[مبانی و مفاهیم هنر] - منظور از هنر پیشرو چیست؟

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
منظور از هنر پیشرو آن نیست كه یك هنرمند همه معلومات و تجارب و نبوغ سازنده خود را از زمان و محیط بریده و واحدهایی را مطرح كند كه هیچ منشأ اجتماعی و عینی نداشته و به یك آینده بریده از حال حاضر و واقعیات جاری بجهد. چنین هنری با آنكه امكان‏ناپذیر است، هیچ سودی برای مردم نخواهد داشت

بلكه منظور از هنر پیشرو تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آنها و قرار دادن آنها در مجرای "حیات معقول" با شكل جالب و گیرنده مي‏باشد. نبوغ سازنده در اینگونه هنر "آنچه هست" را بطور مطلق امضا نمي‏كند و آنرا مطلق طرد نمي‏نماید و بلكه "آنچه هست" را به سود "آنچه باید بشود" تعدیل مي‏نماید.


ما این هنر را جلوه‏گاه تعهد، و به وجود آورنده آنرا هنرمند متعهد مي‏نامیم. این هنرمندان متعهد مي‏توانند در تصفیه اوهام و پندارها و بیرون ریختن زباله‏هایی كه در ذهن مردم بعنوان حقایق موج مي‏زنند و رسوب مي‏نمایند، رسالت بزرگی را ایفا نمایند.


اینان روشنگر مغزهای افراد جامعه و سازندگان آرمان‏های حیات بخش آنان مي‏باشند، با نظر به جریان این قانون كه "عوامل فراوانی موجب طبیعت‏گرایی مردم است" و این طبیعت گرایی بوده است كه همواره مردم را در سودجویی و خودخواهی و بي‏اعتنایی به ارزش‏های تكاملی را بوجود مي‏آورد و بعد دیگر آن "حیات معقول" انسان‏ها را هدف قرار مي‏دهد.


بلكه منظور از هنر پیشرو تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آنها و قرار دادن آنها در مجرای "حیات معقول" با شكل جالب و گیرنده مي‏باشد. یك اثر هنری پیرو هر اندازه هم كه نبوغ‏آمیز باشد، نتیجه‏ای جز منعكس ساختن آنچه كه در جهان عینی موجود است با تمام نیك و بد، زشتی و زیبایی، صحیح و غلط، بانظم و بي‏نظم و توهمات واقعیات در شكل جالب توجه چیزی ندارد.


چنین هنرهایی كاری كه مي‏توانند انجام بدهند، مقداری منتفی ساختن ملالت یكنواخت بودن زندگی است، با مقداری ناهشیاری درباره متن واقعیات كه خشونت و مقاومت در برابر نفوذ احساسات نشان مي‏دهند. در صورتی كه هدف هنر پیشرو از تماشا و درك واقعیات، هماهنگ ساختن منطق واقعیات با دریافت‏های كیفی و احساسات سازنده درباره آنها است كه یكی از دو عنصر اساسی روان آدمی است. یك نكته بسیار اساسی در مقایسه هنر پیرو و هنر پیشرو اینست كه بوجود آورندگان آثار هنری پیرو، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه وظیفه خود را در آن مي‏بینند كه هر چه بیشتر مردم را وادار كنند كه از اثر هنری آنان لذت ببرند، و كاری با آن ندارند كه بر آگاهي‏ها و شایستگي‏ها و بایستگي‏ها حیات مردم بیفزایند.

در حالیكه هنر پیشرو با یك اثر هنری مي‏تواند كلاس درس برای مردم جامعه عرضه كند كه در این كلاس معلم و مربی و كتاب و محتوا یك حقیقت است كه عبارتست از همان اثر هنری.

هدف‏گیری لذت در اثر هنری كه تجسیمی از فعالیت‏ها و پدیده‏های لذت بخش مردم است، بزرگترین عامل مزاحم درك مسئولیت‏ها و تعهدها و تزكیه و پرورش روانی است كه احتیاج به تحمل ناگواری و گذشت و چشیدن تلخي‏ها دارد. از مجموع این ملاحظات به این نتیجه مي‏رسیم كه اسلام یك مكتب "انسانی" است و "حیات معقول" را هدف و ایده‏آل اعلای زندگی مي‏داند، آنچه را كه مطرح مي‏كند:


"هنر برای انسان در حیات معقول است."




منبع : tebyan
 

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنر پیرو وبررسی مسائل آن

هنر پیرو وبررسی مسائل آن

معنای پدیده پیرو آن است كه از خواسته‏ها و تمایلات و اخلاقیات رسمی و دانسته‏های معمولی تبعیت مي‏نماید، مانند حقوق پیرو كه عبارتست از آن مواد الزامی كه با نظر به آن خواسته‏ها و تمایلات ... وضع مي‏شوند و اجرا مي‏گردند، و قانونگذار حق ندارد از تفكرات و آرمان‏های خود در تنظیم آن مواد مایه‏گذاری نماید.

بلكه آنچه را كه مردم جامعه در روابط اجتماعی خود و در چگونگی گفتار و اندیشه و رفتار خود، انتخاب نموده و روی آن تكیه مي‏كنند، منبع تلقی نموده مواد حقوقی را با نظر به آنها تنظیم مي‏نمایند. این نوع حقوق را حقوق عرف عام نیز مي‏گویند.


البته مقصود از اینكه حقوق پیرو خواسته و تمایلات و اخلاقیات رسمی و دانسته‏های همه مردم بدون استثنا در نظر گرفته مي‏شود، بلكه مقصود آن خواسته‏هاست كه اكثریت مردم جامعه در موقعیت‏های گوناگون و فراز و نشیب‏های زندگی فردی و اجتماعی بر آنها تكیه مي‏نمایند.


در حقیقت چنین نظام حقوقی همواره در حال تدوین شدن است و هرگز بصورت قانون تدوین یافته و تمام شده تلقی نمي‏گردد.


هم چنین است اخلاق پیرو (اگر این تعبیر صحیح باشد) و هنر پیرو كه در این مبحث به شرح آن خواهیم پرداخت. اخلاق پیرو عبارتست از پذیرش و عمل به یك عده قضایای كلی كه از طرز تفكرات و رفتار خواسته شده مردم انتزاع مي‏شود و توجهی به درك‏های عالی انسان‏های رشد یافته در اخلاق انسانی نمي‏كند.


بدین ترتیب معنای هنر پیرو عبارتست از توجیه شدن نبوغ و فعالیت‏های عقلانی و احساساتی مردم. هنرمند و پیرو دنباله‏رو تفكرات و آرمان‏های مردم جامعه است. مسائلی كه در هنر پیرو مطرح مي‏شود زیاد است و ما به عنوان نمونه چند مسئله را متذكر مي‏شویم:


[h=3]مسئله یكم:[/h] هنرمند پیرو كه دنباله‏رو مردم است، كدامین مردم را ملاك كار خود قرار مي‏دهد؟این مطلب روشن است كه مردمی كه ملاك كار هنرمند است، حد متوسط میان انسان‏های رشد یافته از نظر مغزی و روانی و انسان‏های عامی محض مي‏باشند، زیرا انسان‏های رشد یافته و صاحبنظر نمي‏توانند طرز تفكرات خود را آن اندازه پایین بیاورند كه با خواسته‏ها و تفكرات اكثریت مردم تطبیق نماید، اگرچه كاملاً مي‏توانند آن خواسته‏ها و تفكرات را درك و مورد نظاره قرار بدهند.


مردم عامی هم كه وضع روشنی دارند و بالا بردن آنان تا حد متوسط همان دشواری را دارد كه پایین آوردن صاحب‏نظران رشد یافته تا حد متوسط. بنابراین هنرمند پیرو دنباله‏رو درك‏ها و خواسته‏های مردم متوسط در هنر مي‏باشد. او از شهرت و محبوبیت و دیگر امتیازات زندگی معمولی بهره‏ور مي‏گردد، ولی كاری برای انسان انجام نداده است، مگر اینكه در آثار هنری بكوشد كه با تجسیم واقعیات و با رمز و اشارات مناسب دردهای مردم را تقلیل بدهد و با عظمت‏ها و سرمایه‏ها و امكانات نهفته آنان در زیر پرده عوامل محیطی و اجتماعی آشنایشان ساخته و با این راه آنان را به دروازه "حیات معقول" نزدیكشان بسازد.


[h=3]مسئله دوم:[/h] هنر پیرو جریان موجود را با حذف و انتخاب شخصی به وسیله احساسات، به شكل جالب بر جامعه عرضه مي‏نماید. و كاری با آن چه باید یا شایسته است كه بشود، ندارد. لذا همواره در معرض ایستایی و فرسودگی قرار مي‏گیرد و پس از گذشت اندك زمانی تنها از جنبه تاریخی برای آیندگان مطرح مي‏شود. مگر اینكه هنرمند این قدرت را داشته باشد كه از دانسته‏ها و آرمان‏های مشترك انسان‏ها كه از دستبرد دگرگوني‏های زمان در امان بوده باشد، استفاده كند.


ما در این گونه آثار هنری كه محتوایش را با گذشت آن برهه از زمان كه در آن بوجود آمده و از دست داده است، به یك اشتباه و فریبكاری مهمی دچار هستیم، و آن اینست كه اشتیاق روانی انسان را به اتصال به گذشته و احساس فاصله آدمی را درباره حلقه‏های خزنده به گذشته را با واقعیت محتوا اشتباه مي‏كنیم،


به عنوان مثال: هنگامی كه به یك قبضه شمشیر ساخته شده در پانصد سال پیش مي‏نگریم و در آن خیره مي‏شویم، گمان مي‏كنیم كه این خیرگی ما ناشی از وجود یك محتوای واقعی و مفید برای امروز است كه در آن زندگی مي‏كنیم، در صورتی كه خیرگی ما درباره آن شمشیر معلول تجسم پانصد سال گذشته در یك قطعه آهن و لذت ما معلول امكان پیوستگی ما به پانصد سال پیش از اینست كه با تماشا به یك شمشیر پذیرفته مي‏شود.


[h=3]مسئله سوم:[/h] هنر پیرو بدان جهت كه كاری با آرمان‏ها و هدف‏های اعلای حیات ندارد، نمي‏تواند عامل خوبی برای وحدت حیات انسانی بوده باشد،یك اثر هنری پیرو نمي‏تواند در خدمت احیای یك بعد از انسان برای متشكل شدن با ابعاد دیگر برای بوجود آوردن هدف‏های اعلای حیات قرار بگیرد. در صورتی كه وحدت متشكل كننده همه ابعاد حیات در مكتب اسلام یك وسیله اساسی برای هدف اعلای حیات محسوب شده است. این حقیقتی است كه مغزهای رشد یافته و صاحب نظر ضرورت و عظمت آن را به خوبی درك نموده‏اند. این عبارت زیر را كه از موزیل نقل مي‏كنیم مورد دقت قرار بدهید: "نیروی زندگی یك پارچه را باید حفظ كرد... فرهنگ تقسیم كار اجتماعی و روانی، كه این وحدت را به پاره‏های بي‏شمار تقسیم مي‏كند، بزرگترین دشمن روح است."


هنر پیرو بدان جهت كه كاری با آرمان‏ها و هدف‏های اعلای حیات ندارد، نمي‏تواند عامل خوبی برای وحدت حیات انسانی بوده باشد. اولریخ درباره "مرد بي‏خصال" مي‏گوید كه "در گذشته، شخص وجدانی آسوده‏تر از وجدان شخص امروز داشت" وی بدین نتیجه مي‏رسد كه مركز ثقل مسئولیت امروز در انسان نیست، در مناسبات بین اشیاء است... و در جای دیگر مي‏گوید: عـطش درونی تركیـب غریب تعلق خاطـر به جـزئیات و بي‏تفـاوتی نسبت بـه كل، تنهـا مانـدن بشـر در بیابان جزئیات...


[h=3]مسئله چهارم:[/h] هنر پیرو كه فقط واقعیت جاری در محیط و جامعه و محصول فكری و آرمانی موجود را منعكس مي‏كند، نه اینكه به هیچ وجه مستند به اندیشه نمي‏باشد، این یك گمان بي‏اساس است، هنرمند در به وجود آوردن یك اثر هنری پیرو، شاید زمان طولانی در اندیشه چگونه منعكس ساختن واقعیت‏های جاری و حذف و انتخاب احساساتی خویش، فرو برود، ولی بدان جهت كه هدف مطلوبش در پدیده‏ها و روابط تحقق یافته منحصر است، به عبارت صحیح‏تر میدان كار او "پدیده‏ها" و "روابط تحقق یافته" مي‏باشد، در نتیجه نمي‏تواند از اندیشه‏های پویا و والاتر برای پیش برد خود واقعیات تحقق یافته بهره‏برداری نماید.


تفاوت بسیار است میان اندیشه‏های توجیه شده برای كار در میدان محدود، و آن اندیشه‏ها كه وابسته به منبع دائم الجریان مغز و روان آدمی است. این اندیشه را مولانا در دیوان شمس چنین توصیف مي‏كند:


به پیش جان درآمد دل كه اندر خود مكن منز ل گرانجان دید مرجان را سبك برجست اندیشه برست او از خوداندیشی چنان آمد ز بیخویشی كه از هر كس همی پرسد عجب خود هست اندیشه فلك از خوف دل كم زد دو دست خویش بر هم زد كه از من كس نرست آخر چگونه رست اندیشه چنین اندیشه را هر كس نهد دامی به پیش و پس گمان دارد كه در گنجد به دام و شصت اندیشه چو هر نقشی كه مي‏جوید ز اندیشه همی روید تو مر هر نقش را مپرست خود بپرست اندیشه جواهر جمله ساكن بد همه همچون اماكن بد شكافید این جواهر را و بیرون جست اندیشه جهان كهنه را بنگر گهی فربه گهی لاغر كه درد كهنه زان دارد كه آبست است اندیشه


منبع : tebyan
 

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقایسه هنر پیرو و هنر پیشرو

مقایسه هنر پیرو و هنر پیشرو

یك نكته بسیار اساسی در مقایسه هنر پیرو و هنر پیشرو اینست كه بوجود آورندگان آثار هنری پیرو، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه وظیفه خود را در آن مي‏بینند كه هر چه بیشتر مردم را وادار كنند كه از اثر هنری آنان لذت ببرند، و كاری با آن ندارند كه بر آگاهي‏ها و شایستگي‏ها و بایستگي‏ها حیات مردم بیفزایند. در حالیكه هنر پیشرو با یك اثر هنری مي‏تواند كلاس درس برای مردم جامعه عرضه كند كه در این كلاس معلم و مربی و كتاب و محتوا یك حقیقت است كه‏عبارتست‏از همان اثر هنری.

این نظریه در هنر، نخست جهان هستی را كه هنرمند در آن زندگی مي‏كند، مانند یك اثر هنری پر محتوا و هدفدار تلقی مي‏نماید كه چهره ریاضی و شكل زیبا و عامل تحریك به سوی گردیدن‏های تكامل و جریانات بسیار منظم كه قوانین علمی را بوجود مي‏آورند، در آن انسجام یافته، به عنوان یك واقعیت غیرقابل تقلید و اشباع كننده همه ابعاد آدمی در جریان مستمر قرار گرفته است.
اما چهره ریاضی جهان:


"اِنْ كُلُّ مَنْ فيِ‏السَّماواتِ وَ الأرْضِ اِلاّ أتِی الرَّحْمنِ عَبداً. لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدّاً."(1)


"هیچ چیزی در آسمان‏ها و زمین نیست، مگر اینكه در جریان عبودیت و تسلیم بر پیشگاه خداوند رحمان است و همه آنها را باآمار و شمارش دقیق حساب نموده است."


"وَ أحاطَ بِما لَدَیهِمْ وَ أحْصی كُلَّ شَْي‏ءٍ عَدَداً."(2)


"و خداوند احاطه كرده است به هر چیزی كه نزد آنهاست و خداوند همه چیز را محاسبه نموده است."


آیات مربوط به حسابگری ریاضی خداوندی درباره جهان هستی در سوره‏های: یس، آیه 12 و النبأ، آیه 29 صریحا وارد شده‏است. و در سوره الحجر، آیه 21 چنین است:


"وَ اِنْ مِنْ شَي‏ءٍ اِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزّلُه اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلومٍ."


"و هیچ چیزی نیست مگر اینكه منابع آن در نزد ماست و ما نمي‏فرستیم آنرا مگر به اندازه معلوم."


و از آن هنگام كه حواس و ذهن انسان‏ها با این جهان هستی كه ما جزئی از آن هستیم، تاكنون ارتباط برقرار كرده است، نظم كمّی و تأثر و تأثیر همه اجزاء و روابط آن را با یكدیگر دریافته است. همانطوری كه یك فیزیكدان برجسته مي‏گوید: وقتی كه ما یك چمدان را از زمین بر مي‏داریم، این عمل ساده موجب مداخله توده ستاره‏های بي‏نهایت زیاد كه در مسافات بسیار بعید از یكدیگر واقع شده‏اند مي‏گردد.


یك متفكر شرقی هم مي‏گوید:


به هر جزئی ز كل كان نیست گردد كل اندر دم ز امكان نیست گردد


اگر یك ذرّه را برگیری از جای خلل یابد همه عالم سراپای


(شیخ محمود شبستری)


اگر هنرمندان به اضافه بعد زیبای عالم طبیعت، بعد هندسی و ریاضی آنرا در نظر مي‏گرفتند و موضع‏گیری انسان را در طبیعت درك مي‏كردند، زیبایی ماه را پس از ورود انسان به ماه، از زیبایی حذف نمي‏كردند. این خطایی است ناشی از تك بعدی فكری هنرمند در عالم طبیعت. اما بعد زیبایی جهان هستی، در آیاتی از قرآن مجید و دیگر منابع اسلامی آمده است كه ما در بخش اول از این كتاب آورده‏ایم، از آن جمله:


"اِنّا زَینَّا الْسَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْكَواكِبِ."(3)


"آسمان دنیا را با زینت ستارگان آراستیم."


"حَتَّی اِذا اَخَذَتِ الاَرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّینَتْ."(4)


"تا هنگامی كه زمین زیبایی خود را گرفته و آراسته شد."


"اَفَلَمْ ینْظُرُوا اِلَی الْسَّماءِ فَوقَهُمْ كَیفَ بَنَیناها وَ زَینَّاها."(5)


"آیا به آسمان در بالای سرشان ننگریسته‏اند كه آنرا چگونه ساختیم و با زیبایی آراستیم."


ملاحظه مي‏شود كه آیات قرآن، زیبایی را، هم در زمین و هم در آسمان‏ها مطرح نموده و دستور به نظاره در آنها را صادر كرده است. بنابراین پدیده زیبایی در جهان هستی از اهمیت كامل برخوردار است. مسلم است كه اگر خداوند برای انسان غریزه زیباجویی و زیبایابی را نداده بود، دستور به توجه به زیبایی نمي‏داد به راستی اگر جهان هستی از نمود زیبایی خالی بود، نیمی از دریافت‏های مفید انسان‏ها معدوم مي‏گشت.


اما عامل تحریك به سوی گردیدن‏های تكاملی، چهره قابل خواندن جهان هستی است كه مانند كتابی گشوده در برابر چشمان انسان‏ها قرار گرفته است. اینكه اكثریت اسف‏انگیز انسان‏ها این كتاب را نمي‏خوانند، از كتاب بودن صفحات هستی نمي‏كاهد.


به قول مولوی جلال الدین:

گرچه مقصود از كتاب آن فن بود گر تواش بالش كنی هم مي‏شود


محتوای این كتاب بزرگ، چگونگی برقرار ساختن ارتباطات منطقی و زیبایابی و تصرف در محتویات آنرا برای بدست آوردن "حیات معقول" به خوبی تعلیم مي‏دهد. مثبت بودن روشنایي‏ها و منفی بودن تاریكي‏ها و پیروی همه اجزاء و روابط هستی از قانون، باز كردن میدان برای تفكر و تعقل و تشخیص پدیده‏های وابسته از پدیـده‏های مستقـل، همـه و همه ایـن واقعیـات به اضـافه احساس ریشه‏دار و جدی در درون آدمی برای برخوردار شدن‏از آنها، بهترین‏عامل تحریك به سوی گردیدن‏های تكاملی است كه در این جهان هستی وجود دارد.


تو درون چاه رفتستی ز كاخ چه گنه دارد جهان‏های فراخ؟!

مر رسن را نیست جرمی ای عنود چون تو را سودای سربالا نبود


مولوی



با این مختصات جدی كه در عالم هستی قابل درك همگان است و با توجه به جریان قوانین شوخی ناپذیر كه در این عالم حكم فرماست شوخی هنرمندان در این كره خاكی كه در برابر كیهان بس بزرگ مانند یك دانه شن در بیابان بیكران است، چه معنا دارد؟!


از مسائلی كه مطرح كردیم، معلوم مي‏شود: كه برای بني‏آدمی راهی جز كوشش در راه تحصیل "حیات معقول" وجود ندارد، و هنر كه یك كوشش بسیار عالی و با اهمیت در قاموس بشری است، اگر گام در راهی جز تحصیل "حیات معقول" بردارد، یك كاریكاتور نارسا از مجموعه بسیار ناچیز در میان مجموعه‏های بي‏نهایت جهان هستی خواهـد بود كه بـا شدیدتـرین وجه به یكدیـگر مربوطنـد.


منبع : tebyan
 
بالا