مجسمه های مومی 1924 /سینما کلاسیک

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
Das Wachsfigurenkabinett/The waxworks
مجسمه های مومی
فیلم آلمانی مجسمه های مومی محصول 1924 و به کارگردانی پل لنی نمونه دیگری است از یک فیلم اکسپرسیونیستی دهه بیست سینمای آلمان. بازیگران این فیلم عبارتند از امیل یانینگز، ویلیام دیترلی، کنراد فایت، ورنر کراوس و الگا بلاژف.
***​
نویسنده ای جوان و بی پول (ویلیام دیترلی) پس از خواندن آگهی یک کارناوال تفریحی که در آن از نویسندگان با ذوق دعوت به همکاری شده، به آنجا مراجعه می کند. مدیر کارناوال که قصد دارد مجسمه هایی مومی از سه چهره تاریخی رعب انگیز یعنی هارون الرشید، ایوان مخوف و جک ریپر یا جک قاتل را به نمایش عمومی بگذارد، به داستان های جذابی در مورد این شخصیت ها نیاز دارد تا هنگام بازدید مردم از مجسمه ها برای آنها تعریف کند... نویسنده جوان که تحت تاثیر دختر زیبای مدیر کارناوال قرار گرفته، این پیشنهاد را می پذیرد و قوه تخیل خود را به پرواز در می آورد تا داستانهایی در مورد این شخصیت ها بسازد. داستان هایی که در آنها او و دختر مدیر نیز نقش هایی بر عهده دارند...
در داستان اول، اسد نانوای زحمت کشی است که در همسایگی قصر هارون الرشید خلیفه بغداد زندگی می کند. یک روز که اسد مشغول نان پختن است، دود تنورش برای ساکنان قصر مزاحمت ایجاد می کند. از بخت بدِ اسد، هارون الرشید که آن روز در بازی شطرنج با وزیرش شکست خورده، بدخلق است و بنابراین دستور می دهد نانوای خطاکار را گردن بزنند! وزیر اعظم وقتی برای اجرای دستور هارون به سراغ اسد می رود، متوجه همسر زیبای اسد می شود و به همین دلیل ترجیح می دهد ابتدا این حقیقت را به اطلاع هارون (که شیفته زنان زیباست) برساند...
از سوی دیگر، اسد که همسرش مدام به علت فقرشان به او سرکوفت می زند، به او قول می دهد که با دزدیدن انگشتر جادویی هارون الرشید، او را به تمام آرزوهایش برساند... شبی از شب ها، اسد به قصد دزدیدن انگشتر از خانه خارج می شود. کمی بعد، همسر او با شنیدن صدای در گمان می کند که اسد با دست پر به خانه برگشته است، غافل از اینکه این مهمان ناخوانده، هارون الرشید خلیفه چاق و سرحالِ مسلمین است که تصمیم گرفته خود شخصا به امور یکی از رعیت هایش سرکشی و رسیدگی کند...!
... در داستانی دیگر، ایوان مخوف (کنراد فایت) تزار روسیه که میل عجیبی به خشونت و شکنجه دارد، هر شب از سیاهچال قصر بازدید می کند. یکی از سرگرمی های سالم ایوان این است که عادت دارد با ساعت شنی آخرین لحظه های عمر افراد بخت برگشته ای که در زیر بار شکنجه در حال جان دادن هستند، را اندازه گیری کند. هر وقت یکی از ماموران ایوان که به شغل شریف سم سازی اشتغال دارد، نام فردی را بر روی یک ساعت شنی می نویسد، معمولا به این معناست که عمر آن بخت برگشته به آخر رسیده است...
با اینکه ایوان مجذوب این همه خلاقیت مرد سم ساز شده ، طالع بین دربار به او هشدار می دهد که این فرد شاید روزی برای حکومت او خطرناک باشد. ایوان خشمگین دستور قتل سم ساز را صادر می کند... مرد سم ساز که حس می کند عمرش به آخر رسیده، برای انتقام گرفتن از ایوان نومیدانه نام او را بر یکی از شیشه ها می نویسد، هر چند خود می داند که این عمل سودی نخواهد داشت...
***​
پل لنی کارگردان این فیلم که در آغاز یک نقاش پیرو مکتب اکسپرسیونیسم بود، فعالیت سینمایی خود را در ابتدا به عنوان طراح صحنه و دکور آغاز کرد و در دهه بیست به تدریج به یکی از کارگردانان سرشناس آلمانی تبدیل شد. فیلم مجسمه های مومی از آخرین کارهای آلمانی وی محسوب می شود. لنی در هالیوود نیز چند فیلم کارگردانی کرد (از جمله اثر تحسین شده گربه و قناری که یکی از بهترین صامت های ترسناک محسوب می شود)، ولی مرگ زودهنگامش در سن 44 سالگی در 1929 پایانی بود بر فعالیت های هنری اش. مجسمه های مومی یکی از فیلم هایی است که در آن تاثیرپذیری از مطب دکتر کالیگاری به وضوح مشهود است به ویژه از لحاظ صحنه آرایی و مخصوصا در داستان اول با آن دیوارهای خمیده و راه پله هایی که بی شباهت به لانه مورچه نیست، البته در اینجا بر خلاف دکتر کالیگاری، دکور یک یا دو بعدی نیست. اصولا در دهه بیست، فیلم های آلمانی زیادی را می توان یافت که در طراحی دکور آنها از مطب دکتر کالیگاری تقلید شده است، هر چند فیلم هایی که در آنها مثل مطب دکتر کالیگاری دنیای ذهنی فردی که تحت تاثیر حالات روانی خاص است، از زاویه دید او به نمایش گذاشته شود، بسیار اندکند.
همچنین حال و هوای کابوس گونه موجود در بعضی قسمت های فیلم نیز عامل دیگری است که مطب دکتر کالیگاری را به یاد بیاوریم (البته این حال و هوا در دیگر فیلم های آلمانی آن دوره نظیر نوسفراتو نیز دیده می شود). به علاوه، دو بازیگر مهم فیلم یعنی کنراد فایت (ایوان مخوف) و ورنر کراوس (جک قاتل) در فیلم مطب دکتر کالیگاری به ترتیب نقش های سزار و دکتر کالیگاری را بر عهده داشتند. جالب اینجاست که در مطب دکتر کالیگاری هم داستان فیلم در ابتدا از یک کارناوال تفریحی شروع می شود، بگذریم که حتی عنوان آلمانی فیلم مجسمه های مومی یعنیDas Wachsfigurenkabinett (که به روال زبان آلمانی دربردارنده یک واژه طولانی و مرکب است) نیز یادآور عنوان آلمانی مطب دکتر کالیگاری یعنی Das Cabinet des Dr. Caligari است (به علت وجود Cabinet/kabinett در هر دو). یکی از ضمیمه های موجود در نسخه دی وی دی این فیلم، قسمت هایی از فیلم دزد بغداد داگلاس فربنکس محصول 1924 می باشد که به عنوان شاهدی بر ادعای تاثیرپذیری دزد بغداد از دکور و صحنه آرایی موجود در داستان اول این فیلم که آن هم فضایی هزار و یک شبی دارد، قرار داده شده است. البته به نظرم این ادعا مخصوصا با توجه به همزمانی تولید هر دو فیلم نمی تواند درست باشد، بلکه علت شباهت این دو فیلم، بی شک تاثیرپذیری هر دوی آنها از فیلم سرنوشت فریتس لانگ است.
هر چند مجسمه های مومی در اصل فیلمی تخیلی و فانتزی است که دربردارنده بعضی عناصر وحشت می باشد و نه فیلمی ترسناک، ولی به هر حال می توان آن را از نمونه های اولیه فیلم های ترسناک اپیزودیک که یکی از زیرمجموعه های فیلم ترسناک محسوب می شود، در نظر گرفت. البته با اینکه در آغاز فیلم چهار مجسمه مومی می بینیم ولی در فیلم سه داستان داریم که دلیل ساخته نشدن داستان چهارم محدودیت های بودجه ای بوده است. مهم تری مشکل فیلم به ساختار فیلمنامه آن مربوط می شود که سبب شده داستانی در سایه داستان دیگر قرار بگیرد (لازم به ذکر است که فیلمنامه نویس آن یعنی هنریک گالین نویسنده فیلمنامه های گولم و نوسفراتو نیز بود). با وجودی که داستان اول فیلم نیمی از زمان فیلم (بیش از چهل دقیقه) و داستان دوم حدود نیم ساعت را به خود اختصاص داده اند، داستان سوم تنها دو سه دقیقه طول می کشد، گویی با رسیدن به آن دیگر حوصله سازندگان فیلم سر رفته و خواسته اند هر طور شده سر و ته فیلم را هم بیاورند! (یا شاید هم بودجه فیلم ناگهان ته کشیده است!) با اینکه داستان اول علی رغم اکشن موجود در آن باز هم در بعضی قسمت ها خسته کننده به نظر می رسد و یا داستان دوم ممکن است برای بعضی از بینندگان تا حدی مبهم باشد، باید اعتراف کرد که هر دو داستان پایان هایی خلاقانه و جالب دارند.
برخلاف لحن طنزآلود داستان اول فیلم که در آن با گنبد های گرد، عمامه های گرد و بزرگ و همچنین خلیفه ای گرد و چاق به نام هارون الرشید (یا همان امیل یانینگز دوست داشتنی) روبرو هستیم که در عین زورگویی رفتاری کودکانه دارد، در داستان دوم با سقف هایی کوتاه و فضایی خفه و پر از سایه مواجهیم که کنراد فایت در آن با قد بلند خود که با پوشیدن لباس بلند اغراق آمیزتر شده، مهیب و رعب انگیز به نظر می رسد. با این همه، احتمالا به علت داستان سوم فیلم است که می توان برچسب ترسناک را هم به این فیلم اضافه کرد. در داستان آخر که در اصل خواب نویسنده است، با وجودی که شخصیت پردازی چندانی صورت نمی گیرد، فضای وهم آلود و کابوس گونه که کاربرد مولتی اکسپوژر در آن نقش مهمی دارد (درست مثل معروف ترین فیلم لنی یعنی گربه و قناری)، در همان چند دقیقه موثر عمل می کند، به طوری که بیننده آرزو می کند این داستان مدت زمان بیشتری طول می کشید (یا حداقل زمان کمتری به داستان اول اختصاص داده می شد!)
هر چند نقش اصلی هر سه داستان فیلم را سه ستاره آن روز سینمای آلمان (امیل یانینگز، کنراد فایت و ورنر کراوس) در کنار ویلهلم دیترله (که پس از مهاجرت به آمریکا به ویلیام دیترلی معروف شد و اتفاقا فیلم های خوبی هم در آنجا ساخت) بر عهده داشتند، احتمالا بهترین بازی را کنراد فایت در نقش ایوان مخوف و البته در داستانی که می توانست بهتر باشد ارائه می دهد. کنراد فایت (یا همان سرگرد اشتراسر کازابلانکا) با وجود عمر نسبتا کوتاه خود در بین بازیگران نقش شخصیت های پلید تاریخ سینما همواره به یاد آورده خواهد شد؛ چهره ای پرجذبه و سلطه جو با چشمانی بسیار نافذ که شخصا مثل آنها را در هیچ بازیگر دیگری ندیدم مگر در بوریس کارلوف.
 
بالا