[h=3]واژه فنّ وصنعت به جاي هنر
[/h]
فيلسوفان اسلامي از كلمه هنر استفاده نكردهاند. (ناگفته نماند كه درگذشته نزديك در زبان و ادبيّات فارسي واژه هنر به معنايي كه امروزه بهكار ميرود و شامل مصاديقي مثل شعر و نقاشي و... ميشود، بهكار نميرفته است؛ افزون بر اين كه اكثر متون فلسفي فيلسوفان اسلامي به زبان عربي است.
فيلسوفان اسلامي به جاي واژه هنر از دو كلمه "فنّ" و "صنعت" استفاده كردهاند؛ امّا اين دو واژه هم فقط در مورد هنر به كار نرفتهاند؛ بلكه كاربرد گسترده و عامّي دارند كه فقط يكي از كاربردهاي آنها در كتابهاي فيلسوفان اسلامي در معناي هنر است.
[h=3]تعريف زيبايي در نزد فيلسوفان[/h]
در تعريف استنباط شده از متون فيلسوفان اسلامي بر روي عنصر زيبايي و زيبا آفريني تاكيد شده؛ از اين رو ضرورت دارد به تعريف زيبايي پرداخته شود:
فارابي، زيبايي را چنين تعريف ميكند:
الجمال و البهاء والزينه في كلّ موجود هو ان يوجد وجوده الافضل ويحصل له كماله الاخير (فارابي، 1991: ص52). پيدايي وجود برتر هر موجودي و حصول واپسين كمالش زيبايي است.
فهم مقصود فارابي خالي از صعوبت نيست. بهتر است در قالب چند تمثيل آن را تحليل وبررسي كنيم. وجود برتر درخت انار به اين است كه بيشترين انار و بهترين و شيرينترين انار را توليد كند، برتري درخت انار به اين نيست كه مثل سرو راست قامت و به اندازه بيد و سپيدار و نارون دراز و طويل باشد.
برتري گوسفند ماده به اين است كه در حدّ اعلا شير و گوشت و پشم توليد كند، نه به اين است كه مثل غزال قشنگ و خوش منظر و مثل قناري خوش آواز باشد. وجود برتر انسان به اين است كه بيشترين تشابه را به حق تعالي داشته باشد و مظهر اسما و صفات جمال و جلال خداوند باشد؛
امّا داشتن چشماني به تيزي چشمان عقاب و گوشهايي به تيزي گوشهاي برخي حيوانات و... براي انسان وجود برتر و كمال نهايي تلقي نميشود. بههمين سياق در هر موجودي، زيبايي آن به نحوه وجود افضل و برتر آن است. اين تعريف از زيبايي شبيه تعريف سقراط و افلاطون از زيبايي است كه مطابق آن، زيبايي بيشتر به اموري از قبيل مفيد بودن، سودمند بودن وخير و نيك بودن ناظر است. ابن سينا سه امر را مقوّم زيبايي تلقي ميكند (ابنسينا، 1953: ص17).
1.داشتن نظم؛
2. داشتن تاليف؛
3. داشتن اعتدال
كه نتيجه اين سه، حصول تناسب و هارموني است. تعريف زيبايي به تناسب و هماهنگي پيوسته مناقشاتي به دنبال داشته است؛ از جمله اين كه اين تعريف صرفا شامل زيباييهاي محسوس و مادّي ميشود، نه زيباييهاي معقول و معنوي؛ چون وجودهاي بسيط مثل حقتعالي داراي اجزا نيستند تا بين اجزا تناسب و هماهنگي باشد.
در دفاع از تعريف پيشيني گفته شده است كه حتّي در وجودهاي بسيط هم نوعي هماهنگي و تناسب وجود دارد؛ براي مثال در حقتعالي بين صفات گوناگونش هماهنگي هست. بين رحمانيّت و رأفت خدا از يك طرف و قهاريّت و جباريّت خداوند از طرف ديگر هماهنگي وجود دارد.
در آثار فيلسوفان اسلامي حُسن و زيبايي مساوي با خير و نيكي تلقي شده است. نه صرفاً به معناي خير و نيكي اخلاقي؛ بلكه به معناي خير و نيكي هستي شناسانه و وجودي.
ابن سينا زيبايي، به ويژه زيبايي خدا را چنين تعريف مي كند :
زيبايي خدا يعني به گونهاي باشد كه بر اوضرورت دارد؛ چنان باشد (ابنسينا، 1363: ص368).
براي مثال قدير بودن، لطيف بودن، كريم بودن، و جواد بودن بر حضرتش ضرورت دارد؛ بنابراين اگر قدير، لطيف، كريم و جواد نبود، در واقع زيبا نبود.
منبع : tebyan
[/h]
فيلسوفان اسلامي از كلمه هنر استفاده نكردهاند. (ناگفته نماند كه درگذشته نزديك در زبان و ادبيّات فارسي واژه هنر به معنايي كه امروزه بهكار ميرود و شامل مصاديقي مثل شعر و نقاشي و... ميشود، بهكار نميرفته است؛ افزون بر اين كه اكثر متون فلسفي فيلسوفان اسلامي به زبان عربي است.
فيلسوفان اسلامي به جاي واژه هنر از دو كلمه "فنّ" و "صنعت" استفاده كردهاند؛ امّا اين دو واژه هم فقط در مورد هنر به كار نرفتهاند؛ بلكه كاربرد گسترده و عامّي دارند كه فقط يكي از كاربردهاي آنها در كتابهاي فيلسوفان اسلامي در معناي هنر است.
[h=3]تعريف زيبايي در نزد فيلسوفان[/h]
در تعريف استنباط شده از متون فيلسوفان اسلامي بر روي عنصر زيبايي و زيبا آفريني تاكيد شده؛ از اين رو ضرورت دارد به تعريف زيبايي پرداخته شود:
فارابي، زيبايي را چنين تعريف ميكند:
الجمال و البهاء والزينه في كلّ موجود هو ان يوجد وجوده الافضل ويحصل له كماله الاخير (فارابي، 1991: ص52). پيدايي وجود برتر هر موجودي و حصول واپسين كمالش زيبايي است.
فهم مقصود فارابي خالي از صعوبت نيست. بهتر است در قالب چند تمثيل آن را تحليل وبررسي كنيم. وجود برتر درخت انار به اين است كه بيشترين انار و بهترين و شيرينترين انار را توليد كند، برتري درخت انار به اين نيست كه مثل سرو راست قامت و به اندازه بيد و سپيدار و نارون دراز و طويل باشد.
برتري گوسفند ماده به اين است كه در حدّ اعلا شير و گوشت و پشم توليد كند، نه به اين است كه مثل غزال قشنگ و خوش منظر و مثل قناري خوش آواز باشد. وجود برتر انسان به اين است كه بيشترين تشابه را به حق تعالي داشته باشد و مظهر اسما و صفات جمال و جلال خداوند باشد؛
امّا داشتن چشماني به تيزي چشمان عقاب و گوشهايي به تيزي گوشهاي برخي حيوانات و... براي انسان وجود برتر و كمال نهايي تلقي نميشود. بههمين سياق در هر موجودي، زيبايي آن به نحوه وجود افضل و برتر آن است. اين تعريف از زيبايي شبيه تعريف سقراط و افلاطون از زيبايي است كه مطابق آن، زيبايي بيشتر به اموري از قبيل مفيد بودن، سودمند بودن وخير و نيك بودن ناظر است. ابن سينا سه امر را مقوّم زيبايي تلقي ميكند (ابنسينا، 1953: ص17).
1.داشتن نظم؛
2. داشتن تاليف؛
3. داشتن اعتدال
كه نتيجه اين سه، حصول تناسب و هارموني است. تعريف زيبايي به تناسب و هماهنگي پيوسته مناقشاتي به دنبال داشته است؛ از جمله اين كه اين تعريف صرفا شامل زيباييهاي محسوس و مادّي ميشود، نه زيباييهاي معقول و معنوي؛ چون وجودهاي بسيط مثل حقتعالي داراي اجزا نيستند تا بين اجزا تناسب و هماهنگي باشد.
در دفاع از تعريف پيشيني گفته شده است كه حتّي در وجودهاي بسيط هم نوعي هماهنگي و تناسب وجود دارد؛ براي مثال در حقتعالي بين صفات گوناگونش هماهنگي هست. بين رحمانيّت و رأفت خدا از يك طرف و قهاريّت و جباريّت خداوند از طرف ديگر هماهنگي وجود دارد.
در آثار فيلسوفان اسلامي حُسن و زيبايي مساوي با خير و نيكي تلقي شده است. نه صرفاً به معناي خير و نيكي اخلاقي؛ بلكه به معناي خير و نيكي هستي شناسانه و وجودي.
ابن سينا زيبايي، به ويژه زيبايي خدا را چنين تعريف مي كند :
زيبايي خدا يعني به گونهاي باشد كه بر اوضرورت دارد؛ چنان باشد (ابنسينا، 1363: ص368).
براي مثال قدير بودن، لطيف بودن، كريم بودن، و جواد بودن بر حضرتش ضرورت دارد؛ بنابراين اگر قدير، لطيف، كريم و جواد نبود، در واقع زيبا نبود.
منبع : tebyan