لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
دوستان ی راهنمایی می خواستم ازتون.کارشناس نمیخواد باشین حتما.از تجربه و تفکر خودتون بگین
من حس میکنم مدتیه (مدت نه چندان کم) که به هیچی علاقه ندارم.یعنی هیچی نمیتونه بهم انگیزه ای بده.خیلی عجیبه.میدونم که عمرم هم داره سر میشه و ناراحتم از این.منتها واقعا دست خودم نیست و هیچ کاری نمیتونم بکنم.به هیچ وجه نمیتونم به چیزی علاقمند بشم.هر چی هم بخوام خودمو بکشونم سمتش فایده ای نداره.انگار دارم خودمو گول میزنم فقط، وگرنه میدونم هیچ علاقه و تمایلی در من نسبت به اون چیز ایجاد نشده.مطالعه میکنم میرم مطالب مختلف رو میخونم بلکه به ی چی راغب بشم ولی انگار نه انگار. نه درس نه کتاب نه ورزش نه ..... .با خودم میام فکر میکنم خب بشینم کار علمی بکنم شاید تونستم مثلا چیزی رو پیدا کنم و معروف بشم و یا خدمتی به علم بکنم، خیلی وسوسه انگیزه ولی خودمو با خیالش گول میزنم و کما فی السابق نمیتونم کاری بکنم. یا مثلا استعداد شعری خوبی دارم.گاهی میگم.ولی به اونم علاقه ای ندارم که دنبالش کنم.چجوری میشه اخه؟؟؟!!
خلاصه اینکه حس میکنم تو وضع وخیمی هستم...ممنون میشم کمک کنید
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
سلام
دوستان ی راهنمایی می خواستم ازتون.کارشناس نمیخواد باشین حتما.از تجربه و تفکر خودتون بگین
من حس میکنم مدتیه (مدت نه چندان کم) که به هیچی علاقه ندارم.یعنی هیچی نمیتونه بهم انگیزه ای بده.خیلی عجیبه.میدونم که عمرم هم داره سر میشه و ناراحتم از این.منتها واقعا دست خودم نیست و هیچ کاری نمیتونم بکنم.به هیچ وجه نمیتونم به چیزی علاقمند بشم.هر چی هم بخوام خودمو بکشونم سمتش فایده ای نداره.انگار دارم خودمو گول میزنم فقط، وگرنه میدونم هیچ علاقه و تمایلی در من نسبت به اون چیز ایجاد نشده.مطالعه میکنم میرم مطالب مختلف رو میخونم بلکه به ی چی راغب بشم ولی انگار نه انگار. نه درس نه کتاب نه ورزش نه ..... .با خودم میام فکر میکنم خب بشینم کار علمی بکنم شاید تونستم مثلا چیزی رو پیدا کنم و معروف بشم و یا خدمتی به علم بکنم، خیلی وسوسه انگیزه ولی خودمو با خیالش گول میزنم و کما فی السابق نمیتونم کاری بکنم. یا مثلا استعداد شعری خوبی دارم.گاهی میگم.ولی به اونم علاقه ای ندارم که دنبالش کنم.چجوری میشه اخه؟؟؟!!
خلاصه اینکه حس میکنم تو وضع وخیمی هستم...ممنون میشم کمک کنید

سلام
یک برگه بردار . بنویس میخوای 50 سالگی کجا باشی.
بعد یه برنامه بلند مدت براش طراحی کن
سعی کن توی برنامه کوتاه مدتت هم این ها رو ببینی
بعد سعی کن به اهدافت برسی
هر چند سال برو ببین کجایی ؟ چی شد ؟ چرا نتونستی بری سمتش ؟ و ......
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
یک برگه بردار . بنویس میخوای 50 سالگی کجا باشی.
بعد یه برنامه بلند مدت براش طراحی کن
سعی کن توی برنامه کوتاه مدتت هم این ها رو ببینی
بعد سعی کن به اهدافت برسی
هر چند سال برو ببین کجایی ؟ چی شد ؟ چرا نتونستی بری سمتش ؟ و ......
ممنون داداش.ولی منظور من چیز دیگه ایه
مشکل من برنامه ریزی نیست.مشکل من عشق و علاقه است.ببین اگه من به پیدا کردن محل زندگی ی لاشخور هم علاقه داشتم باشم که به ظاهر چیز با اهمیتی زیاد نیست، شب و روزم میشه تلاش برای اینکار
منتها من نمیتونم این علاقه رو به چیزی پیدا کنم.
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام
دوستان ی راهنمایی می خواستم ازتون.کارشناس نمیخواد باشین حتما.از تجربه و تفکر خودتون بگین
من حس میکنم مدتیه (مدت نه چندان کم) که به هیچی علاقه ندارم.یعنی هیچی نمیتونه بهم انگیزه ای بده.خیلی عجیبه.میدونم که عمرم هم داره سر میشه و ناراحتم از این.منتها واقعا دست خودم نیست و هیچ کاری نمیتونم بکنم.به هیچ وجه نمیتونم به چیزی علاقمند بشم.هر چی هم بخوام خودمو بکشونم سمتش فایده ای نداره.انگار دارم خودمو گول میزنم فقط، وگرنه میدونم هیچ علاقه و تمایلی در من نسبت به اون چیز ایجاد نشده.مطالعه میکنم میرم مطالب مختلف رو میخونم بلکه به ی چی راغب بشم ولی انگار نه انگار. نه درس نه کتاب نه ورزش نه ..... .با خودم میام فکر میکنم خب بشینم کار علمی بکنم شاید تونستم مثلا چیزی رو پیدا کنم و معروف بشم و یا خدمتی به علم بکنم، خیلی وسوسه انگیزه ولی خودمو با خیالش گول میزنم و کما فی السابق نمیتونم کاری بکنم. یا مثلا استعداد شعری خوبی دارم.گاهی میگم.ولی به اونم علاقه ای ندارم که دنبالش کنم.چجوری میشه اخه؟؟؟!!
خلاصه اینکه حس میکنم تو وضع وخیمی هستم...ممنون میشم کمک کنید
من حالت عکس شمارو تجربه کردم. یعنی به خیلی چیزا علاقه دارم و داشتم. و قبلا که مدرسه ای بودم همه رو باهم میاوردم باخودم بالا ولی بعد که بزرگتر شدم دیدم باید در یک زمینه متخصص بود و بقیه شاخه های فرعی باشن و به مصیبت خوردم. حالا مونده بودم کدوم بالخره باید راس کار باشه. و اتفاقا هردو حالت چه حالت شما چه این حالت خیلی سریع باید رفع رجوع بشه چون داغون کننده است. کلا سرگردونی خیلی بده. به نظر من خیلی وقتا بعضیا رو آدم فک میکنه همینطوری تو یه گرایشی اند در حالی که خیر. اونا در عین حال که ادعا میکنن دیوونه ی اون حرفه اند در عین حال دلیل خودشونم دارن. به نظر من هیچ کس بی دلیل به چیزی علاقه مند نمیشه. و اتفاقا چون این مسلئه در تداوم زندگی مهمه بعضیا حتی شده با تصور اینکه به چیزی علاقه دارن پیش میرن چون موتور حرکتشون همینه .بالخره هر آدمی یه مسیری رو برای زندگیش میره تا حایی که زندست. و آدم بودن و یا شدن خیلی رابطه ای نداره منظورم بین مسیر های خوب هست. چه دکتر باشی چه مهندس چه معلم چه هر حرفه ی دیگه میتونی آدم باشی. البته بستگی داره غایت رو در چه ببینه شخص. این که دیگه احتمالا از بدیهیات ذهنی شماست. اما به هر حال زندگی بی مسیر و بی انتخاب خیلی خیلی شکنجه است. بنا براین دلایل خودتون رو برای علاقه مندی به حرفه های متفاوت بنویسید و ببینید کدوم دلایل همیشگی و منطقی و جذابتر هست براتون. و اولویت بندی کنید. تخصص اصلی چی باشه و بعد مهارت های فرعی. و در ضمن جامه عمل نپوشوندن به تصورات ذهنی که از مهارت های مختلف داشتید هم در حسی که بهش رسیدید موثر بوده. یه کم درش حس افسردگی دیده میشه. و به هیچ عنوان من حس شمارو که علاقه ای ندارید تایید نمیکنم. به هیچ عنوان کسی که به شعر علاقه نداشته باشه شعر نمیخونه چه برسه بخواد بگه خودش...در واقع شما این رو نه اینکه علاقه ای ندارید بلکه احتمالا دوست ندارید تخصص اصلی باشه. این تصور ذهنی شماست و با واقعیت خودتون بنظرم فاصله داره. و بعد اینکه من حس میکنم شما در حالت خیلی جالبی هستید. تصور ذهنی من از شما در این لحظه ادمی هستش که اون جایی که دنبالشه دقیقا جلو پاشه و فاصله ی شما با اون رو در برنداشتن یک قدم میبینم.که در برداشتنش خیلی تعلل کردید.
یه هو این پست شما رو دیدم و خواستم برداشت خودم رو بگم.
ایشالا تصمیم درست رو خ زود بگیرید.
موفق باشید.
 

bobat

عضو جدید
سلام. آقا من یه مشکلی دارم اینجا مطرحش میکنم لطفا مشاوره بدین. من دنبال یه دختر با قیافه متوسط میگردم که علاقمند به ادبیات و عرفان و نویسندگی و هنر و اینجور چیزا باشه.منتهی نمیدونم چطوری بگردم پیداش کنم؟ واسه چند سال بعد میگردم ولی چون خیلی مشکل پسندم از الان بفکرش افتادم اما نمیدونم چطوری شروع کنم چکار کنم؟
 

electro-esmoke

عضو جدید
سلام
دوستان ی راهنمایی می خواستم ازتون.کارشناس نمیخواد باشین حتما.از تجربه و تفکر خودتون بگین
من حس میکنم مدتیه (مدت نه چندان کم) که به هیچی علاقه ندارم.یعنی هیچی نمیتونه بهم انگیزه ای بده.خیلی عجیبه.میدونم که عمرم هم داره سر میشه و ناراحتم از این.منتها واقعا دست خودم نیست و هیچ کاری نمیتونم بکنم.به هیچ وجه نمیتونم به چیزی علاقمند بشم.هر چی هم بخوام خودمو بکشونم سمتش فایده ای نداره.انگار دارم خودمو گول میزنم فقط، وگرنه میدونم هیچ علاقه و تمایلی در من نسبت به اون چیز ایجاد نشده.مطالعه میکنم میرم مطالب مختلف رو میخونم بلکه به ی چی راغب بشم ولی انگار نه انگار. نه درس نه کتاب نه ورزش نه ..... .با خودم میام فکر میکنم خب بشینم کار علمی بکنم شاید تونستم مثلا چیزی رو پیدا کنم و معروف بشم و یا خدمتی به علم بکنم، خیلی وسوسه انگیزه ولی خودمو با خیالش گول میزنم و کما فی السابق نمیتونم کاری بکنم. یا مثلا استعداد شعری خوبی دارم.گاهی میگم.ولی به اونم علاقه ای ندارم که دنبالش کنم.چجوری میشه اخه؟؟؟!!
خلاصه اینکه حس میکنم تو وضع وخیمی هستم...ممنون میشم کمک کنید


تعجبی نداره کاملا طبیعیه. مشکل از شما نیست. در کشوری زندگی می کنید که به شایستگی و زحمت پاداش نمیدن. به فرقه و باند بازی و باباتون پاداش میدن. پیشنهاد می کنم انگیزتو برای خارج رفتن تقویت کن. اونجا بری دوباره انگیزت باز میشه. ;)
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام
دوستان ی راهنمایی می خواستم ازتون.کارشناس نمیخواد باشین حتما.از تجربه و تفکر خودتون بگین
من حس میکنم مدتیه (مدت نه چندان کم) که به هیچی علاقه ندارم.یعنی هیچی نمیتونه بهم انگیزه ای بده.خیلی عجیبه.میدونم که عمرم هم داره سر میشه و ناراحتم از این.منتها واقعا دست خودم نیست و هیچ کاری نمیتونم بکنم.به هیچ وجه نمیتونم به چیزی علاقمند بشم.هر چی هم بخوام خودمو بکشونم سمتش فایده ای نداره.انگار دارم خودمو گول میزنم فقط، وگرنه میدونم هیچ علاقه و تمایلی در من نسبت به اون چیز ایجاد نشده.مطالعه میکنم میرم مطالب مختلف رو میخونم بلکه به ی چی راغب بشم ولی انگار نه انگار. نه درس نه کتاب نه ورزش نه ..... .با خودم میام فکر میکنم خب بشینم کار علمی بکنم شاید تونستم مثلا چیزی رو پیدا کنم و معروف بشم و یا خدمتی به علم بکنم، خیلی وسوسه انگیزه ولی خودمو با خیالش گول میزنم و کما فی السابق نمیتونم کاری بکنم. یا مثلا استعداد شعری خوبی دارم.گاهی میگم.ولی به اونم علاقه ای ندارم که دنبالش کنم.چجوری میشه اخه؟؟؟!!
خلاصه اینکه حس میکنم تو وضع وخیمی هستم...ممنون میشم کمک کنید

مشکل خاصی نیست من هم مدتی این طور بودم ولی بعد کم کم بهتر شدم.فکر کنم معمولا این حالت بعد از گذشت یک دوران پر استرس به آدم دست می دهد و ریشه گرفته از یک حالت باری به هر جهت بودن و تسلیم شدن هست.
پیشنهاد می کنم در جمع و اجتماع افراد بیشتر باشید
ان شاء الله بعد از این دوران خاطرات شیرین و عشق ناب را تجربه خواهید کرد.
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام. آقا من یه مشکلی دارم اینجا مطرحش میکنم لطفا مشاوره بدین. من دنبال یه دختر با قیافه متوسط میگردم که علاقمند به ادبیات و عرفان و نویسندگی و هنر و اینجور چیزا باشه.منتهی نمیدونم چطوری بگردم پیداش کنم؟ واسه چند سال بعد میگردم ولی چون خیلی مشکل پسندم از الان بفکرش افتادم اما نمیدونم چطوری شروع کنم چکار کنم؟


سلام
پیشنهاد می کنم معیارهایتون را وسعت بدهید. تو این دنیایی که به هیچ چیز نمی شه اعتماد کرد این معیار ها فصل مشترک های قویی نیستند.
صنف بانوان محترمه ماشاالله اکثر قریب به اتفاقشون علاقه مند به ادبیات و عرفان و نویسندگی و این جور چیزها هستند.
ولی یک نصیحت هیچ وقت مطمئن نباش که واقعا نیمه گم شده خودت را یافته ای اینقدر تو دنیا از این نیمه گم شده ها پیدا می شود که نگو
ولی وقتی یکی رو انتخاب کردی باید به خودت بگی انتخاب اول و آخر من همینه دومیش دیگه هرگز نخواهد آمد. آدم یکی دل که بیشتر نداره
 

nazila_sh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لطفا منو راهنمایی کنید
بنا ب دلایلی و اتفاقهایی ک در زندگی برام افتاده بعضی وقتا خیلی احساس تنهایی میکنم از آدمها هم بشدت فراری شدم چون خیلی نامردی ازشون دیدم
ب ازدواجم فکر نمیکنم
اهل دوست و این حرفا هم نیستم یعنی دوستامم کنار گذاشتم چون فقط ب فکر منافع خودشونن
واقعا نمیدونم چکار کنم خیلی نیاز ب کمک دارم
 

bobat

عضو جدید
لطفا منو راهنمایی کنید
بنا ب دلایلی و اتفاقهایی ک در زندگی برام افتاده بعضی وقتا خیلی احساس تنهایی میکنم از آدمها هم بشدت فراری شدم چون خیلی نامردی ازشون دیدم
ب ازدواجم فکر نمیکنم
اهل دوست و این حرفا هم نیستم یعنی دوستامم کنار گذاشتم چون فقط ب فکر منافع خودشونن
واقعا نمیدونم چکار کنم خیلی نیاز ب کمک دارم

زمان مشکل شما رو حل خواهد کرد کمی صبر نیازه
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
لطفا منو راهنمایی کنید
بنا ب دلایلی و اتفاقهایی ک در زندگی برام افتاده بعضی وقتا خیلی احساس تنهایی میکنم از آدمها هم بشدت فراری شدم چون خیلی نامردی ازشون دیدم
ب ازدواجم فکر نمیکنم
اهل دوست و این حرفا هم نیستم یعنی دوستامم کنار گذاشتم چون فقط ب فکر منافع خودشونن
واقعا نمیدونم چکار کنم خیلی نیاز ب کمک دارم

احساس تنهایی و گرفتگی سینه، بنظرم به خاطر نبود "شرح صدر" هست. برای اینکه "صدر" که یک بعد از انسان است، "شرح" پیدا کنه، بنظرم باید ارتباطتون رو با خدا تقویت کنید. مثل قرآن خوندن. نماز اول وقت خوندن (مخصوصا). گوش ندادن آهنگ (مخصوصا اونهایی که شاد هستن چون شادی کاذب ایجاد میکنه و توقع ادم از زندگی عادی رو بالا تر میبره و دیگه به زندگی معمولی و راحت راضی نمیشه و مرتب دنبال هیجان بیشتر میگرده)، و اونهایی که موضوعشون شکست عشقی و این چیزا هست
به زیارت قبور امام زاده ها رفتن میتونه خیلی کمک کنه....

سرگرم گل و گیاه شدن! شما که باغ پرندگان دارید. برید یه سر به اونجا بزنید دلتون باز شه!

در نهایت : میگذرد:D
 

nazila_sh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
احساس تنهایی و گرفتگی سینه، بنظرم به خاطر نبود "شرح صدر" هست. برای اینکه "صدر" که یک بعد از انسان است، "شرح" پیدا کنه، بنظرم باید ارتباطتون رو با خدا تقویت کنید. مثل قرآن خوندن. نماز اول وقت خوندن (مخصوصا). گوش ندادن آهنگ (مخصوصا اونهایی که شاد هستن چون شادی کاذب ایجاد میکنه و توقع ادم از زندگی عادی رو بالا تر میبره و دیگه به زندگی معمولی و راحت راضی نمیشه و مرتب دنبال هیجان بیشتر میگرده)، و اونهایی که موضوعشون شکست عشقی و این چیزا هست
به زیارت قبور امام زاده ها رفتن میتونه خیلی کمک کنه....

سرگرم گل و گیاه شدن! شما که باغ پرندگان دارید. برید یه سر به اونجا بزنید دلتون باز شه!

در نهایت : میگذرد:D


من همه اینا رو امتحان کردم
اما انسان تا وقتی درگیر جسم هست نیازهای جسمی هم داره مگه غیر اینه
 

nazila_sh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
احساس تنهایی خب مربوط به روح میشه!

اعتراف میکنم منظورتون رو نفهمیدم:redface:


روحی ک در جسمه از جسم تاثیر میگیره
یعنی شما میخواید بگید تنهایی مربوط ب روح میشه؟
منظورم جسمیه ک تنها بودن عذابش میده ولی چاره تنهاییش را در ارتباط با آدمها نمیدونه چون جوابی ازش نگرفته
حالا یا جسمم یا روحم تنهاست و داره اذیت میشه چاره چیه
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
روحی ک در جسمه از جسم تاثیر میگیره
یعنی شما میخواید بگید تنهایی مربوط ب روح میشه؟
منظورم جسمیه ک تنها بودن عذابش میده ولی چاره تنهاییش را در ارتباط با آدمها نمیدونه چون جوابی ازش نگرفته
حالا یا جسمم یا روحم تنهاست و داره اذیت میشه چاره چیه


جسم فقط یه تیکه گوش و استخون هست. احساسات مربوط به روح میشه.
کما اینکه وقتی انسان میمیره، دیگه جسم، هیچ احساسی نداره
دوتا جسم مادی در کنار هم اثری برای هم ندارن. این احساس تنهایی ، مال روح هست...

اگه دنبال دوست خوب میگردید، باید رفت مسجد و نماز جماعت خوند.
(حدیث پیامبر اکرم (ص) هست - تاجایی یادم هست) . من خودم واقعا زندگیم متحول شد با دوستانی که در مسجد پیدا کردم...
 
آخرین ویرایش:

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
جسم فقط یه تیکه گوش و استخون هست. احساسات مربوط به روح میشه.
کما اینکه وقتی انسان میمیره، دیگه جسم، هیچ احساسی نداره
دوتا جسم مادی در کنار هم اثری برای هم ندارن. این احساس تنهایی ، مال روح هست...

اگه دنبال دوست خوب میگردید، بار رفت مسجد و نماز جماعت خوند.
(حدیث پیامبر اکرم (ص) هست - تاجایی یادم هست) . من خودم واقعا زندگیم متحول شد با دوستانی که در مسجد پیدا کردم...

البته این حرف شما هم درسته
به این مضمون که اگر ماده ای یا مثلا ترشحاتی که بعضی غدد در بدن ایجاد میکنن به خاطر حالات بدن، روی روح اثر میذاره.
ولی احساسات کلا مربوط به روح میشه. پس اگه بدن رو هم با غذاهایی که تسهیل کننده مزاج هستن و آدم رو متعادل میکنن ، آروم کنیم، بازم اثر بسیار خوبی رو داره.
پس باید حواسمون به ورزش های مفید و غذاهای سالم هم باشه
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
لطفا منو راهنمایی کنید
بنا ب دلایلی و اتفاقهایی ک در زندگی برام افتاده بعضی وقتا خیلی احساس تنهایی میکنم از آدمها هم بشدت فراری شدم چون خیلی نامردی ازشون دیدم
ب ازدواجم فکر نمیکنم
اهل دوست و این حرفا هم نیستم یعنی دوستامم کنار گذاشتم چون فقط ب فکر منافع خودشونن
واقعا نمیدونم چکار کنم خیلی نیاز ب کمک دارم

سلام به نظر من حتما به دنبال یک دوست خوب باشید همه مثل هم نیستن در این بین یک نفر دلسوز هم پیدا میشه ،
یاد خدا رو فراموش نکنید با تمام وجود با خدا ارتباط برقرار کنید
اگر موقعیت ازدواج دارید حتما ازدواج کنید واقعا یک همراه و همسر خوب به انسان آرامش میده خیلی کمک کننده هس .
 
  • Like
واکنش ها: etnn

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لطفا منو راهنمایی کنید
بنا ب دلایلی و اتفاقهایی ک در زندگی برام افتاده بعضی وقتا خیلی احساس تنهایی میکنم از آدمها هم بشدت فراری شدم چون خیلی نامردی ازشون دیدم
ب ازدواجم فکر نمیکنم
اهل دوست و این حرفا هم نیستم یعنی دوستامم کنار گذاشتم چون فقط ب فکر منافع خودشونن
واقعا نمیدونم چکار کنم خیلی نیاز ب کمک دارم
من کاملاً درک میکنم شما رو ..
شما یه جور ترس داری از اینکه بازم نامردی ببینی ..! برا همونه ک کسی رو دوروبرت نمیذاری!
اما ادم بدون دوست نمیتونه! نیاز به ی همزبون داره .. کسی باهاش بگه بخنده ..
بهتره آگاهانه با کسی دوست بشی .. منظورم دوست پسر نیستا!! .. بررسی کن ببین کدوم یکی از دوستایی ک داشتی بیشتر از بقیه بهت نزدکتر بود و دوست واقعی بود ..
همه دوستای ما اونطور ک ما میخواییم نیستن! من خودم دوستای دبیرستانی داشتم ک تو دانشگاه مثل اونا رو پیدا نکردم .. الان دانشگاه هم تموم شده دوستای جدیدم هم مثل ودستای دانشگاهم نیستن!
کمی هم باید کنار اومد .. البته کسی ک ارزش دوستی نداره رو نمیگم .. خب مسلما تنها موندن بهتر از اینه که با کسی دوست بشی ک لایق نیست!

باید با ترست روبرو بشی .. رو خودت کار کن ..
ببین تو چطوری بودی ک اونا تونستن در حقت نامردی کنن؟ الان باید طوری باشی ک کسی نتونه همچین کاری کنه.

+ما هممون تنهاییم ..
 

karabama

عضو جدید
لطفا منو راهنمایی کنید
بنا ب دلایلی و اتفاقهایی ک در زندگی برام افتاده بعضی وقتا خیلی احساس تنهایی میکنم از آدمها هم بشدت فراری شدم چون خیلی نامردی ازشون دیدم
ب ازدواجم فکر نمیکنم
اهل دوست و این حرفا هم نیستم یعنی دوستامم کنار گذاشتم چون فقط ب فکر منافع خودشونن
واقعا نمیدونم چکار کنم خیلی نیاز ب کمک دارم
گاهی دلخوری پیش میاد دیگه حتی اگه دوست فابریک و صمیمی شما باشه.

من اگه دوستم سراغ منو نگیر . حداقل با یه تلفن حالشو میپرسم .

یکی از دوستای صمیمی من رفت طرف بازاریابی شبکه ای . منم با اینکه مخالف بودم اما همچنان با هم در ارتباط هستیم . و مثل برادر
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به نظر من حتما به دنبال یک دوست خوب باشید همه مثل هم نیستن در این بین یک نفر دلسوز هم پیدا میشه ،
یاد خدا رو فراموش نکنید با تمام وجود با خدا ارتباط برقرار کنید
اگر موقعیت ازدواج دارید حتما ازدواج کنید واقعا یک همراه و همسر خوب به انسان آرامش میده خیلی کمک کننده هس .


بله موافقم ..دوست خوب خیلی تاثیر داره :redface:
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لطفا منو راهنمایی کنید
بنا ب دلایلی و اتفاقهایی ک در زندگی برام افتاده بعضی وقتا خیلی احساس تنهایی میکنم از آدمها هم بشدت فراری شدم چون خیلی نامردی ازشون دیدم
ب ازدواجم فکر نمیکنم
اهل دوست و این حرفا هم نیستم یعنی دوستامم کنار گذاشتم چون فقط ب فکر منافع خودشونن
واقعا نمیدونم چکار کنم خیلی نیاز ب کمک دارم

سلام
به جمع آدم های تنها خوش اومدی
البته به نظر من همه آدمها درجه ای ازتنهایی در وجود شون هست اون چیزی که تنهایی را برای خود آدم آشکار می کند توجه آدم به خودش هست.
نزدیکترین دوست آدم خود آدم هست.
آدم هر چی بیشتر از خودش دور بشه تنها تر می شه.تنهایی هم اونقدر ها چیز بدی نیست. حالا البته مردها با زنها و کلا شخصیت های مختلف به درجاتی از تنهایی نیاز دارند.من خوذم اگه تو هفته یه چند ساعتی برای خودم تنها نباشم منفجر می شم. آزار دهندگی تنهایی زمانی هست که آدم خودش رو از دست بدهد. وقتی آدم خودش رو داشته باشه با خودش احساس راحتی می کنه اونوقت جذابیتش می ره بالا و دیگران دورش جذب می شن ... . ولی توصیه می کنم حتی کسایی هم که تنها نیستند یه مواقعی رو تنها بگذرونند خیلی خوبه و مزه می ده!! در کنار خودتون خوش باشید.:smile:
 

ros21

عضو جدید
مشکل خاص من

مشکل خاص من

سلام دوستان
چون میخواستم در رابطه با مشکلی که دارم راهنمایی بگیرم ... این بحث رو مطرح میکنم ؟
چند وقتی هست احساس خستگی مداوم دارم و حوصله رفتن سرکار رو ندارم و بنوعی خوشم از این کار نمیاد نمیدونم چیکار باید بکنم .ترجیح میدم خونه باشم :(
ازمایش هم دادم مشکلی ندارم .ممنون میشم راهنمایی کنین
 

دختر معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب از نظر روحی شاید خسته ای ؟ به تفریحاتت بیشتر بپرداز گردش کن سفر برو ، هدف مشخص برای خودت داشته باش و برای رسیدن بهش بکوش ... کتاب های انگیزشی بخون .
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید نیز به یک شریک تو زندگی دارید
:D
میگم از چاله میخوای درش بیاری بندازش توو چاه!
اتفاقا من اصلا ازدواجو توصیه نمیکنم،
داشتن هدف و انگیزه میتونه موثر باشه،تفریح و مسافرت و گردشم خوبه!
بنظرم اصلا گوشه گیری رو انتخاب نکن...چون حالتو بدتر میکنه!نزار تنها باشی
 

Similar threads

بالا