
# محمد حسین پویانفر
@
mhpooyanfar
 

Similar threads

بالا