كوي دوست

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شاید " با هم بودن " سخت تکرار شود

امّا " به یاد هم بودن " را

هر لحظه میتوان تکرار کرد

جاتون خالیه آقا محسن عزیز💐
روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد

گرچه یاران فارغند از یاد من

از من ایشان را هزاران یاد باد.

سپاسگزارم نغمه عزیز :gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوست

از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ﮔﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺨﻨﺪ .. ﻟﺒﺖ ﺭﺍ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﻦ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ .. ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻤﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻛﻦ


#ﻓﺮﻭﻏﻲ_ﺑﺴﻄﺎﻣﻲ
 

sar sia

کاربر بیش فعال
نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کوچه به کوچه سر زده‌ام، کو به کویِ تو
چون حلقه در‌ به‌ در زده‌ام، سر به‌ خانه‌ها

یک لحظه از نگاهِ تو کافیست تا دلم
سودا کند دمی، به همه جاودانه‌ها

قیصر امین پور
 

sar sia

کاربر بیش فعال
آدم خیلی حقیره بازیچهء تقدیره
پل بین دو مرگه مرگی که ناگزیره
حتی خود تولد آغاز راه مرگه
حدیث عمر و آدم حدیث باد و برگه
آغاز یک سفر بود وقتی نفس کشیدیم
با هر نفس هزار بار به سوی مرگ دویدیم
تو این قمار کوتاه نبرده هستی باختیم
تا خنده رو ببینیم از گریه آینه ساختیم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
🌷دردیده ی ما نقش رخ
🌷دوست اگر نیست

❤️یادش به دلم لحظه ای
❤️از سینه جدا نیست

🌷درسینه ی بی کینه ی ما
🌷نقش تو جاری است

❤️هر چند که دردیده ی ما
❤️جای تو خالی است
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ
:gol:دوستی تلفیق شعور من و توست
:gol:دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا
:heart:دوستی حس عجیبیست میان من و تو
 

sar sia

کاربر بیش فعال
عزم رفتن داری و من ناگزیر از ماندنم
ای مسافر بازوان را حلقه کن برگردنم
سر بنه بر سینة من ساعتی از روی لطف
تا بماند هفته‌ها بوی تو در پیراهنم
عاشقی نازکدلم، کم ظرف مانند حباب
دم مزن با من به تندی ، زانکه در دم بشکنم
آتش عشقت نمی‌دانی چه با من می‌کند
برقِ عالمسوز را سر داده‌ای در خرمنم
نیستی آگه ز رسم دوستی، بشنو که من
آنچنانت دوست می‌دارم که با خود دشمنم

محمد قهرمان
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست :gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دل بسته‌ام از همه عالم به روی دوست
وز هر چه فارغیم، به‌جز گفتگوی دوست

ما را زمانه دل نفریبد به هیچ روی
اِلّا به موی دلکش و روی نکوی دوست

باغ بهشت کائن همه وصفش کنند نیست
جز جلوه‌ای ز صحن مصفای کوی دوست

گل‌های باغ با همه شادابی و نشاط
خار آیدم به دیده نبینم چو روی دوست

یک موی یار خویش به عالم نمی‌دهم
ما بسته‌ایم رشته جان را به موی دوست

بر ما غم زمانه زهر سو که رو کند
مائیم و روی دل به همه حال سوی دوست

ما جز رضای دوست تمنا نمی‌کنیم
چون آرزوی ماست همه آرزوی دوست

احمد شهنا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سعدی

یارب هلاک من مکن ،
الا به دستِ دوست
تا وقتِ جان سپردنم
اندر نظر بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
‌سعدی

آنها که خوانده ام
همه از یاد من برفت !

اِلّا حدیثِ دوست
که تکرار میکنم ...!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دعوایمان شده بود. هیچوقت حتی فکرش را هم نمیکردم که یک روز مجبور شوم با موجودی که از من کوتاه تر، نرم تر و به مراتب زیبا تر است، بجنگم.

دیگر کاملا داشت فریاد میکشید. با لبهایی که تا قبل از آن بلند ترین صدایی که از لا به لایشان بیرون آمده بود، صدای خمیازه هایش بود.

شبیه گربه ای که در تنگنا افتاده باشد به هرچیزی چنگ می انداخت. هربار که دهانش را باز میکرد، نیشی در بدنم فرو میکرد. با همان دهانی که بارها مرا بوسیده بود. و همین دردش را بیشتر میکرد. نیش هایی که مرا زخمی میکرد، اما نمیکشت.

انگار واقعا باورش شده بود من دشمنش هستم. با شکوه بود. با صورت سرخ بر افروخته، موهای شلخته ی بهم ریخته و چشمهایی که از شدت اشک به سختی میتوانست مرا ببیند. هنوز هم شبیه یک اثر هنری، زیبا بود. یک تابلوی نقاشی نا آرام.

هیچکس نمیتوانست آن حرف های رکیک و زشت را به این زیبایی به زبان بیاورد. خسته شد. انگار که دیگر ضربه زدن به حریفی که از خودش دفاع نمی کند برایش جذابیتی نداشت. بعد دیگر حجم گلویش برای نگهداری آن همه بغض کافی نبود. روی شانه های دشمن، بارید.

اینکه سر آخر جایی جز آغوش کسی که با او جنگیدی و زخمی اش کردی نداشته باشی، یعنی تنهایی. مثل آخرین سرباز باقیمانده از لشکری شکست خورده تنها بود. بغلش کردم. آنقدر تنگ و سخت که انگار این آخرین بار است.

بعد خوابید. وقتی که هنوز سر شانه های پیرهنم از خیسی اشکهایش گرم بود. خوابید، و باورم نمیشد این حجم به خود پیچیده ی آرام و دوست داشتنی همان مار زخمی نا آرام چند لحظه ی پیش است که از نیش زبانش خون می چکید.

بعد فکر کردم که کجا باید بروم. باید زخم هایم را رفو میکردم. به تنهایی.

من که همیشه با تو جنگیدم، تنها شکست خوردم، با تو خندیدم، تنها اشک ریختم، با تو زندگی میکنم، اما تنها می میرم.
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در من کوچه‌ ای‌ است
که با تو در آن نگشته‌ ام
سفری است
که با تو هنوز نرفته‌ ام
روز ها و شب‌ هایی است
که با تو به‌ سر نکرده‌ ام
و عاشقانه‌ هایی که با تو هنوز نگفته‌ ام
“افشین یدالهی”
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو در من زنده ای
من در تو
ما هرگز نمی میریم...!

#هوشنگ_ابتهاج
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
حــامد عضویت در گروه دوست داران حافظ ادبیات 0
yanic بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟ ادبیات 3656

Similar threads

بالا