فلسفة هنر به تبيين مبادي و مباني غيرهنري هنر يا به تعبير ديگر به تبيين مبادي فلسفي هنر ميپردازد. هر چند فلاسفه اسلامي بخش مستقلي را در آثار خود به فلسفه هنر اختصاص ندادهاند، اما بهطور پراكنده در لابلاي مباحث گوناگون به طرح مباحثي پرداختهاند كه در قالب فلسفه هنر ميگنجد. چنانچه در مورد معرفت شناسي و فلسفه علم هم وضع به همين منوال است.
يكي از مباحث محوري در فلسفه هنر بحث زيبايي است. فيلسوفان اسلامي تعاريف و ديدگاههاي ويژه درباره زيبايي دارند به عقيده حكماي اسلامي زيباييهاي موجود در اين عالم جلوههاي ناقص و مقيدي از زيبايي مطلق يعني حقتعالي هستند.
دومين بحث محوري در فلسفه هنر، نقش خيال در پيدايش آثار هنري است. حكماي اسلامي به وجه مبسوط به بحث خيال و قوّه خيال و عالم خيال و تاثير آن در پيدايش آثار هنري مثل شعر پرداختهاند.
از طرف ديگر در تلقي متعالي صدرالمتالهين از فلسفه هنر، منشأ هنر برخي اسماء و صفات الاهي از قبيل خالقيت و احسن الخالقيت حقتعالي دانسته شده است به اين بيان كه همه انسانها به نحو تشكيكي خليفه خداوند و وارث صفات الاهياند.
هنرمندان هم با خلق آثاري در حدّ خود تجلي بخش اين اسماء و صفاتند. همچنين حكماي اسلامي تلقي متعالي از محاكات دارند كه با تلقي افلاطون و ارسطو از محاكات تفاوت عميق دارد و بسيار ژرف تر از آنها است.
[h=3]فلسفة هنر[/h]
يكي از اقسام فلسفههاي مضاف، فلسفة هنر است. فلسفة هنر به تبيين چيستي هنر و مباني نظري و فلسفي آن ميپردازد. گاهي از اين مباني نظري با عنوان مباني متافيزيكي و مابعدالطبيعي هنر اسم برده ميشود.
بايد توّجه داشت كه در اين كاربرد، "متافيزيك" يا "مابعدالطبيعه" به معناي عامّ به كار رفته و معادل "الاهيّات" نيست. اساسيترين پرسشها در فلسفة هنر عبارتند از "هنر چيست" "ويژگي ذاتي هنر كه در همه هنرها محفوظ و ثابت است، كدام است؟"
"منشأ هنر چيست؟" "غايت و هدف هنر چيست؟" "مصاديق هنر كدامند؟" "كاركردهاي هنر براي شخص هنرمند و مخاطبها چيست؟" "كاربردهاي هنر چيست؟" "آيا هنر ميتواند معرفتزا يا معرفتافزا باشد يا نه؟همچنين ميتوان گفت فلسفة هنر به تبيين مبادي و مباني غير هنري هنر يا مباني تئوريك و فلسفي هنر ميپردازد.
[h=3]ريشهشناسي واژه هنر[/h]
واژه "هنر" در زبانهاي اروپايي به يوناني "تِخْنِه" (techne) به لاتين "آرتوس" و "آرتيس" (artis) و "آرس" (ars)، به فرانسه "آر" (ar) و به انگليسي "آرت" (art) و به آلماني "كونست" (kunst) گفته ميشود كه از ريشة هندي و اروپايي ar به معناي ساختن و به همپيوستن و درست كردن آمده است.
اين الفاظ در تاريخ گذشته اروپا فقط براي هنرهاي خاصّ بهكار نميرفته؛ بلكه به معناي فضيلت هم بهكار ميرفته است. هر چند بيشترين كاربرد آن در فرهنگ يوناني در اصطلاح هنرهاي هفتگانه يونان و در قرون وسطا در اصطلاح هنرهاي آزاد بوده است كه هنرهاي فكري بودهاند.
اصل و ريشة هنر در زبان فارسي به سانسكريت باز ميگردد و با لفظ "سونر" (sunar) و "سونره"، (sunara) كه در اوستايي و پهلوي به صورت هونر(hunar) و هونره (hunara) (سو = هو به فارسي نيك و خوب، نر و نره به فارسي به معناي مردي و زني) به معناي نيكمردي و نيكزني، همريشه است. در زبان فارسي قديم نيز "چهار هنران" به معناي فضايل چهارگانه شجاعت، عدالت، عفت و حكمت( به معناي فرزانگي) آمده است.
واژه هنر در قلمرو زبان فارسي در طول تاريخ معاني متنوع داشته؛ از جمله به معناي كمالات، فضايل، حسنات، برتريها، صفات نيك، توانايي، قابليّتها، توانمندي، قدرت، صنعت، حرفه، كسب، و خطر و تهديد به كار رفته است
چون غرض آمد هنر پوشيده ماند
صد حجاب از دل به سوي ديده شد
حافظ
.
.
قلندران حقيقت به نيم جو نخرند
قباي اطلس آن كس كه از هنر عاري است
سعدي
.
.
گر هنر داري و هفتاد عيب
دوست نبيند بجز آن يك هنر
اگر مرد هست از هنر بهرهور
هنر خود بگويد نه صاحب هنر
سعدي
.
.
تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست
راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
عيب مي جمله بگفتيهنرش نيز بگو
نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند
عشق ميورزم و اميد كه اين فنّ شريف
چون هنرهاي دگر موجب حرمان نشود
حافظ
.
.
با صرف نظر از معناي عامّ هنر كه حتي امروزه هم كاربردي گسترده دارد، هنر در معناي خاصّ خود به مصاديق ويژهاي از قبيل شعر، نقّاشي، فيلم، عكّاسي، خطّاطي، تئائر، منبت كاري، مجسّمهسازي، نمايشنامه نويسي، و... اطلاق ميشود.
منبع : tebyan
يكي از مباحث محوري در فلسفه هنر بحث زيبايي است. فيلسوفان اسلامي تعاريف و ديدگاههاي ويژه درباره زيبايي دارند به عقيده حكماي اسلامي زيباييهاي موجود در اين عالم جلوههاي ناقص و مقيدي از زيبايي مطلق يعني حقتعالي هستند.
دومين بحث محوري در فلسفه هنر، نقش خيال در پيدايش آثار هنري است. حكماي اسلامي به وجه مبسوط به بحث خيال و قوّه خيال و عالم خيال و تاثير آن در پيدايش آثار هنري مثل شعر پرداختهاند.
از طرف ديگر در تلقي متعالي صدرالمتالهين از فلسفه هنر، منشأ هنر برخي اسماء و صفات الاهي از قبيل خالقيت و احسن الخالقيت حقتعالي دانسته شده است به اين بيان كه همه انسانها به نحو تشكيكي خليفه خداوند و وارث صفات الاهياند.
هنرمندان هم با خلق آثاري در حدّ خود تجلي بخش اين اسماء و صفاتند. همچنين حكماي اسلامي تلقي متعالي از محاكات دارند كه با تلقي افلاطون و ارسطو از محاكات تفاوت عميق دارد و بسيار ژرف تر از آنها است.
[h=3]فلسفة هنر[/h]
يكي از اقسام فلسفههاي مضاف، فلسفة هنر است. فلسفة هنر به تبيين چيستي هنر و مباني نظري و فلسفي آن ميپردازد. گاهي از اين مباني نظري با عنوان مباني متافيزيكي و مابعدالطبيعي هنر اسم برده ميشود.
بايد توّجه داشت كه در اين كاربرد، "متافيزيك" يا "مابعدالطبيعه" به معناي عامّ به كار رفته و معادل "الاهيّات" نيست. اساسيترين پرسشها در فلسفة هنر عبارتند از "هنر چيست" "ويژگي ذاتي هنر كه در همه هنرها محفوظ و ثابت است، كدام است؟"
"منشأ هنر چيست؟" "غايت و هدف هنر چيست؟" "مصاديق هنر كدامند؟" "كاركردهاي هنر براي شخص هنرمند و مخاطبها چيست؟" "كاربردهاي هنر چيست؟" "آيا هنر ميتواند معرفتزا يا معرفتافزا باشد يا نه؟همچنين ميتوان گفت فلسفة هنر به تبيين مبادي و مباني غير هنري هنر يا مباني تئوريك و فلسفي هنر ميپردازد.
[h=3]ريشهشناسي واژه هنر[/h]
واژه "هنر" در زبانهاي اروپايي به يوناني "تِخْنِه" (techne) به لاتين "آرتوس" و "آرتيس" (artis) و "آرس" (ars)، به فرانسه "آر" (ar) و به انگليسي "آرت" (art) و به آلماني "كونست" (kunst) گفته ميشود كه از ريشة هندي و اروپايي ar به معناي ساختن و به همپيوستن و درست كردن آمده است.
اين الفاظ در تاريخ گذشته اروپا فقط براي هنرهاي خاصّ بهكار نميرفته؛ بلكه به معناي فضيلت هم بهكار ميرفته است. هر چند بيشترين كاربرد آن در فرهنگ يوناني در اصطلاح هنرهاي هفتگانه يونان و در قرون وسطا در اصطلاح هنرهاي آزاد بوده است كه هنرهاي فكري بودهاند.
اصل و ريشة هنر در زبان فارسي به سانسكريت باز ميگردد و با لفظ "سونر" (sunar) و "سونره"، (sunara) كه در اوستايي و پهلوي به صورت هونر(hunar) و هونره (hunara) (سو = هو به فارسي نيك و خوب، نر و نره به فارسي به معناي مردي و زني) به معناي نيكمردي و نيكزني، همريشه است. در زبان فارسي قديم نيز "چهار هنران" به معناي فضايل چهارگانه شجاعت، عدالت، عفت و حكمت( به معناي فرزانگي) آمده است.
واژه هنر در قلمرو زبان فارسي در طول تاريخ معاني متنوع داشته؛ از جمله به معناي كمالات، فضايل، حسنات، برتريها، صفات نيك، توانايي، قابليّتها، توانمندي، قدرت، صنعت، حرفه، كسب، و خطر و تهديد به كار رفته است
چون غرض آمد هنر پوشيده ماند
صد حجاب از دل به سوي ديده شد
حافظ
.
.
قلندران حقيقت به نيم جو نخرند
قباي اطلس آن كس كه از هنر عاري است
سعدي
.
.
گر هنر داري و هفتاد عيب
دوست نبيند بجز آن يك هنر
اگر مرد هست از هنر بهرهور
هنر خود بگويد نه صاحب هنر
سعدي
.
.
تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست
راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
عيب مي جمله بگفتيهنرش نيز بگو
نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند
عشق ميورزم و اميد كه اين فنّ شريف
چون هنرهاي دگر موجب حرمان نشود
حافظ
.
.
با صرف نظر از معناي عامّ هنر كه حتي امروزه هم كاربردي گسترده دارد، هنر در معناي خاصّ خود به مصاديق ويژهاي از قبيل شعر، نقّاشي، فيلم، عكّاسي، خطّاطي، تئائر، منبت كاري، مجسّمهسازي، نمايشنامه نويسي، و... اطلاق ميشود.
منبع : tebyan