جنبش آرتنوو شيوه تزئيني حاكم بر هنرهاي تجسمي و كاربردي اواخر قرن نوزده و اوايل قرن بيستم اروپا است كه در رشتههاي مختلف معماري، دكوراسيون و تزئينات داخلي، گرافيك، تصويرسازي و نقاشي نمايانگر شد
اين جنبش كه ابتدا در قالب شكلها و نقشهاي گياهي مواج، اسليميها و منحنيهاي پرپيچ و تاب، پديد آمده بود، در زمينه تزئينات و دكوراسيون داخلي و هنرهاي كاربردي از هنر مشرقزمين مخصوصاً هنر ايراني اسلامي بهره بسيار گرفت
تحقيق و جستوجو در مباني زيباييشناسي تزئينات اسلامي و شناخت طرحهاي انتزاعي به منظور آراستن و تزئين اشيا و سطوح بناها، هنرمندان آرتنوو را به خود جلب كرد و تأثيرات بسياري بر آثار آنان گذاشت
اساتيد بزرگي چون لوئيس كامفورت تيفاني، فيليپ جوزف بوركارد، اميل گال، ويليام موريس و همفكرانش در جنبش هنر و صنايع انگلستان، بيشترين شيفتگي و تأثيرپذيري را به هنر غني و بينظير اسلامي نشان دادهاند
آرتنوو
در انتهاي قرن نوزدهم و شروع قرن بيستم، اتفاقات خارقالعاده و استثنائياي در هنرهاي تجسمي و كاربردي رخ داد. اين برهه تاريخي، دوران آميختگي هنرها و زماني بود كه هنرمندان در پي شيوههاي تازهاي بودند كه در واقع واكنشي بود در برابر موج پيشرفت ملازم با صنعتي شدن.
اين حركت كه با نام آرت نوو (1) معروف شد، با حضور پيروزمندانهاش در نمايشگاه جهاني پاريس 1900، تصاويري از پيكرهاي زنانه، شكلهاي گياهي پيچكوار و فرمهاي خطي را به همگان ارائه داد. (2)
اين سبك تزئيني كه در مقابل هنر آكادميك مرسوم در سده نوزدهم، از بطن آزمايشگريهاي نقاشان، معماران، صنعتگران و طراحان سربرآورده بود، توانست در مدت كوتاهي آميختگي هنر و صنعت را در توليد اشيا و لوازم كاربردي و صنايع دستي منجر شود
در واقع بخش عمده و بسيار مهمي از سبك آرت نوو در زمينه تزئينات، دكوراسيون داخلي، مبلمان، اثاثيه، صنايع دستي، چاپ پارچه و رنگرزي نمود يافت.
لذا هنرمندان اين جنبش علاوه بر آميختن رشتههاي مختلف هنري با يكديگر، ميكوشيدند هنري نو را پديد آورند و به همين منظور به بهرهگيري از سبكهايي روي آورند كه كمتر شناخته شده و در نزد اعضاي آن روز آكادميها از رواج افتاده بودند.
بدين ترتيب شكلها يا شيوههايي را كه با جستوجوي انتزاعي مبني بر حركتهاي خطي، سازگار بود، از هنر شرقي، قرون وسطايي و يا از گوتيك الهام گرفته و در آثار خود به كار بردند.(3)
نقدهاي بسياري توسط منتقدين در نمايشگاه جهاني 1900 در مورد نكات مثبت و منفي آرت نوو مطرح شد كه اثبات ميكرد آرتنوو يك سبك خودآگاه منحصر به فرد است.
اين سبك در تاريخ طراحي اواخر قرن نوزده نقش مهمي را ايفا كرد؛ يعني درست در زماني كه معماري و هنرهاي دكوراتيو به تدريج به يك برنامه خشك و يكنواخت تاريخگرا تنزل كرده و به تلفيق عجيب و غريب و ناخوشايندي از سبكهاي گذشته تبديل شده بودند
نمايشگاههاي بزرگ قرن نوزدهم تركيبات نامتجانس و ناهماهنگ از شيوههاي رنسانس، باروك و سبكهاي كلاسيك را نشان ميداد كه حاصل پريشاني و درهم آميختگي پيشرفت عصر صنعتي بود. (4)
در اين ميان طراحان سبك آرتنوو براي درهمكوبيدن و متلاشي كردن اين تاريخگرايي نا به جا و خلق سبكي مناسب زمان خود كه عصر سينما، تلفن و اتومبيل بود، برنامهريزي كرده و با حفظ يك سري اصول سنتي، با ظرافت و زيبايي تمام، در به روز كردن محصولات و آثار خود كوشيدند.
اين تغييرات، نتيجه يك دوره آبستني طولاني بود كه عمري كوتاه و زودگذر ولي درخشان داشت و عكسالعمل و واكنشي در مقابل يك قرن تباه شده، از لحاظ زيباييشناسي، به حساب ميآمد. (5)
مراكز اوليه اين سبك، بروكسل در بلژيك، پاريس و نانسي در فرانسه، مونيخ در آلمان، وين در اتريش و گلاسكو در اسكاتلند بود و در هر يك از اين كشورها به يك نام مشهور شد:
در فرانسه به نام آرتنوو كه اسم فروشگاه هنرهاي دكوراتيو و تزئيني زيگفرد بينگ (6) بود. در انگلستان با نام جنبش هنرها و صنايع دستي (7)، در ايتاليا به نام استيل ليبرتي (8)، در آلمان به نام يوگنت اشتيل (9)، در اسپانيا به مدرنيستا (10) و در اتريش به نام سبك انشعاب (11) شهرت يافت، كه همگي آنها نامهايي براي يك جنبش جديد در آغاز يك قرن جديد، به حساب ميآمدند
اما نبايد فراموش شود كه رشد و شكوفايي اين جنبش تا حد زيادي مديون هنر دكوراتيو شرقي و اسلوب زيباييشناسي و تزئينات هنر اسلامي بوده است كه در آن زمان، مورد توجه دنياي غرب واقع شده بود.
شاخصترين تأثيرپذيري از هنر اسلامي در زمينه دكوراسيون داخلي و صنايع دستي بود كه به بهترين وجه ممكن در آثار هنرمندان بزرگي چون كامفورت تيفاني (12) امريكايي و جوزف بروكارد (13) و اميل گال (14) فرانسوي ـ كه از بزرگترين شيشهكاران آن دوره هستند ـ و در آثار و محصولات جنبش هنر و صنايع انگلستان نمايان شد
لوئيس كامفورت تيفاني
آثار لوئيس كامفورت تيفاني، مصداقي عالي از تأثيرات نقوش تزئيني اسلامي بر هنر آرتنوو به شمار ميرود. درك او از زيبايي و ايدههاي رايج زمانش دقيقاً با طراحيهاي او تلفيق شده است؛ او از جمله مبتكراني بود كه خلاقيتهايش، معياري جديد از زيبايي براي ساير هنرمندان معاصرش به شمار ميرفت.
همزمان با شكلگيري اصول زيباييشناسي آرتنوو كه ملهم از تصاوير خطي و مسطح ژاپني و استفاده از نقوش تزئيني و نمادهاي گياهي و جانوري بود، لوئيس كامفورت تيفاني شيوه شخصي خودش را يافت. اما در واقع استعداد او در كارش از يافتهها و منابعي بسيار غني در كودكياش سرچشمه ميگرفت كه بسيار مؤثرتر از جريانهاي معاصرش بود.
پدرش چارلز لوئيس تيفاني تاجر ثروتمند اشيا و عتيقهجات و صاحب معروفترين فروشگاه كالاهاي لوكس و زينتي به نام Tiffany & Co در نيويورك بود كه به دليل وجود چترهاي آفتابي چيني و خميرهاي كاغذ ژاپني و ظرفهاي سفالي و بادبزنهاي زيبا، مشتريان طالب شگفتي و زيبايي را به خود جذب ميكرد. همچنين پدرش يك كارگاه بزرگ هنري داشت كه استاد نقرهكار معروف ادوارد سي مور (15) در آن كار ميكرد
ارتباط نزديك با اشياي عتيقه زيبا و آشنايي لوئيس با ادوارد سي مور كه يك كلكسيون با ارزش از اشيا و آثار شرقي داشت، باعث شد كه پسر جوان شيفته هنر شرق شود؛ به خصوص هنر ايراني ـ اسلامي كه استادش سي مور نيز به دليل اشكال هندسي ساده و طرحهاي پيچيده و باشكوهش آن را ميستود و همواره از آن الهام ميگرفت.
كلكسيون سي مور، مجموعهاي غني از شيشههاي قديمي شرقي بود؛ او با نشان دادن آنها به لوئيس و توضيح در مورد انواع هنرهاي شرقي، او را تشويق به مطالعه هنر غيراروپايي ميكرد. اين پيشزمينههاي فكري و سفرهاي تيفاني به خاورميانه وبازديد از موزههاي اروپايي باعث شد كه شيفتگي به شرق در وجود او بيشترشود.
اين هنرمند امريكايي زماني وارد اروپا شد كه گرايش به سرزمينهاي شرقي و خاورميانه به اوج خود رسيده و باستانشناسان در يونان، مصر و فلسطين مشغول كاوش بودند و احساسات اروپايي تحت تأثير جذابيتهاي امپراطوري عثماني، بيابانهاي شمال آفريقا و فرهنگ و هنر اسلامي تهييج شده بود و گروهي از نقاشان نيز در پاريس به بازنمايي صحنههاي شرقي ميپرداختند.
از آنجا كه لوئيس تحصيلاتش را در زمينه نقاشي گذرانده بود و از كودكي نيز مجذوب صحنههاي زيبا و شگفتانگيز شرق بود، طبيعتاً جذب اين شيوه نقاشي شد و در زمستان سال 1869/1868 در آتليه لئون بيلي (16) به مطالعه و نقاشي پرداخت. اما علاقه او به سفر باعث شد كه پاريس را ترك كرده و راهي اسپانيا شود. مساجد اسلامي و معماري مغربي اسپانيا تأثير شگرفي بر او گذاشت.
پس از آن راهي شمال آفريقا شد. او به هر جا كه ميرفت از بناهاي اسلامي و نقوش كاشيها و آجركاريها و مشبككاريها طرح برميداشت. او مجموعهاي زيبا از فرشهاي ايراني و شرقي نيز جمعآوري كرد كه بعدها در طراحيهاي داخلي براي خانههاي ثروتمندان، به همراه اشيا و وسايل ديگري كه در نقوش و طرحهاي آنها از هنر اسلامي و عربي وام گرفته بود، به كار رفت.
به ويژه تأثير كاشيكاريها و موزائيكها و پنجرههاي رنگين مساجد جهان عرب بر او به حدي بود كه هيچگاه از طراحيهاي داخلياش دور نشدند.
او از همان سالهاي اوليه كار حرفهاياش، سبك دكوراسيون شرقي را در تزئينات داخلي به نمايش گذاشت و در كارهاي شخصياش، اشتياق به هنر اسلامي را نشان داد
يك چراغ متعلق به قرن هشتم ه . ق از مسجد سلطان حسن در مصر، نمونهاي سرشار از نقوش تزئيني است كه همواره الهام بخش او بود. تيفاني در سفرهاي بعدي به اروپا و بازديد از موزه ويكتوريا و آلبرت لندن كه كلكسيوني جامع از اشياي عتيقه رومي و ايراني داشت، با پنجرههاي شيشهاي و جامهاي ايراني كه داراي خطوط روان و طرحهاي چشمنواز بود، مواجه شد و بسيار تحت تأثير قرارگرفت.
تيفاني، شيفته درخشندگي و شكل بدنه اين جامها شد و طي سالهاي متمادي تلاش ميكرد به چنين جلوههايي در كارهاي شيشهاي خود دست يابد.
او بزرگترين هنرمند و شيشهكار آمريكايي بود كه هنر اسلامي را به ساير هنرمندان آرت نووي همعصر خود منتقل كرد. (17)
فيليپ جوزف بروكارد
فيليپ جوزف بروكارد، مرمتكننده اشيا و آثار هنري قديمي از جمله هنرمنداني بود كه در روند حرفه خود، مجذوب و شيفته چراغهاي مساجد اسلامي شد و به همين دليل، تعدادي از آنها را جمعآوري كرد و سالهاي متمادي به مطالعه شيوهها و تكنيكهاي رايج ساخت شيشه پرداخت. آزمايشها و تجربيات او بر دو مبنا انجام ميگرفت:
يكي استفاده صحيح از لعابهاي شيشهاي كه كاملاً به ظرف شيشهاي ميچسبيدند و ديگري مدت زمان دقيق لعابكاري كه امكان شيشهاي شدن لعاب را بدون تغيير شكل بدنه ظرف فراهم ميكرد.
بروكارد، نمونههاي كاملاً مشابهي از چراغهاي مساجد ساخت و موتيفهاي تزئيني اسلامي و نوشتههاي قرآني را به كار گرفت. او همچنين تعدادي گلدان، كاسه و مشربه تزئينشده را كه با نقوش تزئيني و اسليميهاي موج لعابكاري شده بودند، طراحي و خلق كرد. لعابكاري اين آثار، مات و براق و همواره توأم با تذهيبكاري بود.
در ميان طرحهاي درخور توجه او، مجموعهاي از ظروف مزين به لعابكاري و تذهيب وجود دارد كه همه سطوح آنها از اسليميها و نقوش پيچ در پيچ وگلهاي ساده شده كوچك در فضاي مياني خطوط برجسته منقوش، پوشيده شده است و در يكي از طرحهاي كوچكش، تصويري از يك سواركار عنانگسيخته را بازنمايي و لعابكاري كرده است.
بروكارد طي سالهاي متمادي در نمايشگاههاي بينالمللي پاريس و وين شركت كرد و به دليل شيوه خاص لعابكاري و تزئيناتش برنده مدالها و جوايز بسيار شد و بر شيشهكاران معروف ديگري چون اميل گال فرانسوي تأثير گذاشت.(18)
اميل گال
اميل گال، شيشهكار معروفي بود كه بسيار تحت تأثير نقوش و طراحيهاي تزئيني ژاپني قرار داشت. اما پس از آشنايي با آثار بروكارد در نمايشگاه بينالمللي پاريس، شيفته لعابكاري غني و تذهيبهاي اسلامي او شد و بيدرنگ اين يافتهها را در جهت بازآفريني كارهايش به كار گرفت.
گلدانهاي ظريف مينياتوري ايراني بروكارد، مجدداً به وسيله گال و در تلفيق با سبك شخصي او اجرا شد
گال با استفاده از اسيد هيدروفلوريدريك زمينه اسليميها و پيچشها را گود ميكرد و با برجستهنمايي، نقوش را مهيجتر و زيباتر ميساخت. (19)
منبع : tebyan
اين جنبش كه ابتدا در قالب شكلها و نقشهاي گياهي مواج، اسليميها و منحنيهاي پرپيچ و تاب، پديد آمده بود، در زمينه تزئينات و دكوراسيون داخلي و هنرهاي كاربردي از هنر مشرقزمين مخصوصاً هنر ايراني اسلامي بهره بسيار گرفت
تحقيق و جستوجو در مباني زيباييشناسي تزئينات اسلامي و شناخت طرحهاي انتزاعي به منظور آراستن و تزئين اشيا و سطوح بناها، هنرمندان آرتنوو را به خود جلب كرد و تأثيرات بسياري بر آثار آنان گذاشت
اساتيد بزرگي چون لوئيس كامفورت تيفاني، فيليپ جوزف بوركارد، اميل گال، ويليام موريس و همفكرانش در جنبش هنر و صنايع انگلستان، بيشترين شيفتگي و تأثيرپذيري را به هنر غني و بينظير اسلامي نشان دادهاند
آرتنوو
در انتهاي قرن نوزدهم و شروع قرن بيستم، اتفاقات خارقالعاده و استثنائياي در هنرهاي تجسمي و كاربردي رخ داد. اين برهه تاريخي، دوران آميختگي هنرها و زماني بود كه هنرمندان در پي شيوههاي تازهاي بودند كه در واقع واكنشي بود در برابر موج پيشرفت ملازم با صنعتي شدن.
اين حركت كه با نام آرت نوو (1) معروف شد، با حضور پيروزمندانهاش در نمايشگاه جهاني پاريس 1900، تصاويري از پيكرهاي زنانه، شكلهاي گياهي پيچكوار و فرمهاي خطي را به همگان ارائه داد. (2)
اين سبك تزئيني كه در مقابل هنر آكادميك مرسوم در سده نوزدهم، از بطن آزمايشگريهاي نقاشان، معماران، صنعتگران و طراحان سربرآورده بود، توانست در مدت كوتاهي آميختگي هنر و صنعت را در توليد اشيا و لوازم كاربردي و صنايع دستي منجر شود
در واقع بخش عمده و بسيار مهمي از سبك آرت نوو در زمينه تزئينات، دكوراسيون داخلي، مبلمان، اثاثيه، صنايع دستي، چاپ پارچه و رنگرزي نمود يافت.
لذا هنرمندان اين جنبش علاوه بر آميختن رشتههاي مختلف هنري با يكديگر، ميكوشيدند هنري نو را پديد آورند و به همين منظور به بهرهگيري از سبكهايي روي آورند كه كمتر شناخته شده و در نزد اعضاي آن روز آكادميها از رواج افتاده بودند.
بدين ترتيب شكلها يا شيوههايي را كه با جستوجوي انتزاعي مبني بر حركتهاي خطي، سازگار بود، از هنر شرقي، قرون وسطايي و يا از گوتيك الهام گرفته و در آثار خود به كار بردند.(3)
نقدهاي بسياري توسط منتقدين در نمايشگاه جهاني 1900 در مورد نكات مثبت و منفي آرت نوو مطرح شد كه اثبات ميكرد آرتنوو يك سبك خودآگاه منحصر به فرد است.
اين سبك در تاريخ طراحي اواخر قرن نوزده نقش مهمي را ايفا كرد؛ يعني درست در زماني كه معماري و هنرهاي دكوراتيو به تدريج به يك برنامه خشك و يكنواخت تاريخگرا تنزل كرده و به تلفيق عجيب و غريب و ناخوشايندي از سبكهاي گذشته تبديل شده بودند
نمايشگاههاي بزرگ قرن نوزدهم تركيبات نامتجانس و ناهماهنگ از شيوههاي رنسانس، باروك و سبكهاي كلاسيك را نشان ميداد كه حاصل پريشاني و درهم آميختگي پيشرفت عصر صنعتي بود. (4)
در اين ميان طراحان سبك آرتنوو براي درهمكوبيدن و متلاشي كردن اين تاريخگرايي نا به جا و خلق سبكي مناسب زمان خود كه عصر سينما، تلفن و اتومبيل بود، برنامهريزي كرده و با حفظ يك سري اصول سنتي، با ظرافت و زيبايي تمام، در به روز كردن محصولات و آثار خود كوشيدند.
اين تغييرات، نتيجه يك دوره آبستني طولاني بود كه عمري كوتاه و زودگذر ولي درخشان داشت و عكسالعمل و واكنشي در مقابل يك قرن تباه شده، از لحاظ زيباييشناسي، به حساب ميآمد. (5)
مراكز اوليه اين سبك، بروكسل در بلژيك، پاريس و نانسي در فرانسه، مونيخ در آلمان، وين در اتريش و گلاسكو در اسكاتلند بود و در هر يك از اين كشورها به يك نام مشهور شد:
در فرانسه به نام آرتنوو كه اسم فروشگاه هنرهاي دكوراتيو و تزئيني زيگفرد بينگ (6) بود. در انگلستان با نام جنبش هنرها و صنايع دستي (7)، در ايتاليا به نام استيل ليبرتي (8)، در آلمان به نام يوگنت اشتيل (9)، در اسپانيا به مدرنيستا (10) و در اتريش به نام سبك انشعاب (11) شهرت يافت، كه همگي آنها نامهايي براي يك جنبش جديد در آغاز يك قرن جديد، به حساب ميآمدند
اما نبايد فراموش شود كه رشد و شكوفايي اين جنبش تا حد زيادي مديون هنر دكوراتيو شرقي و اسلوب زيباييشناسي و تزئينات هنر اسلامي بوده است كه در آن زمان، مورد توجه دنياي غرب واقع شده بود.
شاخصترين تأثيرپذيري از هنر اسلامي در زمينه دكوراسيون داخلي و صنايع دستي بود كه به بهترين وجه ممكن در آثار هنرمندان بزرگي چون كامفورت تيفاني (12) امريكايي و جوزف بروكارد (13) و اميل گال (14) فرانسوي ـ كه از بزرگترين شيشهكاران آن دوره هستند ـ و در آثار و محصولات جنبش هنر و صنايع انگلستان نمايان شد
لوئيس كامفورت تيفاني
آثار لوئيس كامفورت تيفاني، مصداقي عالي از تأثيرات نقوش تزئيني اسلامي بر هنر آرتنوو به شمار ميرود. درك او از زيبايي و ايدههاي رايج زمانش دقيقاً با طراحيهاي او تلفيق شده است؛ او از جمله مبتكراني بود كه خلاقيتهايش، معياري جديد از زيبايي براي ساير هنرمندان معاصرش به شمار ميرفت.
همزمان با شكلگيري اصول زيباييشناسي آرتنوو كه ملهم از تصاوير خطي و مسطح ژاپني و استفاده از نقوش تزئيني و نمادهاي گياهي و جانوري بود، لوئيس كامفورت تيفاني شيوه شخصي خودش را يافت. اما در واقع استعداد او در كارش از يافتهها و منابعي بسيار غني در كودكياش سرچشمه ميگرفت كه بسيار مؤثرتر از جريانهاي معاصرش بود.
پدرش چارلز لوئيس تيفاني تاجر ثروتمند اشيا و عتيقهجات و صاحب معروفترين فروشگاه كالاهاي لوكس و زينتي به نام Tiffany & Co در نيويورك بود كه به دليل وجود چترهاي آفتابي چيني و خميرهاي كاغذ ژاپني و ظرفهاي سفالي و بادبزنهاي زيبا، مشتريان طالب شگفتي و زيبايي را به خود جذب ميكرد. همچنين پدرش يك كارگاه بزرگ هنري داشت كه استاد نقرهكار معروف ادوارد سي مور (15) در آن كار ميكرد
ارتباط نزديك با اشياي عتيقه زيبا و آشنايي لوئيس با ادوارد سي مور كه يك كلكسيون با ارزش از اشيا و آثار شرقي داشت، باعث شد كه پسر جوان شيفته هنر شرق شود؛ به خصوص هنر ايراني ـ اسلامي كه استادش سي مور نيز به دليل اشكال هندسي ساده و طرحهاي پيچيده و باشكوهش آن را ميستود و همواره از آن الهام ميگرفت.
كلكسيون سي مور، مجموعهاي غني از شيشههاي قديمي شرقي بود؛ او با نشان دادن آنها به لوئيس و توضيح در مورد انواع هنرهاي شرقي، او را تشويق به مطالعه هنر غيراروپايي ميكرد. اين پيشزمينههاي فكري و سفرهاي تيفاني به خاورميانه وبازديد از موزههاي اروپايي باعث شد كه شيفتگي به شرق در وجود او بيشترشود.
اين هنرمند امريكايي زماني وارد اروپا شد كه گرايش به سرزمينهاي شرقي و خاورميانه به اوج خود رسيده و باستانشناسان در يونان، مصر و فلسطين مشغول كاوش بودند و احساسات اروپايي تحت تأثير جذابيتهاي امپراطوري عثماني، بيابانهاي شمال آفريقا و فرهنگ و هنر اسلامي تهييج شده بود و گروهي از نقاشان نيز در پاريس به بازنمايي صحنههاي شرقي ميپرداختند.
از آنجا كه لوئيس تحصيلاتش را در زمينه نقاشي گذرانده بود و از كودكي نيز مجذوب صحنههاي زيبا و شگفتانگيز شرق بود، طبيعتاً جذب اين شيوه نقاشي شد و در زمستان سال 1869/1868 در آتليه لئون بيلي (16) به مطالعه و نقاشي پرداخت. اما علاقه او به سفر باعث شد كه پاريس را ترك كرده و راهي اسپانيا شود. مساجد اسلامي و معماري مغربي اسپانيا تأثير شگرفي بر او گذاشت.
پس از آن راهي شمال آفريقا شد. او به هر جا كه ميرفت از بناهاي اسلامي و نقوش كاشيها و آجركاريها و مشبككاريها طرح برميداشت. او مجموعهاي زيبا از فرشهاي ايراني و شرقي نيز جمعآوري كرد كه بعدها در طراحيهاي داخلي براي خانههاي ثروتمندان، به همراه اشيا و وسايل ديگري كه در نقوش و طرحهاي آنها از هنر اسلامي و عربي وام گرفته بود، به كار رفت.
به ويژه تأثير كاشيكاريها و موزائيكها و پنجرههاي رنگين مساجد جهان عرب بر او به حدي بود كه هيچگاه از طراحيهاي داخلياش دور نشدند.
او از همان سالهاي اوليه كار حرفهاياش، سبك دكوراسيون شرقي را در تزئينات داخلي به نمايش گذاشت و در كارهاي شخصياش، اشتياق به هنر اسلامي را نشان داد
يك چراغ متعلق به قرن هشتم ه . ق از مسجد سلطان حسن در مصر، نمونهاي سرشار از نقوش تزئيني است كه همواره الهام بخش او بود. تيفاني در سفرهاي بعدي به اروپا و بازديد از موزه ويكتوريا و آلبرت لندن كه كلكسيوني جامع از اشياي عتيقه رومي و ايراني داشت، با پنجرههاي شيشهاي و جامهاي ايراني كه داراي خطوط روان و طرحهاي چشمنواز بود، مواجه شد و بسيار تحت تأثير قرارگرفت.
تيفاني، شيفته درخشندگي و شكل بدنه اين جامها شد و طي سالهاي متمادي تلاش ميكرد به چنين جلوههايي در كارهاي شيشهاي خود دست يابد.
او بزرگترين هنرمند و شيشهكار آمريكايي بود كه هنر اسلامي را به ساير هنرمندان آرت نووي همعصر خود منتقل كرد. (17)
فيليپ جوزف بروكارد
فيليپ جوزف بروكارد، مرمتكننده اشيا و آثار هنري قديمي از جمله هنرمنداني بود كه در روند حرفه خود، مجذوب و شيفته چراغهاي مساجد اسلامي شد و به همين دليل، تعدادي از آنها را جمعآوري كرد و سالهاي متمادي به مطالعه شيوهها و تكنيكهاي رايج ساخت شيشه پرداخت. آزمايشها و تجربيات او بر دو مبنا انجام ميگرفت:
يكي استفاده صحيح از لعابهاي شيشهاي كه كاملاً به ظرف شيشهاي ميچسبيدند و ديگري مدت زمان دقيق لعابكاري كه امكان شيشهاي شدن لعاب را بدون تغيير شكل بدنه ظرف فراهم ميكرد.
بروكارد، نمونههاي كاملاً مشابهي از چراغهاي مساجد ساخت و موتيفهاي تزئيني اسلامي و نوشتههاي قرآني را به كار گرفت. او همچنين تعدادي گلدان، كاسه و مشربه تزئينشده را كه با نقوش تزئيني و اسليميهاي موج لعابكاري شده بودند، طراحي و خلق كرد. لعابكاري اين آثار، مات و براق و همواره توأم با تذهيبكاري بود.
در ميان طرحهاي درخور توجه او، مجموعهاي از ظروف مزين به لعابكاري و تذهيب وجود دارد كه همه سطوح آنها از اسليميها و نقوش پيچ در پيچ وگلهاي ساده شده كوچك در فضاي مياني خطوط برجسته منقوش، پوشيده شده است و در يكي از طرحهاي كوچكش، تصويري از يك سواركار عنانگسيخته را بازنمايي و لعابكاري كرده است.
بروكارد طي سالهاي متمادي در نمايشگاههاي بينالمللي پاريس و وين شركت كرد و به دليل شيوه خاص لعابكاري و تزئيناتش برنده مدالها و جوايز بسيار شد و بر شيشهكاران معروف ديگري چون اميل گال فرانسوي تأثير گذاشت.(18)
اميل گال
اميل گال، شيشهكار معروفي بود كه بسيار تحت تأثير نقوش و طراحيهاي تزئيني ژاپني قرار داشت. اما پس از آشنايي با آثار بروكارد در نمايشگاه بينالمللي پاريس، شيفته لعابكاري غني و تذهيبهاي اسلامي او شد و بيدرنگ اين يافتهها را در جهت بازآفريني كارهايش به كار گرفت.
گلدانهاي ظريف مينياتوري ايراني بروكارد، مجدداً به وسيله گال و در تلفيق با سبك شخصي او اجرا شد
گال با استفاده از اسيد هيدروفلوريدريك زمينه اسليميها و پيچشها را گود ميكرد و با برجستهنمايي، نقوش را مهيجتر و زيباتر ميساخت. (19)
منبع : tebyan