[مبانی و مفاهیم هنر] - انسان و اثر هنری

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي‏دانیم كه اگر عظیمترین اثر هنری را در برابر دیدگان سایر جانداران قرار بدهیم، اندك بازتاب و تأثری از خود نشان نخواهند داد، بعنوان مثال: یك تابلوی هنری كه در همه دنیا بي‏نظیر باشد، اگر این تابلو در روی مقوائی كشیده شده باشد، برای جانداری به نام موریانه غذای خوبی خواهد بود به همان خوبی كه یك قطعه مقوای بي‏خط و نقش و یا دارای سطحی كه مركب روی آن ریخته شده باشد و یا مورچه‏ای كه بیفتد داخل مركب و سپس روی آن مقوا راه برود. موریانه همه این مقواها را خواهد خورد.

همچنین دیگر نمودهای هنر، چنانچه به وجود آورنده همه آنها انسان است، بهره‏برداری كننده از آنها هم انسان مي‏باشد. به عبارت دیگر یك نمود هنری جایگاه تلاقی روحی بزرگ كه دارای نبوغ هنری است با دیگر ارواح انسان‏هاست كه این تلاقی، هم باید برای روح بزرگ هنرمند مفید باشد و هم برای روح تماشاگر.


فایده هنر برای روح هنرمند این است كه با علم به اینكه انسان‏هایی به اثر هنری او خواهند نگریست و رشد و كمال و یا سقوط آن انسان‏ها در خود هنرمند نیز اثر خواهد كرد، همه استعدادهای مغزی و اعماق و سطوح روح خود را به كار مي‏اندازد، تأثر و انگیزه تحول به رشد و كمال را به آن انسان‏ها كه خود جزئی از آنان مي‏باشد، تحویل بدهد، فایده هنر برای انسان‏های تماشاگر در صورتی كه از اعماق روح هنرمند توصیف شده برآید، فایده آب حیات برای حیات خواهد بود.

برگردیم به اصل مبحث، گفتیم كه هنر فقط برای انسان مطرح است یعنی فعالیت‏های روانی و ساختمان مغزی بشری طوری تعبیه شده است كه هنری برای او مطرح است. جای شگفتی است كه نوع انسانی با این همه عظمت‏هایی كه در بوجود آوردن آثار هنری یا در بهره‏برداری از آنها، از خود نشان مي‏دهد، پیشتازان علوم انسانی كمتر به این فكر افتاده‏اند كه درباره مختصات مغزی و روانی بشری كه به وجود آورنده و درك كننده هنر مي‏باشد، درست بیندیشند و در تقویت آن مختصات از راه تعلیم و تربیت‏های منطقی بكوشند، مولوی مي‏گوید:


تا بدانی كاسمان‏های سَمی هست عكس مُدركات آدمی


گر نبودی عكس آن سَرو سرور پس نخواندی ایزدش دارالغرور


و مي‏گوید:


باده در جوشش گدای جوش ماست چرخ در گردش اسیر هوش ماست


در دیوان شمس نیز چنین مي‏گوید:


آوازه جمالت از جان خود شنیدیم چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدیم


اندر جمال یوسف گر دست‏ها بریدند دستی به جان ما بر بنگر چه‏ها بریدیم


هر اثر هنری، نمودی از فعالیت ذهنی آدمی است كه نبوغ و احساس شخصی هنرمند حذف و انتخاب در واقعیات انجام داده و با تجرید و تجسیم واقعیات عینی و مفاهیم ذهنی، آن نمود را بوجود آورده است، متأسفانه اهمیتی كه به خود نمودها داده مي‏شود و انرژي‏های مادی و معنوی كه درباره خود نمودها مصرف مي‏شود، درباره اصلاح و تنظیم و به فعلیت رسانیدن خود نیروها و استعدادهای مغزی و روانی صرف نمي‏شود.


از مضمون این ابیات و همچنین با نظر به دلایل مقتضی كه از تحلیل معرفت هنری بر مي‏آید، كاملاً روشن مي‏شود كه قطب ذهنی و با كلمات معمولي‏تر، وضع مغزی و روانی آدمی است كه پدیده هنر را با عظمت خاصی كه دارد، برای انسان‏ها مطرح و قابل توجه ساخته است.


هر اثر هنری، نمودی از فعالیت ذهنی آدمی است كه نبوغ و احساس شخصی هنرمند حذف و انتخاب در واقعیات انجام داده و با تجرید و تجسیم واقعیات عینی و مفاهیم ذهنی، آن نمود را بوجود آورده است، متأسفانه اهمیتی كه به خود نمودها داده مي‏شود و انرژي‏های مادی و معنوی كه درباره خود نمودها مصرف مي‏شود، درباره اصلاح و تنظیم و به فعلیت رسانیدن خود نیروها و استعدادهای مغزی و روانی صرف نمي‏شود.


درست است كه تاكنون طرق منطقی و قابل محاسبه‏ای برای تشخیص و تقویت و به فعلیت آوردن نبوغ‏ها بدست نیامده است، ولی تردید نمي‏توان كرد در اینكه ما مي‏توانیم با تعلیم و تربیت‏هایی ماهرانه كه نظر عمیق به فعالیت‏های مغزی و روانی شخص دارد نه به كمیت‏ها، نبوغ را در افراد كشف و آن را به فعلیت برسانیم.


حال كه بشر مي‏تواند نبوغ را كه مهمترین معدن نهفته در درون است بكاود و از مواد پرارزش آنها استفاده نماید، چرا نیروها و استعدادهایی را كه در درون عموم افراد وجود دارند، بیكار و راكد مي‏گذارد و برای قابل درك ساختن هنرها و تقویت آن نیروها مورد اهمیت قرار نمي‏دهد، جای شگفتی است كه با آنهمه پیشرفت‏های علمی و بروز نمودهای هنری در فرهنگ بشری، هنوز آن اهمیت كه به نمودهای عینی علوم در تكنیك و هنر داده مي‏شود، به منبع اصلی آنها كه درون آدمی است، اهمیت داده نمي‏شود. حقیقتا هنوز مفاد ابیاتی كه در چند سطر پیش متذكر شدیم از نظر روانشناسان به رسمیت شناخته نشده است!!

آری اینست روانشناسی امروز كه به قول باروك "تن بي‏سراست"! چنانكه در گذشته "سر بي‏تن"! بوده است.


باید منتظر آن روز شد كه با توجه علمی به نتایج عینی علوم و هنرها، توجهات عمیق و گسترده‏تری به درون آدمیان نیز كه منافع آن نمودهاست، بنماییم و ببینیم یعنی چه كه:


آوازه جمالت از جان خود شنیدیم چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدیم


یعنی چه كه:


ای همه دریا چه خواهی كرد نم وی همه هستی چه مي‏جویی عدم!


هیچ محتاج می گلگون نه‏ای ترك كن گلگونه تو گلگونه‏ای


ای رخ گلگونه‏ات شمس الضحی ای گدای رنگ تو گلگونه‏ها


ای مه تابان چه خواهی كرد گرد ای كه خور در پیش رویت روی زرد


تو خوشی و خوب و كان هر خوشی پس چرا خود منت باده كشی


تاج كرّمنا است بر فرق سرت طوق اعطیناك آویز برت


جوهر است انسان و چرخ او را عرض جمله فرع و سایه‏اند و تو غرض


ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش چون چنینی خویش را ارزان فروش


خدمتت بر جمله هستی مفترض جوهری چون عجز دارد با عرض


آفتاب از ذره كی شد وام خواه! زهره‏ای از خمره كی شد جام خواه!


منبع : tebyan
 
بالا