[مبانی و مفاهیم هنر] - حکمت انسی و زیبایی شناسی عرفانی هنر اسلامی

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
نویسنده: محمد مددپور ‏‫1334-1384



در زمینه ی فلسفه و حکمت هنر در کشور ما کتاب های تالیفی بسیار کمی وجود دارد،که البته با وجود منابع سرشارمان بسیار جای تاسف است.
از کسانی که واقعا در این زمینه تلاش کرده است،و اندیشیده و درد هنر ایرانی و اسلامی را همیشه داشته است می توان به محمد مددپور اشاره کرد.
کتاب حاضر یکی از کتاب های کامل او در باب فلسفه و حکمت هنر در ایران و تمدن اسلامی است و مقایسه ی آن با شرق و غرب.
« حکمت اُنسی و زیبایی شناسی‌عرفانی هنراسلامی » ‌تالیف زنده‌یاد دکترمحمد مددپور،و از آخرین آثار تألیف شده اوست که سوره مهر به منظور تجلیل وی و مانگار نمودن اندیشه او به بازار اندیشه و فرهنگ عرضه کرده است.

این‌کتاب در2 باب ”حکمت هنراسلامی“ و”تاریخ هنراسلامی“ مقوله زیبایی‌شناسی هنراسلامی را مورد بحث وبررسی قرار می‌دهد. باب اوّل شامل چهار فصل با عناوین : حکمت انسی و معرفت شناسی هنر اسلامی ؛ سرآغاز حکمت هنر ؛ هنر حقیقی و حکمت دینی و ادوار هنری است.
باب دوّم نیز از چهار فصل : زمینه های پیدایی هنر اسلامی ؛ هنر اسلامی و غیبت اولیای معصوم ؛ هنر مسیحی بیزانسی و صور مختلف هنر اسلامی تشکیل شده است.
در تالیف این کتاب از منابع علمی ایرانی ، اسلامی و منابع لاتین بهره برده شده است.

مرحوم مددپور در مقدمه‌ کتاب‌چنین آورده است: « هنراسلامی مانند هر هنر دینی دیگری اصل وجوهرش انتقال پیام الهی از طریق واسطه‌های خیالی وحسی هنری است بدون تفکیک اثر هنری از پیام الهی. ازاینجا درهنر اسلامی زیبایی شناسی صرفا‌ حسی وتزئینات تجملی محض ،‌جایگاهی اصیل ندارد وامری حاشیه‌ای است. درحقیقت جنبه دکوراتیو وزیبایی شناسانه هنر اسلامی فرع براصل وگوهر پیام و وحی الهی نبوی و ولوی است. »
درجایی دیگر مرحوم مددپور با اشاره به غفلت متفکران‌اسلامی نسبت‌ به نقد‌معنی ‌و حکمت هنرچنین می‌افزاید: « حکمای اسلامی‌کمتردرمقام تفصیل و پرسش ‌حکمی ‌و فلسفی از‌ ذات و ماهیت هنر ‌بودند؛ ازاینجا ادبیات ومتون اسلامی با مبانی فلسفی وعرفانی وکلامی این پرسش روی به تقلیل نهاده است. بسیاری از این متفکران ازحدارسطو وافلاطون در«فن شعر» و «جمهور» یا همان Politeia فراترنرفتند.البته حکمای اُنسی عرفا ازجمله عطار ،مولانا ،حافظ وبیدل ازاین حکم مستثنی هستند. »

آنچه‌ امروز به‌ معنای‌ هنر آمده ‌است‌، هنر به ‌معنی‌ خاص ‌است ‌که ‌با ابداع ‌سر و کار پیدا می‌کند. نه ‌هنر عام‌ که‌عرفان‌ و معرفت‌ در زمره ‌آن‌ است‌. لفظ‌ هنر برخلاف ‌امروز در گذشته ‌هیچگاه ‌به‌ معنی‌ هنر خاص‌، که ‌در زبانهای ‌اروپایی‌: تخنه‌(، به‌ یونانی‌، آرتوس‌ و آرس‌(، به‌لاتینی‌، و آر ،به‌فرانسه‌و آرت‌ ،به‌ انگلیسی‌ و کونست‌(، به‌ آلمانی ‌که ‌از ریشه‌ هند و اروپایی‌ آر، به‌ معنای‌ ساختن ‌و بهم‌ پیوستن ‌و درست ‌کردن ‌آمده ‌است‌، به ‌کار نرفته‌ است‌. این ‌الفاظ ‌در تاریخ ‌گذشته ‌اروپا تنها برای ‌هنرهای‌ خاص‌به ‌کار نمی‌رفته ‌و به ‌معنی ‌فضیلت ‌نیز آمده ‌و بیشترین ‌کاربرد آن ‌در فرهنگ‌ یونانی ‌در اصطلاح‌هنرهای ‌هفتگانه ‌یونان ‌و در قرون‌ وسطی‌به ‌اصطلاح ‌هنرهای‌ آزاد بوده‌ که‌ هنرهای ‌فکری ‌بوده‌اند.
اصل‌ و ریشه‌ هنر در زبان ‌فارسی ‌به ‌سانسکریت ‌برمی‌گردد و با لفظ‌ سونر و سونره‌ ، که ‌در اوستایی ‌و پهلوی ‌به ‌صورت ‌هونر و هونره‌ ، (سو = هو به ‌فارسی ‌نیک ‌و خوب‌، نر و نره‌= به ‌فارسی‌ به‌ معنی ‌مردی ‌و زنی‌) به ‌معنی‌ نیک‌ مردی ‌و نیک‌زنی‌هم‌ریشه‌است‌. در زبان‌ فارسی ‌قدیم ‌نیز «چهار هنران‌» به‌معنی ‌فضایل‌ چهارگانه‌ شجاعت‌ و عدالت ‌و عفت ‌و حکمت‌ عملی‌به ‌معنی ‌فرزانگی ‌آمده ‌است ‌و در اشعار فارسی‌نیز به‌معنی‌فضیلت‌ استعمال ‌شده‌ است‌.
آن ‌بزرگی‌که‌به‌ فضل ‌و به‌هنر گشت‌بزرگ‌
نشود بد به‌ بد گفتن ‌و بهمان‌ و فلان‌
در فرهنگهای‌ فارسی ‌نیز لفظ‌ «اردم‌» به‌ معنی ‌هنر آمده‌ است‌ که‌با ارتنگ‌ و ارژنگ‌ به‌ همین‌ معنی ‌هم‌ ریشه ‌است‌ و اینها همگی‌به‌ معنای ‌عام ‌هنر هستند که ‌شامل ‌هر کمالی‌ می‌شود و از اینجاست‌ که‌ عیب ‌و هنر را در ادبیات ‌فارسی‌ در مقام‌ معانی ‌و الفاظ‌ متضاد می‌بینیم‌.

کمال‌ سر محبت ‌ببین‌ نه ‌نقص ‌گناه‌
که ‌هرکه‌بی ‌هنر افتد نظر به‌ عیب ‌کند


اما هنر به ‌معنی‌عام‌ به‌ عبارتی ‌نسبت‌ بی‌واسطه ‌و حضوری ‌انسان ‌با اسمی ‌است ‌که‌ مظهر آن ‌است ‌و این‌ نسبت ‌در تمام‌مراتب‌ کمال ‌است‌. از اینجاست‌که‌سیاست‌، فداکاری‌، شجاعت‌، حکمت‌و دیانت ‌و تقوی‌با لفظ ‌هنر و هنرمندی ‌تعبیر شده ‌است‌. اما عالیترین ‌مرتبه ‌هنر عام‌ عبارت ‌از مقامی ‌است‌که‌ صوفیه ‌به ‌«فنا فی‌الله‌» تعبیر کرده‌اند. مولانا در این ‌باب‌ می‌گوید:

چون‌غرض ‌آمد هنر پوشیده ‌شد
صد حجاب‌ از دل‌ به‌ سوی‌ دیده‌ شد


که‌ این ‌مقام‌، مقام ‌بی‌غرضی ‌است ‌و مولانا آن ‌را چنین ‌وصف ‌می‌کند:

بی‌غرض ‌نبود بگردش ‌در جهان‌
غیر جسم ‌و غیر جان ‌عاشقان‌

رستم‌ از آب ‌و ز نان ‌همچون ‌ملک‌
بی‌غرض ‌گردم ‌بر این ‌دو چون ‌فلک‌[/[/

هنر به‌این‌معنی‌خاص‌اساساً راهش ‌عبارت ‌از صورتهای‌ خیالی ‌است‌ منتهی‌ کمال ‌آن ‌وقتی‌ و به ‌شرطی‌ است ‌که ‌انسان‌ از این ‌صورتها کنده‌ شود و تعالی‌حاصل ‌کند به ‌اسمی‌که‌ مظهر آن ‌است‌، بدین‌ معنی ‌هنر جلوه‌ محسوس‌ نامحسوس ‌است ‌و به‌ تعبیر دیگر جلوه‌ محسوس‌ دیدار (= عین‌ثابت‌= صورت ‌صورت‌) و اسمی ‌است ‌که‌ عین‌ ثابت‌ صورت ‌منعکس ‌آن ‌است ‌و از اینجاست‌ که ‌هنر و هنرمندی‌ نحوی‌ دیدار بینی ‌و بازبینی ‌دیدار است‌.[/

کشتی‌ شکستگانیم ‌ای ‌باد شرطه ‌برخیز
باشد که ‌ باز بینیم ‌دیدار آشنا را

و از طرفی ‌هنر به ‌این‌ معنی‌ترکیب‌ یافته ‌از صورتهای ‌خیالی ‌است‌، صورتهای ‌خیالی ‌در اینجا حکم‌ سکوی ‌پرش ‌را برای ‌انسان ‌دارد که ‌از آن ‌کنده ‌شود.

حالی ‌خیال ‌وصلت ‌خوش ‌می‌دهد فریبم‌
تا خود چه‌ نقش‌ بازد این ‌صورت ‌خیالی‌

هنر اصیل ‌اسلامی‌نیز با صورتهای‌ خیالی ‌تحقق ‌پیدا می‌کند، در اینجا صورتهای ‌خیالی ‌واسطه‌ای ‌برای‌تعالی ‌به‌ اسم‌الله ‌می‌شوند.

هر دم ‌از روی ‌تو نقشی ‌زندم ‌راه ‌خیال‌
با که‌ گویم‌که‌ در این‌پرده ‌چه‌ها می‌بین
 
آخرین ویرایش:
بالا